جوکر را در شیلی سانسور کردند!
سعید متین
پاتریشیا گازمن، فیلمساز شیلیایی که حماسه سینماییاش درباره کودتای آمریکایی آگوستینو پینوشه به نام «نبرد شیلی»، یکی از تماشاییترین فیلمهای مستند تاریخ سینما به شمار آمده، پس از سالها با یک مستند افشاگر دیگر به نام «کشور خیالی من»، پرده از ابعاد مختلف جنبش دیگری در شیلی برداشته که قیام مردم این کشور علیه سرمایه سالاری و فقر و تبعیض و بیعدالتی را در 30سال بعد از برقراری حکومت لیبرال سرمایهداری، به تصویر میکشد.
قیامی که کمتر دربارهاش شنیده یا خواندهایم، جنبشی که اخبارش در میان خیل گزارشهای جعلی و خرد و حاشیهای رسانهای زنجیرهای غرب محو شد و وقتی چند ماه پیش خبری آمد که بازهم مردم شیلی به قانون اساسی این کشور رای منفی دادند، برایمان سؤال بود مگر قانون اساسی این کشور که در زمان پینوشه برقرار شد، تغییر کرده؟ واقعا چه اتفاقاتی افتاده که به تغییر قانون اساسی کشیده شده است؟!
اینک فیلمی که به قول معروف انگار از زیر دست همین شبکهها و رسانهها در رفته، به ما میگوید بر کشور شیلی که فکر میکردیم با برقراری حکومت به اصطلاح لیبرال دموکراسی، دیگر از آن روزگار مخوف پینوشه رهایی یافته، از اکتبر 2019 تا سال اوایل 2022 (یعنی زمان ساخت این فیلم)، چه گذشته است.
پاتریشیا گازمن در یکی از صحنههای ابتدائی فیلم که درگیری نیروهای ارتش با تظاهر کنندگان و شلیک به سوی آنها را شاهدیم، میگوید فکر نمیکردم پس از دوران سیاه پینوشه، چنین صحنههایی را ببینم و از آنها ابراز نگرانی میکند که برنده و بازنده این میدان چه کسی است؟
پاتریشیا گازمن خودش در فیلم اعتراف میکند که یک سال دیر به این قیام و جنبش رسید و برخلاف توصیههای کریس مارکر (فیلمساز معروف فرانسوی) که «مستند ساز باید برای ثبت یک واقعه از ابتدایش حضور داشته باشد» و بر همین اساس گازمن جوان در ابتدای دولت آلنده، نخستین فیلمش را ساخت، اما این بار به دلیل سانسور عظیم رسانههای غربی، تا یک سال اصلا خبر دار نشد که در کشورش شیلی چه میگذرد تا اینکه خودش را برساند و مستندهایش را بگیرد.
فیلم با صحنههایی سیاه و سفید از استقبال پرشور مردم شیلی از سالوادور آلنده، رئیسجمهوری منتخبشان طی سالهای ابتدائی دهه هفتاد میلادی آغاز میشود.
رئیسجمهوری که با کودتای وحشتناک و خونین آمریکایی سرنگون شد و ملت شیلی با دو دهه تاریکی و سیاهی محض مواجه شدند.
بعد از این صحنه ناگهان با صحنههای رنگی به 45 سال بعد و اکتبر 2019 پرتاب میشویم که درگیریهای تازهای را مابین مردم شیلی و ارتش آن شاهد هستیم گویا ورسیون دیگری از فیلم «نبرد شیلی» را شاهدیم.
گازمن از خود میپرسد که چه اتفاقاتی افتاد که شیلی به اینجا رسید، در حالی که پیش از آن هربار به کشورش میآمد، آن را به جز یک مرکز خرید و ویترینی پر از کالاهای جوراجور چیز دیگری نمییافت.
صحنههایی که فیلمساز از علتهای قیام شیلی علیه لیبرال سرمایهداری نشان میدهد، همان اکسیر سینمایی است که متاسفانه در بسیاری از آثار مدعی واقعنمایی و رئالیسم اجتماعی به چشم نمیخورد. صحنههایی از پیرمردها و پیرزنان دستفروش کنار خیابان و بچههایی که به خاطر پدربزرگها و مادربزرگهای دستفروش خود، ناگزیر از ترک تحصیل و کار اجباری و آشغال گردی هستند.
