نگاهی به کتاب «انفطار صورت»
گرافیک و نقاشی به روایت شهید آوینی
آرش فهیم
کتاب «انفطار صورت» در بر گیرنده نوشتههای شهید سید مرتضی آوینی در زمینههای گرافیک و نقاشی است. این کتاب اگرچه شامل مجموعه مقالاتی است که بین سالهای 1368 تا 1371 نوشته شدهاند اما چاپ آنها در قالب کتاب برای اولین بار در سال 1378 اتفاق افتاد.
سیدمرتضی آوینی را بیشتر به عنوان یک سینماگر (مستندساز و منتقد) میشناسیم. «روایت فتح» عنوان مجموعه مستند ماندگار و کم نظیری است که از این هنرمند شهید به یادگار مانده است. اما واقعیت این است که این شهید به سبک حکمای قدیم، ذوالفنون بود و در حوزههای مختلف هنری نیز دیدگاه داشت. همچنان که خود در این باره گفته بود: «دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم اما کاری که اکنون انجام میدهم را نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. قبل از انقلاب بنده فیلم نمیساختهام، اگرچه با سینما آشنایی داشتم، اشتغال اساسی حقیر، قبل از انقلاب ادبیات بود.»
هنرهای تجسمی هم در کنار سینما، ادبیات، معماری و... یکی از حوزههای مورد علاقه آوینی بود که در آن هم به طبع آزمایی پرداخت و نظریاتی را بیان کرد. این نظرات، عمدتا در کتاب «انفطار صورت» تجمیع و نشر یافته است.
این کتاب دارای هفت فصل است؛ شش مقاله قبلا در نشریات دیگر منتشر شده بودند که عبارتند از: «گرافیک و تحولات تاریخی»، «گرافیک و انقلاب اسلامی»، «زبان گرافیک و سمبلهایش»، «جنگ در آینه مصفای نقاشی متعهد»، «انفطار صورت» و «نقاشی برای نقاشی» و یک فصل هم تصویر اصل یادداشتی ناتمام است که به آبستراکسیون میپردازد. در واقع این کتاب را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد که یک بخش درباره نقاشی است و یکی هم گرافیک.
آوینی در این مقالات هم همچون سایر نوشتهها و گفتارهایش در باب رشتههای مختلف هنری، از بیان خنثی و خام تاریخ و مفاهیم، فراتر رفته و با نگاهی هویتمند و با خاستگاه «انقلاب اسلامی» به نقد و تحلیل هنر پرداخته است. یعنی با توجه به مبانی و چارچوبهای فلسفی و جامعهشناختی و از موضع حکیمی با آرمان راسخ انقلابی مباحث مورد نظر خود را ترسیم و تحلیل کرده است. به همین دلیل، بند بند این کتاب، مبین و معرف تعریفی تازه از هنر، متاثر از فضای دوره دفاع مقدس و متکی بر مبانی فکری و آرمانی انقلاب اسلامی است.
به طور مثال، فصل اول کتاب، به رابطه هنر گرافیک و تحولات تاریخی پرداخته است. نویسنده اما برای تشریح این موضوع صرفا به ذکر رویدادها و تاریخ آنها بسنده نکرده، بلکه تمام پیش زمینهها و مبناهای ظهور هر اتفاق و بستر جامعه شناختی آن را هم تحلیل نموده است؛ آوینی، گرافیک را مولودی از موالید تمدن جدید بشری دانسته که ظهور فناوری چاپ، پیش درآمد آن است. همچنین کاربرد اصلی این هنر را نقشآفرینی در تبلیغات و برای اهداف تجاری بورژوازی و سرمایهداری معرفی کرده که به دلیل شرایط متأخر، متحول شده است.
البته کتاب «انفطار صورت» تنها به رویکردی انتقادی و سلبی درباره گرافیک و نقاشی مدرن منحصر نشده، بلکه به جبههای که اینگونه هنرها را در خدمت اهداف عالی انسانی و دینی درآورده نیز پرداخته است.
درحقیقت تمام کتاب را میتوان شرح همین تضاد و رویارویی دانست. به عنوان نمونه، محور فصل اول کتاب، زایش گرافیک از فرهنگ متجدد غرب است. در این مقاله، گفته میشود که در فضای فرهنگ مدرن، گرافیک یا به عوام زدگی و استثمار توسط تبلیغات تجاری گرایش دارد یا به انحصار روشنفکران درآمده و ارتباطش با مردم قطع میشود. اما در شرایط انقلابی و در شرایطی که هنر از هر دو وضعیت عوامگرایی و نخبه گرایی رها شود به شکوفایی میرسد.
آنچنان که به زعم شهید آوینی، در ایران بعد از انقلاب اسلامی این اتفاق رخ داد: «جاذبههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی انقلاب، چه نفیا و چه اثباتا هنر را در همه زمینهها به صحنه عمل کشانده است و آن را از فضای دلمرده، بیتفاوت، خودپرستانه، روشنفکرزده و غربگرای پیش از انقلاب خارج کرده است.»
درحقیقت، شهید آوینی همان طوری که در عرصه سینما با دوگانه فیلم تجاری و فیلم روشنفکری مخالف بود و راه سومی برآمده از فرهنگ و ارزشهای اصیل ایرانی را جست وجو میکرد، در عرصه هنرهای تجسمی نیز چنین دیدگاهی داشت: «هنرمندان، با رها شدن از تعلق به حق، آن عهد تازه را یا باید با جامعه استوار دارند و یا با خود، که طریق نخستین «به هنر برای مردم» میسرد و طریق اخری به «هنر برای هنر» و در هر دو صورت هنر خواهد مرد.»
از نگاه نویسنده این کتاب، به جز عوامگرایی و نخبه گرایی، راه سومی هم هست. «انفطار صورت» که به شکافتن ظاهر تعبیر میشود، همین راه سوم است؛ راهی که با عبور هنرمندان از تظاهر و تفاخر سطحی طی میشود و به گوهر حقیقت هنر میرسد.
شهید آوینی، راز ماندگاری آثار هنری را همین راه میداند: «ما هنر را همچون محلی برای معراج به آسمان بلند کمالات لاهوتی میبینیم و میکوشیم هنر را از آن تنگ نظری خلاص کنیم و بار دیگر در آن تذکرهای برای آن میثاق ازلی با خداوند بجوییم... هنرمندانی که خود را عرصه تحقق عالم اسلامی میخواهند، باید جان خویش را از همه متعلقات رها کنند و اگر این چنین کنند هنرشان عین ربط و تعلق به حق خواهد شد؛ چراکه انسان در عمق فطرت خویش میثاقی ازلی با حق دارد. هنری این چنین، خصائصی دارد که به آن از دیگر مساعی هنری تمایز مییابد.»