مردان آتش- 4
فرمانده خمپاره شصت
ابوالقاسم محمدزاده
جنگ را میشود از زاویههای مختلف دید... هم خوبیهایش را گفت و هم بدیهایش را، حتی تلخی و شیرینی جنگ شنیدنی است.
وقتی به جبهه رفت، موقع تقسیم نیروها به او گفتن به واحد خمپاره برو. غرید:
- من آمدهام که با دشمن بجنگم، رو در رو. گفتن:
- برو واحد خمپاره شصت. گفت:
- میخواهم اسلحه دستم بگیرم با دشمن بجنگم. گفتن:
- خوب برو، خمپاره شصت، اسلحه است. گلوله داره، با دشمن هم درگیر میشی. تو عملیاتم میری.
با اکراه رفته بود واحد خمپاره، وقتی آموزش بهکارگیری خمپارهانداز رو میدید، از این که با زاویه پرتاب گلوله و برد نهائی که در قوانین فیزیک معنا پیدا میکرد آشنا شد خوشحال بود.
او برای عملیات و رو در رویی با دشمن آمده بود، بیتاب رفتن به عملیات بود و در هر عملیاتی که شرکت میکرد کارکشتهتر میشد و ماهر...
وقتی یک نفر از بچههای واحد خمپارهانداز به شهادت میرسید او بیتابتر میشد؛ و شجاعت و شهادت را توأم با یکدیگر میدید.
ملازاده بهعنوان فرمانده واحد خمپارهانداز 60 میلیمتری در عملیات عاشورا که به منظور آزادسازی ارتفاعات شمالی و دامنه غربی میمک در استان ایلام انجام شد حضور داشت.
وقتی رمز عملیات؛ يا اباعبدالله الحسین(ع) را از بلندگوی بیسیم شنید؛ آتش خمپارههای 60 را بر سر دشمن ریخت و در هنگامه عملیات عاشورا، در اثر اصابت ترکش دشمن به شهادت رسید.
موضوع؛ حسن ملازاده، فرمانده واحد خمپاره 60