یک ستاره از آن هزار
کفشدار
ابوالقاسم محمدزاده
همهچیز بههم ریخته بود، نه دولتی نه نظامی نه مقرراتی، هرکس خودش تصمیم میگرفت که چه کار کند، ماموریت افراد را اوضاع و احوال زمان و مکان تعیین میکرد. انگار همه با شور و هیجان انقلابی در حال خلاقیت و ابتکار عمل بودند. در عین بینظمی ظاهری، به نظر میرسید که یک نظم هدفمند این سیل پرشور و خروشان مردمی را ناخودآگاه به ساحلی امن هدایت میکند. ارتباط دلها هر لحظه مستحکمتر میشد؛ نخبگان حیران و مردم کوچه و بازار امیدوار حرکت میکردند. کسی یارای توقف این موج عظیم مردمی و انقلابی را که به سرعت پیش میرفت نداشت. مردم از جان مایه میگذاشتند. آنچه همه را به خط میکرد، عشق به مقتدا بود، کلام او در عمق وجود همه مینشست، نگاه او لذتی وصفناپذیر داشت، به نظر میرسید همه خواستهها در اراده خدایی وجود او جمع بود. گویی وصل به منبع لایزال الهی است، مانند کوه ایستاده بود از هیچکس و هیچچیز جز خدا نمیترسید، عشق به انقلاب و مردم داشت، با تمام وجود پذیرای مردم بود، حوادث و وقایع را به خوبی مدیریت میکرد، به همه امید میداد، میدانست به کجا میرود، پا برهنهها را بر کاخنشینان و مرفهین بیدرد ترجیح میداد و آنها را صاحبان اصلی انقلاب میدانست، ابرقدرتها ذرهای در او تاثیر نداشتند، چون قدرت اصلی را خدا میدانست، به آینده کاملا امیدوار بود. او کسی نبود جز امام خمینی(ره).
کمر حکومت نظامی و رژیم پهلوی با تصمیم الهی و بموقع این بزرگمرد در 22 بهمن 1357 شکست، با ایجاد فرصت طلایی، دهها هزار سلاح و مهمات از پادگانها خارج شد، کلانتریها و مراکز دولتی به دست مردم افتاد، سرکردهها و وابستگان به رژیم و ساواکیها فرار را بر قرار ترجیح دادند و نظام طاغوت سرنگون شد. هیچ قاعدهای که مردم را به یک نظم عمومی دعوت کند وجود نداشت، این وضع میرفت تا به بحرانی بزرگ و غیرقابل کنترل تبدیل شود، چرا که مخالفین انقلاب، ساواکیها و عناصر باقیمانده رژیم طاغوت، مجرمین خطرناک آزاد شده از زندانها، گروههای چپ و راست و دشمنان تا دندان مسلح خارجی، اعم از بلوک شرق و غرب و رژیمهای وابسته عربی و...، همه در حال فعالیت و بهرهگیری از وضع به ظاهر نابسامان موجود بودند، آنها کاملا سازمانیافته و تشکیلاتی و بدون سروصدا کار میکردند و روی امواج به وجود آمده سوار میشدند، تشخیص سره از ناسره به سادگی امکان نداشت، و یا اساسا فرصتی برای این کار نبود، در چنین وضعیت خطیر و بحرانی، غیرقابل کنترل و هیجانی که هیچ انقلابی تاکنون با چنین وضعیتی مواجه نبوده است؛ رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در ابتکار بینظیری، الگویی متشکل از سه نهاد مردم، مسجد و روحانیت را که با انقلاب اسلامی ممزوج بود و در تاریخ سابقهای نداشت، تحت عنوان کمیته موقت انقلاب اسلامی به عنوان اولین نهاد مقدس جمهوری اسلامی ایران برای ساماندهی انقلاب اسلامی پایهگذاری نمود.
