قناعت در سیره امام خمینی (ره)
وجیهه حکمتاندیش
قناعت، یکی از صفتهای بارز اخلاقی است که انسان را به قرب الهی میرساند؛ ابزاری که آدمی با آرامش خاطر و آسایش، مسیر دنیوی را طی میکند تا به طریق کمال برسد. قناعت اثراتی دارد که یکی از بارزترین آنها، آرامش و آسایش است و انسان قانع میتواند فارغ البال به طی طریق بپردازد.
قناعت صفتی ممدوح و پسندیده است که سبب میشود انسان به آنچه در زندگی دنیا دارد، قانع باشد. انسان قانع با قلبی آرام برای تحصیل علم و جمعآوری توشه سفر اخروی به تلاش میپردازد و به آنچه دارد و روزی اوست، کفایت میکند.
مهمترین موانع کمال انسانها، دلبستگی و وابستگی به دنیاست. اگر این روش و افکار بر روح انسان چیره گردد، تمام ارزشها و فضیلتهای آدمی را تحتالشعاع قرار میدهد. قناعت، یکی از مرکبهای فضیلت انسانی است که آدمی را در مقابل فراز و نشیبهای زندگی و سختیها امان میدهد. انسان قانع، غنی است؛ زیرا به داشتههایش راضی است و هیچگاه از دیگران توقع کمک و مدد مالی ندارد. قناعت، انسان را به عزت نفس میرساند و او را از طمع به مال مردم باز میدارد. مال، مال دوستی و مال اندوزی، راهزن طریق کمال انسانی است و انسانهایی که از ثروت خود به خوبی استفاده میکنند، اندکند.(1)
معصومین(ع) همواره انسانها را از حرص، طمع و مالاندوزی پرهیز داده و بر میانهروی، اعتدال و قناعت توصیه کردهاند. در روایتی از پیامبراکرم(ص) آمده است: «دو آرزومند سیر نمیشوند: حریص در علم و حریص در مال».(2)
حرص و طمع آدمی به ثروت اندوزی پایان ناپذیر است؛ چنانچه اگر آدمی سرزمینی از طلا داشته باشد، خوش دارد که سرزمین دومی نیز داشته باشد و اگر دومی را به او بدهند، سرزمین سوم را طلب میکند و شکم آدمی را جز خاک پر نمیکند. انسان حریص تا هنگامی که به خاک سپرده میشود، در آرزوی ثروتاندوزی است.(3)
بنابراین باید راه میانه را جست و در آن گام برداشت؛ زیرا میانهروی و قناعت، سرشارترین گنج است.(4)
نیم نگاهی به سیره پیشوایان دینی و نیز علما و بزرگان که الگوهای شایسته در زندگی ما هستند، میتواند راهگشای ما در یافتن این راه میانه باشد. یکی از الگوهای نیک و شایسته جامعه کنونی در همه زمینهها و بخصوص قناعت و زهد، حضرت امامخمینی(ره) است. بیان و بررسی برخی از جنبههای زهد در زندگی ایشان ما را در دستیابی به این گنج یاری میرساند.
