فمینیسم درخدمت منفعتطلبی سرمایهداری
محمدحسین راجی
در یادداشت قبل، به سوءاستفاده از زنان به عنوان نیروی کار از طریق برنامههای نفوذ آمریکا اشاراتی کردیم و در یادداشت پیش رو به ادامه آن مبحث خواهیم پرداخت.
حذف امتیازات شغلی بانوان
فمینیسم و تفکرات آن که برای تأمین منافع اقتصادی سرمایهداران به وجود آمده بود، تفکر معیوب برابری مطلق زن و مرد را تا آنجا پيش برد که برخی قوانین و امتیازات کاری که به نفع زنان و مادران بود را حذف کرد.
پرداخت حق عائلهمندی برای مردان (دستمزد خانوار ) -که در واقع پرداخت اضافهای به جهت تامین هزینههای خانواده آنها محسوب میشد،- قانون رفاه و لزوم تسهیل شرایط کاری زنان نسبت به مردان از جمله مواردی بود که نادیده گرفتن برابری مطلق زنان با مردان در اشتغال تلقی و درنتیجه حذف شدند. شیوه کار سرمایهداری بینالمللی به طور نظاممند ساختارهایی را که از زنان و فرزندانشان حمایت میکرد -از بیمه سلامت گرفته تا آموزش، خانهداری، غذا و سوخت قابل خرید- نابود کرد. اکنون نیز مرخصی زایمان برای زنان در برخی کشورهای پیشرفته دنیا وجود ندارد.
تبدیل خدمات مادرانه به فرصت اقتصادی
اتفاق طبیعی که پس از خروج زنان از منزل رخ داد و سرمایهداران انتظار آن را میکشیدند، نیاز به تأمین احتیاجات داخل خانه توسط صنایع جدید بود. تهیه غذا از بیرون به ایجاد صنایع غذایی، شست وشوی لباس و نظافت منزل به ایجاد صنایع خدمات منزل و نگهداری فرزند به ایجاد مهدکودکها انجامید. تمام اینها به نفع سيستم اقتصاد سرمایهداری عمل کرد.
از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰، بیشترین سود اقتصادی در حوزه خدمات اتفاق افتاد و ۶۰ درصد از این شغلها به زنان اختصاص پیدا کرد؛ زیرا نیروی کار زن دستمزد قابل توجهی دریافت نمیکرد و همچنین زن دیگر در خانه حضور نداشت. همین در خانه نبودن زن، خود باعث شد که خانه بدون حضور زن بیغذا هم بشود و خانوادهها به فستفودها و غذای آماده روی آورند... از سوی دیگر، چرخش به سوی تجاریسازی خدمات شخصی، نیازمند افزایش نیروی کار زنان بود.
در سال ۱۸۹۰، میانگین سنی ازدواج زنان ۲۲ سال بود. اکنون، زن متوسط ۲۲ساله به امید پرداخت بدهی هنگفت دانشجویی خود، به یک شغل تازه روی میآورد. در همین حال، ۲۰ شغل برتر مانند منشی، پرستار، پیشخدمت، معلم، و ارائه دهنده مراقبت از کودکان که به گفته وزارت کار آمریکا بیشتر توسط زنان انجام میشوند، همان کارهایی هستند که به طور سنتی در خانه برای خانواده خود انجام میدادند؛ فقط اکنون، آنها باید مالیات بپردازند و بچههای خود را برای این امتیاز به مهد کودک بفرستند.
نکته تأسف بار دیگر در این است که با تبدیل اشتغال بیرون از خانه به فرهنگ عمومی زنان، به طور طبیعی نرخ فروپاشی خانواده افزایش یافته و حتی نرخ ازدواج کاهش مییابد. در نتیجه تبعات ناشی از آن، از جمله عدم تامین نیازهای جنسی افراد نیز به سطح جامعه تحمیل میشود. البته که جریان سرمایهداری از قبل برای آن نیز برنامهریزی کرده بود و صنعت جنسی بزرگ با درآمد هنگفتی را از آن به وجود آورد. اساسا نیازسازی و همچنین تبدیل نیازهای مختلف انسان و خانواده به محصول قابل فروش و ایجاد صنعت برای آن، کار ویژه جریان سرمایهداری است.