یکی از شاهدان او از جمعیت شصت درصدی زنان سرپرست خانواده فقیر میگوید که کسی به آنها کمک نمیکند و از کمترین امکانات زندگی بیبهره هستند.
وی میگوید در دوران دیکتاتوری آنها در اردوگاههای کار اجباری کار میکردند، به دنبال فامیلها و آشنایانشان که ناپدید شده بودند، زندانها و اردوگاههای کل کشور را زیرپا میگذاشتند؛ سربازخانهها و بیمارستانها و سردخانهها و...
اما در حکومت لیبرال سرمایهداری اگرچه ظاهرا دوران پینوشه تمام شد اما بازهم سرمایهداران در راس ماندند و آنها ناگزیر صبح تا شب در خانه دیگران کار میکردند و لباس میشستند!
پاتریشیا گازمن به خوبی تفاوت قیام و جنبش ضد لیبرال سرمایهداری در شیلی را با اعتراضات و اغتشاشاتی که مثلا در عراق و لبنان و ایران تقریبا در ستایش سبک زندگی لیبرال سرمایهداری به راه افتاد را به تصویر میکشد.
او اگرچه حتی به حق فمینیستی زنان هم اشاره دارد اما از بان یکی از شاهدانش میگوید:
«... حق فمینیستی درست است اما زنهای زیادی هستند که از سر اجبار ادارات را از صبح تا شب تمیز میکردند و دستهای پینه بستهشان را میپوشاندند، آنها حتی نمیتوانستند بچههایشان را نوازش کنند، خسته و کوفته از سر کار به خانه برمی گشتند تا برای بچههایشان غذا درست کنند و.... و تازه متوجه میشدند بچههایشان در دام باندهای قاچاق و مواد مخدر گرفتار شدهاند...»
همراه صحنههایی از حلبی آبادهایی که خانوادهای شلیلیایی در آنها زندگی میکنند، او ادامه میدهد که این زنها اساسا نمیتوانند به مسائلی از قبیل فمینیسم حتی لحظهای فکر کنند. آنها فقط میخواهند که برای بزرگ کردن بچهها کمکشان کنند. جایی دیگر در همین حلبی آبادها، زنی که گویا رئیس کمیته مسکن آنجاست، میگوید همواره مشغول جنگ هستند تا یکی از آن بیغولهها را به عنوان خانه بهدست آورده و زیرش زندگی کنند. او میگوید که دولت حتی نمیتوانند یک لحظه رنجشان را در آنجا بفهمد. آنها هیچوقت کمبود یک تکه نان یا شیر نداشتهاند... و این همان چیزی است که برایش مبارزه میکنند.
در صحنه دیگری اساس بهره کشی در سیستم سرمایهداری (چه از نوع لیبرال یا غیر لیبرال) را از زبان شاهدی دیگر میشنویم که یک سری افراد به پشتوانه بهرهبرداری از نیروی کار ارزان پولدار میشوند و ما باید برای هر گونه برخورداری از زندگی، پولهای هنگفت بپردازیم؛ برای تحصیلات، برای درمان، برای هر کاری و...
اما طبق معمول اینگونه جنبشهای بیسر و بدون رهبر (که فیلمساز از چنین خصوصیتی برای قیام شیلی ابراز شگفتی میکند) را کانونهای دیگری آنها را هدایت کرده و به انحراف میکشند،
به تدریج در سالهای بعد، عمده کردن وجوه دیگری مانند فمینیسم یا حقوق اقلیتها و یا همجنسگرایان (که اساسا از محورهای لیبرال سرمایهداری محسوب میگردند) باعث شد آن بعد ضد سرمایهداری که در آغاز مد نظر جنبش بود، به حاشیه رانده شده و مردم به برقراری یک مجلس مؤسسان جهت نوشتن یک قانون اساسی جدید رضایت دهند.
آنچه که هنوز پس از گذشت حدود 5 سال به جایی نرسیده و آخرین تجربهاش همین سه ماه پیش بلاتکلیف ماند و مجددا همان کانونهای سرمایهداری، اوضاع را کنترل کردند. این همان خطری بود که اگرچه گازمن در زمان ساخت این فیلم هنوز رؤیت نکرده بود اما از زبان یکی دیگر از شاهدانش، در انتهای فیلم «کشور خیالی من» مورد اشاره قرار داد.