جلوههای قناعت در زندگی حضرت امام(ره)
۱. سادهزیستی
یکی از موانعی که برای کمال انسانی بسیار خطرناک است، دنیاطلبی و دنیادوستی میباشد. اگر این حالت بر روح انسان حاکم شود، او را در مسیر کمال به چالشهای سختی میکشاند. برای دور شدن از جلوههای فریبنده زندگی مادی، راهی بهتر و مهمتر از زهد و ساده زیستی نیست. انسان زاهد با بیرغبتی به دنیا، مانند آزادهای است که بیتکلف زندگی میکند، بدون تعلق راه زندگی را مییابد و برای رسیدن به کمال، آزاد و منقطع از زنجیرهای نفسانی در این مسیر گام برمیدارد؛ بر بلندای معرفت دست مییابد و با اندیشه باز و فکری صحیح، زندگی را از زاویه اصلی و مهم آن مینگرد. امامخمینی(ره) چنان در قرب حق تعالی غرق شده بود که مانند پرندهای سبکبال از تعلقات مادی دل کند تا به سوی قرب الهی پرواز کند. امام(ره) نه تنها خود چنین بود؛ بلکه به علما و مدیران کشور نیز همیشه توصیه میکرد که خود را گرفتار تجملات و تشریفات نکنند: «من اکثر موفقیتهای روحانیت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامی، در ارزش علمی و زهد آنان میدانم و امروز هم این ارزش نه تنها نباید به فراموشی سپرده شود که باید بیشتر از گذشته به آن پرداخت. هیچ چیزی به زشتی دنیاگرایی روحانیت نیست و هیچ وسیلهای هم نمیتواند بدتر از دنیاگرایی، روحانیت را آلوده کند».(5)
۲. کفاف در زندگی
اگر انسان در زندگیاش نیاز حقیقی و واقعی خویش را بشناسد و به اندازه کفاف بسنده کند، فرصتی برای دست یافتن به امور معنوی مییابد و میتواند به تربیت و تزکیه نفس بپردازد. (6) پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «آگاه باشید! بهترین مردم، بندهای است که در دنیا به اندازه کفاف اکتفا کند».(7)
حضرت امام خمینی(ره) مصداقی کامل در این زمینه بود که از مال دنیا به قدر نیازشان کفایت میکرد. بینیازی از عوامل مادی برای ایشان ابزاری بود جهت سیر و سلوک معنوی و رسیدن به قرب پروردگار. ایشان همواره از فزون طلبی، تکاثر و زیاده خواهی دوری میکرد و به همین جهت به عالیترین درجات زهد دست یافت. حجتالاسلام رحیمیان میگوید: «حضرت امام(ره) در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشت، در خانهای محقر و فرسوده، در خم یکی از کوچههای شارع الرسول، همچون صدها طلبه معمولی اجاره نشین بود و در جماران هم ساختمان قدیمی که حدود هفتاد متر زیربنا داشت، اجاره کرده بود».(8)
۳. رعایت اعتدال و میانهروی
اعتدال و میانهروی، عیار زندگی است و تمام زندگی و خرج روزمره زندگی انسان بر اساس آن سنجیده میشود. رعایت میانهروی فقط مربوط به مسائل مادی نیست؛ بلکه در تمام موارد زندگی کاربرد دارد. حضرت امامخمینی(ره) رعایت اعتدال و میانهروی را در زندگی خویش عملی کرده بود(9) یکی از همراهان ایشان میگوید: «امام در نوفل لوشاتو از نظر مکان در مضیقه بود؛ صحبت شد که منزلی بزرگتر تهیه شود. منزلی در یکی از محلههای خلوت پاریس انتخاب کردیم. بسیار جالب بود، جای وسیعی داشت. منزل آماده شد، امام سؤال کردند: وضع این منزل چطور است؟ عرض کردیم در سطح بالاست. امام فرمود: نه؛ من داخل چنین منزلی که سطحش بالا باشد، نمیروم».(10)
۴. آرامش و آسایش
اقناع روحیه آزمندی و طمع، تلاش و کوشش بسیاری را میطلبد. هر چه این حرص و تلاش بیشتر شود، مستوجب رنج و سختی بیشتری است. وقتی زندگی، هزینه و خرج زیادی داشته باشد، فکر و آرامش آدمی را به تحصیل ابزار و مخارج آن مشغول میکند و باعث گرفتاری روحی انسان میشود؛ اما اگر این نیازها به اندازه باشد، جسم و روح و اندیشه آدمی نیز آرامش و آسایش مییابد. در سخنی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «وارستگی از دنیا، قلب و تن(جسم و روح) را راحت میکند».(11)حضرت امام(ره) آرامش و آسایش آدمی را در گرو زهد میدانست تا با رها کردن خود از بند تعلقات مادی، دنیوی، تجمل و تجملپرستی، خود را به آرامش و آسایش برساند و به اقناع نیازهای معنوی و روحی انسانی بپردازد.