این نهاد، که از اقشار مختلف تشکیل شده بود و در رأس آن روحانیت مبارز و انقلابی همچون آیات و حجج اسلام، شهدای بزرگوار؛ مطهری، مفتح، دستغیب، مدنی، مهدویکنی و بزرگان دیگری بودند که امر خطیر هدایت نیروهای پرشور و انقلابی را بهعهده داشتند. پایگاهش مسجد، پشتوانهاش مردم، نگاهش الهی و راهش، راه امام بود؛ همهجا حضور داشت، همیشه هم حضور داشت، در هر حادثهای که رخ میداد حرف اول را میزد، تهدید را به فرصت و مخالف را سر جای خود مینشاند. نیروهایش در انجام ماموریت از یکدیگر سبقت میگرفتند، هرچه ماموریت خطرناکتر، داوطلب بیشتر بود، نیروها در عین رعایت سلسلهمراتب، اما همه نگاهشان به مرجع، مقتدا و رهبرشان بود، اگر مسئولی خطوط کلی را رعایت نمیکرد افراد خود تصمیم میگرفتند، نفوذی و گروهکی در بینشان جایی نداشت. آنچه بود عشق به اسلام و امام و انقلاب بود.
در حقیقت کمیته یک روزی یک خلأیی را پر کرد که هیچچیز دیگری قادر نبود آن خلأ را پر کند...، مایهای بود که بتواند از این دستاوردهای الهی بزرگ حراست کند و کمیته یعنی همه آن انگیزهها و نیروها و احساسات انقلابی که احساس میکرد این مملکت بعد از گسیختن نظام طاغوتی حاکم احتیاج به یک دست نیرومندی دارد که آن را اداره کند...، کمیته کلیدی بود که با آن در تشکیلات عظیم جمهوری اسلامی گشوده میشد (بیانات امام خامنهای در 23 بهمن 1365).
زمانی به جای سازمانهای دولتی، زمانی خلأ ارتش و نیروی انتظامی را پر میکرد، بازار را کنترل مینمود، ضدانقلاب و گروهکها را سر جای خود مینشاند، تا این که جمهوری اسلامی تثبیت شد، قوا به مرور زمان شکل اصلی خود را گرفت، انتقال قدرت سیاسی با تدبیر امام(ره)، شورای انقلاب و تلاش وصفناپذیر کمیته انقلاب اسلامی در کوتاهمدت صورت گرفت، سپس قدرت نظامی شکل انقلابی خود را پیدا کرد و نهادهای دیگر همزمان شروع به فعالیت کردند، این در حالی بود که عوامل مزدور ردههای بالای نظام طاغوت و دولتهای استکباری و به خصوص آمریکای جنایتکار معتقد بودند که انقلاب اسلامی حداکثر شش ماه دوام پیدا نخواهد کرد.
کمیته انقلاب اسلامی از یکطرف در حال برقراری نظم، امنیت و آرامش و همکاری در انتقال قدرت سیاسی و شکلگیری ارکان نظام بود و از سوی دیگر با همه مخالفین مبارزه میکرد و مردم را به بهترین نحو اداره میکرد و امید میداد، با هر غائلهای در هر جای کشور مقابله میکرد و شهید، مجروح و جانباز میداد، با سازمانهای تبهکاری و مجرمین یقهسفید و آقازادهها بدون هیچگونه اغماض و محدودیتی برخورد مینمود، کسی جرأت دستاندازی به بیتالمال و حقوق مردم را نداشت، فرصت سازمانیافتگی را از مجرمین گرفته بود، به سرعت به داد مظلوم میرسید و ظالم را در جای خودش میخکوب میکرد، در اجرای عدالت و برخورد فرقی بین افراد نمیگذاشت، فرصت را از لیبرالها و...