یک شهید، یک خاطره
بیش از نیاز نخرید
مریم عرفانیان
صبح جمعه بود که محمدرضا به خانه آمد و گفت: «برای بردن مصالح به روستا اومدم و خواستم یه احوالی هم از خانواده بپرسم.»
اما در همان مدت کوتاه متوجه شد، مادر بیش از حد نیاز مقداری مواد غذایی کمیاب خریده است.
ناراحت شد و گفت: «دیگه این کار رو انجام ندید.»
محمدرضا، آنچه مازاد بر احتیاج خانواده بود را برای روستاییان با خودش برد.
خاطرهای از شهید محمدرضا گویا منفرد
راوی: برادر شهید