حجتالاسلام ناصری میگوید: «حضرت امام به نوع غذا اهمیت نمیداد. ایشان خیلی به نان و پنیر و چای علاقه داشت که اغلب نیز خود سماور را روشن میکرد و سحری میخورد. آن شبی که ما را از کویت برگرداندند، به هتلی رفتیم؛ در آنجا به امام اصرار کردیم که اجازه بدهد برایشان غذا بیاوریم، اما ایشان قبول نکرد».(12)
یکی از یاران امام(ره) نیز میگوید: «حضرت امام، زمانی که در بیمارستان قلب بستری بود... منزلی برایش تهیه شده بود که بسیار معمولی بود؛ مدتی که گذشت، امام فرمود: «این منزل مناسب من نیست، من باید از اینجا بروم. بروید منزلی مثل خانه پدر (خشت و گلی) برایم پیدا کنید و الا به قم میروم». تنها اشکال آن منزل این بود که ظاهرش سنگ شده بود».(13)
۵. دوری از تجملات
برخی انسانها خوشبختی را در تجملات و زرق و برق فراوان میبینند. این افراد در واقع اسیر اداره اینگونه زندگیهای سنگین و پر خرج میشوند و به جای اینکه زندگی و زیبایی معنویاش، برایشان وسیله سعادت اخروی و دنیوی باشد؛ خود را به سختی و اشکال و دشواری میاندازند. امام خمینی(ره) انسان کامل و وارستهای بود که با وجودی که میتوانست بهترین امکانات و وسایل و لوازم معیشت را داشته باشد، اما به دنبال دنیا و دنیاطلبی نرفت؛ بلکه از مادیگری رویگردان بود و همواره از تجملات دوری میجست؛ اگر چه از شهرت و قدرت کافی برخوردار بود، اما هرگز آن را پلی برای دست یافتن به دنیا قرار نداد.
ایشان زیبایی را دوست داشت، اما نه زیبایی مادی و ظاهری؛ بلکه زیباییای را دوست داشت که جلوه گر زیبایی حق باشد؛ از این رو تجمل و تجملات را که سنگلاخهای معنویت و دست و پاگیر هستند، رها کرده بود.
در سخنی از پیامبراکرم(ص) نیز میخوانیم: «آنگاه که خداوند خیر خانوادهای را بخواهد، زندگی آسان را نصیب آنان میکند».(14)
حجتالاسلام دعایی میگوید: «امام در زندگی همواره ساده زندگی کرد، ساده پوشید، ساده خورد، از غذای چرب و نرم همواره پرهیز کرد و از خوراکیهای مقوی دوری جست... در رفت و آمدها پیاده حرکت میکرد و علیرغم اصرار و فشار همهجانبه دوستان و ارادتمندان در نجف، از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خودداری میورزید؛ با آنکه بسیاری از فداییان راه ایشان آماده بودند که با دل و جان ماشینی از غیر وجوهات شرعیه به ایشان هدیه کنند...».(15)
۶. حساسیت امام بر اسراف و اهتمام به صرفهجویی
غرق شدن در مادیات و روی آوردن به تجملات که به حق میتوان آن را به نوعی بیماری مربوط به قرن اخیر نامید، از نمونههای بارز اسراف و از عوامل عمده آن به شمار میآید.
بسیاری از افراد اگر به اندازه نیاز خود مصرف کنند، جایی برای کمبود و فقر در جامعه باقی نمیماند.
با کمی دقت در این مورد متوجه میشویم بسیاری از چیزهایی را که مصرف میکنیم و یا به داشتن آنها تمایل داریم، غیرضروری هستند و نبود آنها هیچ مشکلی را در زندگی ایجاد نمیکند. بدون اسراف هم میتوان زندگی سالم و درستی داشت؛ به شرط آنکه ساده زیستن را بر هر چیزی ترجیح دهیم؛ همچنانکه امام(ره) نمونه بارز و مجسم آن در تمام طول زندگی پربار خویش بود.
حساسیتهای امام به اسراف نیز از دیگر جنبههای وجودی ایشان نسبت به پرهیز از رفاه بود؛ زیرا اسراف یکی از روشهای ضد اخلاقی است که مخالف قناعت میباشد.
