kayhan.ir

کد خبر: ۲۸۴۰۸۱
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۴۰۲ - ۲۱:۲۸

موسی‌صفت بیفکن از دست خود عصا را (چشم به راه سپیده)

 
ای مصطفی شمایل
بر هم زنید یاران این بزم بی‌صفا را
مجلس صفا ندارد بی‌یار مجلس‌آرا
بی‌شاهدی و شمعی هرگز مباد جمعی
بی‌لاله شور نبود مرغان خوشنوا را
بی‌نغمه دف و چنگ مطرب برقص ناید
وجد سماع باید کز سر برد هوا را
جام مدام گلگون خواهد حریف موزون
بی‌می ‌مدان تو میمون جام جهان ‌نما را
بی‌سرو قد دلجوی هرگز مجو لب جوی
بی‌‌سبزه خطش نیست آب روان گوارا
بی‌چین طره یار تا تارکم ز یک تار
بی‌موی او بموئی هرگز مخر ختارا
بی‌جامی و مدامی هرگز نپخته خامی
تا کی به تلخ کامی سر می‌بری نگارا
از دولت سکندر بگذر، برو طلب کن
با پای همت خضر سرچشمه بقا را
بر دوست تکیه باید بر خویشتن نشاید
موسی صفت بیفکن از دست خود عصا را
ای هدهد صباگوی طاووس کبریا را
بازآ که کرده تاریک زاغ و زغن فضا را
ای مصطفی شمایل وی مرتضی فضائل
وی احسن الدلایل یاسین و طا و ‌ها را
ای کعبه حقیقت وی قبله طریقت
رکن یمان ایمان عین الصفا صفا را
ای رحمت الهی دریاب «مفتقر» را
شاها به یک نگاهی بنواز این گدا را
کمپانی «مفتقر»
جاده وصل
دلم گرفته از این جمعه‌های تكراری
كه بی‌حضورِ تو هر هفته می‌شود جاری
چقدر جاده وصلت ترك ترك شده است
سحابِ رحمتِ حق كِی دوباره می‌باری؟
شنیده‌ایم كه وقتی ز راه می‌آیی
درونِ باغچه گل‌های تازه می‌كاری
به ما امیدِ هدایت مبند خود باید
موانعِ فرجت را ز راه برداری
برای ما به خداوند تا كه رو بزنی
دمی كه ما همه خوابیده‌ایم بیداری
خودت دعای فرج را برای خویش بخوان
دعای ما كه برایت نمی‌كند كاری
اگر چه زحمتتان نیست آرزو دارم
به خاكِ كرب و بلایم به خاك بسپاری
محمد بیابانی
کار ما منتظران
مى‌شود فرصت دیدار مهیّا حتماً
بد به دل راه نده مى‌رسد آقا حتماً
اى كه دنبال دواى غم هجران هستى
مى‌شود درد نهان تو مداوا حتماً
اگر امروز نشد بوسه به دستش بزنیم
وعده ما همه افتاده به فردا حتماً
ثمر‌گریه ما خنده روز فرج است
آن زمان مى‌شكفد خنده به لب‌ها حتماً
دوره غیبت طولانى و تأخیر ظهور
امتحانى است براى همه ما حتماً
كار ما منتظران چیست؟ اُمید و تقوا
غم نخور مى‌شود آخر گره‌ها وا حتماً
هركه در زُمره‌ ما منتظران مى‌باشد
مى‌كند تا به ابد پشت به دنیا حتماً
انبیا منتظر آمدنش مى‌باشند
مى‌رسد پشت سرش حضرت عیسى حتماً
كاش باشیم و ببینیم كه روز رجعت
مى‌سپارد عَلَم خویش به سقّا حتماً
زره شیر خدا بر تن و شمشیر به دست
مى‌رسد منتقم حضرت زهرا حتماً
محمد فردوسی
سوار ما چه شد
با توام اي دشت بي‌پايان سوار ما چه شد
يکه تاز جاده‌هاي انتظار ما چه شد؟
آشناي «لا فتي الا علي» اينجا کجاست؟
صاحب «لاسيف الا ذوالفقار» ما چه شد؟
؟؟؟؟
شهریار صبح
شب‌ها ستاره می‌شمرم ز انتظار صبح
بر یاد مهر روی تو‌ ای شهریار صبح
با ماه و اختران شب هجران نشسته‌ایم
تا کاروان بشارتی آرد ز یار صبح
روزی سر آید این شب هجران تو شادباش
وز پرده فلک بدر آید نگار صبح
بر عاشقی که مژده برند از شب وصال
مرغ خیال او پرد از شاخسار صبح
پروانه و من و دل و شمع و شب فراق
سوزیم ز ‌اشتیاق تو در انتظار صبح
مرغان گلستان همه با سوز و ساز عشق
نالند خوش بیاد تو ‌ای گلعذار صبح
ترسم شب فراق کشد تا بروز حشر
چون دست عشق داده سپهر اختیار صبح
با چشم ‌اشکبار و دل آتشین چو شمع
بشتاب (الهی) از پی یار و دیار صبح
مهدی الهی قمشه‌ای
انفجار
ز انتهای تجلی ز طور می‌آید
کسی ز کوچه سبز عبور می‌آید
عقاب حادثه‌ها در غروب دلکش عشق
ز قله‌های بلند غرور می‌آید
در آن سپیده زیبا امید منتظران
به لحظه‌های سپید حضور می‌آید
ز شرق کشور دل آفتاب روشن ما
به میهمانی دل با سرور می‌آید
فاطمه میرنجفی‌زاده