ارزان و کمدردسر
در نیمه دوم قرن بیستم و در جریان معجزه اقتصادی کره جنوبی، استفاده از نیروی کار ارزان زن برای صنایع صادراتی این کشور بسیار چشمگیر بود و زنان از مزرعه به کار کارخانه کشیده میشدند. راهبرد توسعه کره جنوبی مشارکت زنان را در اقتصاد ملی تغییر داد. بین سالهای 1963 و 1990 تعداد کارگران زن 14 برابر افزایش یافت. همچنین جمعیت زنان فعال اقتصادی از 2 میلیون در سال 1960 به 7.5 میلیون در سال 1990 افزایش یافت. این موضوع به افزایش نرخ مشارکت زنان در اقتصاد این کشور از 28 به 47 درصد در این بازه انجامید؛ در حالی که نرخ مشارکت مردان در همین دوره کاهش یافت. مشارکت زنان در صنایع تولیدی، «موتور» توسعه اقتصادی کره جنوبی بود.
با این وجود، وضعیت اقتصادی زنان چندان مطلوب نبود و اختلاف زیادی بین مشارکت آنان و پاداشهای دریافتیشان وجود داشت. بررسیها نشان میداد زنان کمتر از نیمی از حقوق همتایان مرد خود را دریافت میکردند و بین سالهای 1980 و 1988، کره جنوبی بالاترین اختلاف دستمزد بین مردان و زنان را در بین 21 کشوری که دادههای مربوط به آنها در دسترس بود، ثبت کرد. آلیس امسدن استدلال میکند که شکاف دستمزد جنسیتی مرد و زن یکی از کلیدهای موفقیت صنعتی شدن کره جنوبی بود.
شبیه به سیاستهای کرهجنوبی برای بهبود فضای اقتصادی، ایالات متحده نیز به سراغ مخاطبین بازاری رفت که تا به حال در حوزه اقتصاد از آنها بهرهکشی لازم را نکرده بود. ترسا آموت، اقتصاددان و استاد دانشگاه ایلینوی آمریکا میگوید:
[در سالهای دهه ۱۹۷۰ میلادی] استخدام زنان یکی از استراتژیهای اصلی شرکتها [آمریکایی] برای سودآوری بود، زیرا زنان نه تنها ارزانتر از مردان بودند، بلکه کمتر در اتحادیهها سازماندهی میشدند و تمایل بیشتری به پذیرش کار موقت و بدون مزایا داشتند... این اتفاق منجر «زنانهسازی» نیروی کار شد.
تأمین نیروی کار ارزانقیمت زن، در کشورهای توسعهیافته آمریکا و اروپا و همچنین کشورهای در حال توسعه آسیایی و آفریقایی نیازمند تبلیغات سنگین برای تغییر ارزشهای رایج در بین زنان، از جمله مادری و حفظ کانون خانواده بود. آنها تلاش کردند تا «داشتن شغل در بیرون خانه»، «استقلال اقتصادی نسبت به خانواده»، «شبیه مردان شدن» و «برابری مطلق با مردان»، تبدیل به ارزشهای زنان جهان شود؛ پروژهای که کارویژه اصلی جنبش «فمینیسم» بود. زینپس فمینیسم، جنبشهای زنان را نیز به مطالبه این ارزشها منحرف کرد.
خانم پروفسور هستر آیزنشتاین، استاد جامعهشناسی و از فعالان جنبشهای زنان، در مقالهای مینویسد:
«دهه ۶۰ جدا از تحولات سیاسی و اقتصادی، شاهد تحولات شگرفی در جنبش فمینیسم بود. بدون فهم تحولات اقتصادی ممکن نیست بتوانیم رشد و بسط این جنبش را بفهمیم؛ به ویژه توسعه بخش خدماتی اقتصاد و هجوم زنان، مخصوصاً زنان متاهل، به بخش نیروی کار مزدبگیر.
از نظر ایدئولوژیکی، فمینیسم زنان را تشویق کرد که فرد باشند، نه عضوی از خانواده یا جامعه. کمپانی به آنها آموزش داد که چگونه به جای اینکه دستمزدشان را به خانوادههایشان تحویل دهند، حرف خودشان را بزنند. اگر هدف اصلی جهانیسازی این است که تمام پیوندهایی که یک جامعه سنتی را سرپا نگه میدارد، نابود کند، بنابراین ایدههای فمینیستی یک حلّال فرهنگیِ قدرتمند برای این هدف است. کارکرد فمینیسم در اواخر قرن ۲۰ و اوایل قرن ۲۱ همین بود».