یکی از یاران امام میگوید: «بارها دیدم که معظمله از اتاقشان به طرف اندرون رفت، ولی چند لحظه بعد از میان راه برگشته، لامپ مهتابی را خاموش کرده و دوباره به طرف اندرونی رفت. با آنکه در آن دوره معمولاً بیش از چند دقیقه در اندرونی نمیماند و دوباره به همین اتاق بر میگشت».(16)
عیسی جعفری، خادم امام میگوید: در حیاطی که حضرت امام زندگی میکرد، لامپی بود که صبحها باید این لامپ را خاموش میکردیم. یک بار حضرت امام تذکر داد، ما یادمان رفت آن را بموقع خاموش کنیم. روز سوم که شد، امام ناراحت شد و گفت: «خانه من و گناه؟ چرا این لامپ را خاموش نمیکنید؟ الان که هوا روشن است. یا آن را خاموش کنید یا اینکه کلید آن را سمت من بگذارید تا خودم آن را خاموش کنم». همچنین روزی حضرت امام در حال رفتن به حسینیه برای ملاقات با مردم بود. جمعیت زیادی هم جمع شده بود. آقایان توسلی و انصاری و چند نفر دیگر هم در حیاط بودند. حضرت امام تا نزدیکی در حسینیه رفت و به یکباره به اتاقش نگاه انداخت و دید که لامپ اتاق روشن است. از دم در حسینیه برگشت، به سمت اتاقش رفت، لامپ را خاموش کرد و دوباره به سمت حسینیه به راه افتاد.(17)
عیسی جعفری میگوید: حضرت امام در طول شبانهروز هر چند ساعت یکبار قرص میخورد. ما لیوان را پر از آب میکردیم و به ایشان میدادیم تا قرصش را میل کند. ایشان آن را با مقداری از آب لیوان میخورد و باقیمانده آب را دور نمیریخت؛ بلکه کاغذی روی آن میگذاشت تا گرد و غبار به داخل لیوان وارد نشود و دقایق و ساعاتی بعد که میخواست قرص بخورد، آب همان لیوان را میخورد. امام در مصرف آب خیلی صرفهجویی میکرد. من خودم بارها دیدم ایشان وقتی وضو میگرفت، مشتش را از آب پر میکرد و شیر آب را میبست و با آن آب صورتش را میشست. دوباره شیر را باز و مشتش را پر از آب میکرد؛ یعنی هر دفعه یک مشت آب را بر میداشت و مواظب بود آب زیاد مصرف نکند.روزی در حیاط مشغول آب پاشیدن به درختها بودم. حضرت امام در حال عبور از حیاط بود، تا مرا دید فرمود: «این آب خوردن نباشد که اینگونه میپاشی». عرض کردم: آقاجان، این آب چاه است. فرمود: «آب چاهی است که فقط برای آب دادن به گل و گیاه حفر شده است» و دیگر حرفی نزد.