، گرفته بود. همزمان به ساماندهی خود میپرداخت، سازمان میداد، تحول ایجاد میکرد، چابک و بهروز میشد، بوروکراسی در این سازمان معنا و مفهومی نداشت، نظم در کمیته یک اصل بود، نه یک نظم خشک و بیمعنا، نظمی که بر روح افراد حاکم بود. فضای حاکم بر کشور در هر زمانی از ویژگی خاص خود برخوردار بود، به عنوان نمونه؛ سال 60 یک سال پرماجرا بود، حوادث و وقایع آن از ویژگیهای خاصی برخوردار بود: وجود جنگ، شرایط اضطرار، وجود اختلافات سیاسی در جامعه و نظام، تحریم و محاصره اقتصادی، موضعگیریهای بنیصدر، فعال شدن گروهکهای معاند و نفوذ در بدنه حاکمیت، وجود اعتصابات متعدد، صدور حکم دستگیری سرکرده منافقین و برخی افراد سرشناس، سازمان منافقین که به صورت کاملا سازمانیافته خود را یکی از مدعیان انقلاب میدانست و سلاح، مهمات و تجهیزات بسیاری در دوران اول انقلاب تحت عنوان مردم از پادگانها و اماکن عمومی سرقت کرده و مخفی کرده بود و تا سال 60 به سرعت مشغول جمعآوری اطلاعات، تجهیزات، نفوذ و سازماندهی بودند، از فاز سیاسی، فرهنگی به فاز نظامی تغییر رویه داد و در 30 خرداد اولین برخورد با نظام را به صورت سازمانیافته آغاز کرد و دست به ترور، بمبگذاری و جنگهای خیابانی زد، تا آنجا که بعضاً در یک حدود 20 ترور انجام میدادند و مسلحانه در گروههای مختلف به خیابان میریخته و مردم کوی و بازار را به رگبار میبستند، سخنرانی 15 خرداد بنیصدر و پاسخ 16 خرداد امام راحل(ره)، عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا، حکم عدم کفایت سیاسی بنیصدر، راهپیمایی جبهه ملی در 25 خرداد در مخالفت با لایحه قصاص و در دفاع از بنیصدر، وقایع 30 خرداد، در گیریهای مسلحانه خیابانی، توسعه خانههای تیمی، ترور و رعب وحشت، راهپیماییهای مسلحانه، بمبارانهای صدام، بمبگذاریهای متعدد، ترور رئیسجمهور، جریان 7 تیر و...، مواردی بود که هر کدام از این آنها میتوانست ضربه بزرگی به انقلاب وارد کند که هوشیاری پاسداران و برنامهریزی متناسب با هر موضوع و بخصوص برنامهریزی قوی، منسجم و انقلابی این نهاد و ابتکار شهید اسدالله لاجوردی، بزرگمرد انقلاب که خدا رحمت کند این عزیز بزرگوار را؛ تحت عنوان مالک و مستاجر؛ چنان سیلی به سازمان زده شد که برای آنها غیرقابل باور بود بهگونهای که نفر اول سازمان به سرعت کشور را ترک کرد و بهدنبال وی اعضای سازمان برای خروج سبقت گرفتند و تنها عضو باقیمانده سازمان برای اداره گروهک در کشور، موسی خیابانی بود، که او هم به دست توانمند پاسداران کمیته و...، در یک خانه تیمی به درک واصل شد و پاسدار دهنوی در این عملیات به شهادت رسید....، که خدا روح این شهید و شهدای کمیته و تمامی شهدا را شاد کند؛ با برخورد سنگین پاسداران، سازمان از فاز نظامی به فاز خروج از کشور تغییر رویه داد و اساس کار خود را بر نفوذ، جمعآوری اطلاعات به عنوان ستون پنجم برای صدام گذاشت و دست به چند انفجار بزرگ از طریق نفوذیها زد که آثار جبرانناپذیری به دنبال داشت. برخورد این نهاد با سازمان بهگونهای بود که نفر دوم سازمان چندی پیش در اجتماع منافقین در پاریس با این مضمون گفت؛ «پدر ما را پاسداران کمیته درآوردند وگرنه دهه شصت ما به اهدافمون رسیده بودیم»؛ کمیته نیرویی نبود که فقط در یک عرصه عمل کند، از قبل و همزمان با شروع