همان خطر اصلی که پس از هزاران کشته و زخمی و بازداشتی و نابینا شده، همچنان همان قانون اساسی ژنرال پینوشه باقی بماند و متاسفانه پس چهار پنج بار رأیگیری و رفراندوم، قوانین اساسی دیگری که توسط گروههای مختلف نوشته شدند، به تصویب مردم نرسید و همچنان همان قانون اساسی دیکتاتور و بر روی آن هم حکومت لیبرال سرمایهداری باقی ماند.
جنبشهای ضد لیبرال سرمایهداری
در اواخر دهه بیست قرن بیست و یکم
17 نوامبر سال 2018 میلادی با یک فراخوان اینترنتی، نخستین تظاهرات اعتراضی علیه تبعیضها و بیعدالتی سرمایهداری و فقر و کمبودهای اقتصادی با حضور حدود 300 هزار تن در فرانسه با مشخصه «جلیقههای زرد» برپا شد که هدف مستقیمش پایان سرمایهداری بود.
جنبش «جلیقه زردها» تا سه سال و نیم هر شنبه در شهرهای فرانسه برپا شد و هزاران کشته و زخمی و بازداشتی و نابینا و... برجای گذارد.
اما سینمای غرب با تشخیص خطرناک بودن این جنبش که اساس و بنیاد غرب صلیبی/صهیونی یعنی سرمایه سالاری را نشانه رفت، خیلی زود به مقابله با آن برخاست و ابتدا با برجسته ساختن فیلمی به نام «انگل» در جشنواره کن 2019 که نگاهی تحقیرگرایانه و شنیع به شورش طبقه فرودست علیه قشر فرادست داشت، آن را هدف قرار داد.
سه ماه بعد جایزه نخست جشنواره ونیز به فیلم «جوکر» نشان داد که غرب صلیبی به طور تمام قد به مقابله با جنبشهای ضد سرمایهداری بر میخیزد (همان جمله: هر اعتراضی داری به شاه و رئیس دولت بکن اما «سرمایهداری»، خط قرمز ماست).
فیلم «جوکر»، جنبشها و اعتراضات طبقه فرودست علیه سرمایهداران بالادست را اغتشاش کور و شورشی آنارشیستی به تصویر کشید که علیرغم همه اشکالات بالادستیها، اما رذالت و فرومایگی فقرا و پایینیها را بیشتر نمایان مینمود.
اما این کافی نبود، یک ماه بعد از نمایش فیلم «جوکر»، پدیده جوکریسم ابتدا در عراق و سپس هفده روز پس از آن در لبنان سر برآورد و آن دو کشور را به بهانه برخی نابسامانیهای اقتصادی به آشوب کشانید و اگر رسانههای زنجیرهای جنبش «جلیقه زردها» را به هر نحو سانسور کرده و از سر و تهاش زده و همواره بر طبل پایانش کوبیدند اما...
اما همان رسانهها آشوبهای عراق و لبنان را توی بوق کردند و پیکان بوقشان را هم به سمت ایران گرفتند که همه این ماجراها از ایران برمیخیزد و یک ماه پس از لبنان نیز با افزایش ناگهان قیمت بنزین، شورش جوکریسم در ایران شکل گرفت که همچون عراق و لبنان و البته برخلاف فرانسه علیه نئولیبرال سرمایهداری نبود!
اما در همان اکتبر شورش عراق و لبنان، در یک نقطه دیگر از این کره خاکی، نیز اعتراضاتی با الهام از جنبش جلیقه زردهای فرانسه علیه نئو لیبرال سرمایهداری شکل گرفت که چندان خبری از آن نشنیدیم.
پس از گذشت حدود 50 سال از کودتای آمریکایی شیلی، تظاهرات عظیمی در شیلی علیه تبعیضات سرمایهداری و نئو لیبرالیسم حاکم بر این کشور که عمیقترین اختلافات طبقاتی را شکل داده بود، بهوجود آمد.
نئولیبرال سرمایهداری که از حدود 30 سال قبل و با کنار رفتن اجباری ژنرال پینوشه از قدرت، توسط آمریکا و تحت عنوان دموکراسی ولی با همان محتوای حکومت کودتا، جانشین دیکتاتوری پینوشه گردید.
و سخنرانی سباستین پینرا (رئیسجمهوری ثروتمند شیلی در هنگام آشوبها) در همین فیلم «کشور خیالی من» چقدر شبیه به حرفهای توماس وین (شهردار گاتهام سیتی) در همان فیلم «جوکر» است که شهر را درگیر جنگی با قانونشکنان بیرحم میدانست!