روز دیگر که تشریف آورد، من آب میپاشیدم؛ فرمود: «همین آب چاه را هم زیاد مصرف میکنی»(18) روزی یکی از اعضای خانواده امام سیبی را که نصف آن خراب شده بود، داخل سطل زباله انداخته بود. حضرت امام آن صحنه را دیده و به اصطلاح به آن فرد تغیر کرده بود که چرا این نعمت خدا را میگذارید خراب شود؟ چرا همه آن را مصرف نمیکنید؟(19) آقای دکتر منافی پدرش را برای اصلاح دندانهای حضرت امام میآورد. خود دکتر فرزندی داشت که او را هم با خود میآورد. روزی آن پسر دستهایش را شست و از داخل جعبه دستمال کاغذی یک دستمال بیرون کشید و دستهایش را خشک کرد. در همان حین دوباره به سمت جعبه دستمال کاغذی دست برد تا دستمال دیگری بردارد. حضرت امام دستش را گرفت و فرمود: «همان یک دستمال برای خشک کردن دست و صورت کافی است». امام تا این حد حساس بود و ملاحظه کسی را در این مورد نمیکرد.(20)
خوراک حضرت امام در وعده شام، غذای حاضری بود؛ دو یا سه لقمه نان و پنیر، یا دو سه حبه انگور یا دو سه لقمه نان و پنیر با دو سه قاچ خربزه بود. ما چون میدانستیم شام حضرت امام همین غذاست، برای موقعی که مواد غذایی گران میشد و یا گیر نمیآمد، ذخیره میکردیم؛ زیرا اگر مواد غذایی گران میخریدیم، ایشان میل نمیکرد و میگفت: چرا گران خریدید. ما هر 5 روز یکبار صورت حساب مخارج منزل امام را به ایشان میدادیم و ایشان مرور میکرد. یادم هست یک بار یک کیلو خیار خریده بودیم، به مبلغ بیست تومان. ایشان وقتی صورت حساب را دید، فرمود: «دیگر خیار نخرید». قبل از آن، خیار کیلویی ده تومان بود و به یکباره بیست تومان شده بود، فرمود: «چون گران است. ایشان از هر جهت مواظب بود. میفرمود: «نان زیاد نخرید، به اندازه مصرف بخرید. مواظب باشید، حیف و میل نشود».(21) یک بار در نجف از طرف امام به من امر شد تا قبایی برای ایشان تهیه کنم. من پیش یک خیاط آشنا رفتم و به او گفتم قبایی میخواهم که برای آقا مناسب باشد. چند نمونه پارچه گرفتیم و همراه خیاط خدمت امام رفتیم تا ببینیم کدام را انتخاب میکنند. اتفاقاً امام آن پارچهای را انتخاب کرد که به نظر من جنس خیلی بدی بود و من آن را نمیخواستم. این روش لباس پوشیدن امام بود. لباسشان همیشه تمیز و مرتب بود؛ اما از جهت جنس و کیفیت خیلی مراعات میکرد و جنس خوب را نمیگرفت؛ از این جهت مواظب بود که وجوهات کمتری مصرف بشود.(22)
نگاهی به سیره امام در این زوایا، یادآور احادیث گهرباری است که از معصومین(ع) درباره قناعت در زندگی و رعایت اعتدال بیان شده است از جمله: «حسابگری، نیمی از زندگی است»،(23) «میانهروی، مایه بینیازی است و زیاده روی، مایه هلاک»،(24) «آن که قناعت پیشه کند، سیر میشود و آن که قناعت نکند، سیر نمیشود»)(25) و «هیچ مالی سودمندتر از خرسندی به مقدار کم و کافی نیست».(26) امام علی(ع) فرمود: كَفَى بِالْقَنَاعَه مُلْكاً، وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً؛ قناعت پادشاهی است و خوش اخلاقی نعمت.(27)
از: پایگاه اطلاعرسانی حوزه
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1. معراج السعاده، ملااحمد نراقی، ص 302 و 303.
2و3. المحجه البیضاء، ج 6، ص 50.
4. نهجالبلاغه، کلمات قصار 34.
5. صحیفه نور، ج 20، ص 224.
6. ر.ک: حدیث پایداری و سیره اخلاقی ـ تربیتی امام خمینی(ره)، حمید نگارش و دیگران.
7. الحیاه، ج 4، ص 272.
8. مجله پاسدار اسلام، ش 96، ص 30.
9. ر.ک: حدیث پایداری و سیره اخلاقی ـ تربیتی امام خمینی(ره)، همان.
10. سرگذشتهای ویژه، ج 1، ص 52 و 53.
11. میزان الحکمه، ج 4، ص 262.
12. سرگذشتهای ویژه، ج 4، ص 132.
13. همان، ج 2، ص 84 و 85.
14. الحیاه، ج 4، ص 262.
15. سرگذشتهای ویژه، ج 1، ص 105.
16. در سایه آفتاب، محمدحسن رحیمیان، ص 86.
17تا 22. خاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام،1387.
23.. بحارالانوار، ج 71، ص 347.
24. اصول کافی، ج 4، ص 52؛ وسائل الشیعه، ج 15، ص 258.
25. بحارالانوار، ج 71، ص 348.
26. همان، ص 346.
27.نهجالبلاغه،حکمت 229.