جنگ، این نهاد در سطوح مختلف از فردی تا گروه، تیپ و نهایتاً لشکر روحالله نقش کلیدی در دفاع مقدس داشته و موفقیتهای بزرگی در جبهههای جنگ کسب کرده است، همزمان در شرق با اشرار و قاچاقچیان در داخل با ضدانقلاب، بمبارانهای صدام، گروهکها و مجرمین مبارزه میکرد، آرامش ایجاد میکرد و هر حرکت مخالف انقلاب را در نطفه خفه میکرد؛ در اینجا سؤال اساسی که به ذهن متبادر میشود، این است: عامل اساسی موفقیت کمیته با حداقل نیرو و امکانات در چه چیزی و یا نکتهای بوده است، چرا الگوی کمیته عجین با انقلاب است؟ در این قسمت نظر شما را جلب میکنم به فرمایشات امام راحل(ره) خطاب به پاسداران کمیته انقلاب اسلامی، که میفرمایند: «شما اسلام را زنده کردید و ایران را بیمه کردید، و این جوانان کمیته که از روز اول انقلاب در پیروزی انقلاب نقش بزرگ داشتند، در ادامه انقلاب هم این نقش را دارند و...(امیدوارم که این نقش را به خلفهای خودشان و به فرزندان خودشان بیاموزند تا این که در طول تاریخ ایران همینطور که الان اسلامی است و مثل شما جوانانی که نظیر آن را ما نمیتوانیم در تاریخ پیدا بکنیم اولاد عزیز شما بار بیایند و حفظ کنند کشور خودشون را حفظ کنند اسلام عزیز را»)؛ و یا مقام معظم رهبری در 6/9/1398 در ملاقات با برادران بسیجی، فرمودند: «تجربه کمیتهها در سال 60 تجربه خوبی است، از آن تجربه استفاده بشود، کمیتههای انقلاب اسلامی در سال 60 در محلات مختلف، در جاهای مختلف، همهجا حضور داشتند، همیشه هم حضور داشتند؛ هر حادثهای که در آن منطقه رخ میداد، اول چشم انسان میافتاد به برادران کمیته، البته آنها تازه کار بودند، آگاهیهای امروز شما را، تواناییهای امروز شما را اصلا نداشتند، اما حضور دائمی داشتند، این حضور دائمی خیلی مهم است».
به نظر میرسد پاسخ سؤال را در یک جمله میتوان یافت؛ راز موفقیت کمیتهها بهرهگیری از الگویی بود که در راستای انقلاب اسلامی و ارکان اساسی آن یعنی روحانیت مبارز و انقلابی، تحت زعامت امام راحل(ره)، مردم و مسجد، شکل گرفته بود لذا در ادامه روند انقلاب این الگو باید بروز میشد و ادامه مییافت نه حذف؛ تا مخاطرات انقلاب را به حداقل برساند. این موضوع میتواند پایه یک نظریهپردازی نوین باشد؛ «رمز پایداری انقلاب، حفظ پایهها و ارزشهای تشکیلدهنده و بروز شده آن است».
در گام دوم انقلاب اسلامی و در تداوم پاسداری برای مدیریت سلامت جامعه، عدالت و انتظام اجتماعی و نظم عمومی با اشراف کامل و داشتن نبض تفکر جامعه، نیاز به یک پشتوانه علمی، نظری و عملی داریم. و لذا لازم است با واکاوی و تحلیل تجربیات قبلی، وقایع پیش آمده تدابیر بهکار برده شده و نتایج حاصله، تحولات روز و نگاه به آینده؛ نسبت به نظریهپردازی در موضوعات؛ نظم، امنیت، آسایش و آرامش جامعه و تعیین راهبردها، شیوهها و روشها در این خصوص و چگونگی حضور فعال در تصمیمسازی در سطوح کلان کشور برنامهریزی کرد. این مهم با ایجاد یک مرکزیت نظریهپردازی متشکل از نخبگان، تصمیمگیران، عملکنندگان قابل دستیابی است. اللهم عجل لولیک الفرج.