آخرالزمان مسیحی- یهودی با طعم بودیسم
مسیح عرفان
فیلم ماتریکس(در چهار قسمت) اثر برادران واچوفسکی (قبلا برادران واچوفسکی بودند که با تغییر جنسیت، امروز خواهران واچوفسکی هستند!) است. ماتریکس توانست با استفاده بهجا از جلوههای ویژه، مخاطب عام را جذب خود کند. در عین حال، محتوای فلسفی ماتریکس به حدی است که مقالات و کتابهای متعددی در موضوع سینما و فلسفه، به ماتریکس پرداختهاند. حتی کتابی با عنوان «ماتریکس و فلسفه» با نظارت پروفسور ویلیام اروین، استاد فلسفه آمریکایی، نوشته شده است. البته تمام کتاب را بحثهای عقلی پر نکرده و مطالب دینی و تحلیلهای مذهبی حول محور فیلم ماتریکس نیز در کتاب بیان شده است.
واچوفسکیها با بهرهگیری از ادبیات خاص برنامهنویسی، توانستند جهان جذابی را بیافرینند. ترکیب مباحث فلسفی، عرفانی و تکنولوژیک در ماتریکس شاید در میان فیلمهای مطرح جهان، بینظیر باشد.
ماشینها در واقعیت هیبت ماشینی دارند اما در جهان ماتریکس، ظاهری انسانگونه پیدا میکنند.
اما باید توجه کنیم که علیرغم نگاه پروفسور اروین و همکاران ایشان، فیلم با پرداختن به مسئله جهانهای موازی، رویکردی دینی را پی میگیرد و به نظریات فلسفی همچون مغز در خمره یا شیطان فریبکار به صورت خالص، نمیپردازد.
واچوفسکیها با تلفیق المانهای ادیان مختلف، سعی کردهاند داستان را جذابتر کنند؛ اما اساس فیلم بر پایه نگاه مسیحیت ناستیک (Gnostic) و بودیسم است. تا جایی که اسم سفینه مورفیوس، نبوکد نضر یا همان بختالنصر است و دور شدن از زایان با این سفینه، یادآور دیازپورا و تبعید قوم یهود از سرزمین مقدس است.
در کنار این دو دین که اتمسفر فیلم را تشکیل میدهند، از نمادهای مختلفی نیز استفاده شده است. مثلا در نامگذاری پرسیفونه و مرووینجین، از اسامی خدای یونانی و پادشاهان فرانسوی بهره برده است.
حتی در اولین ورود نیو به سفینه، علامت
mark 3 no 11 نمایان میشود که اشاره به این فقره از کتاب مقدس دارد:
«کسانی نیز که گرفتار ارواح پلید بودند، وقتی چشمشان به او میافتاد، در مقابلش به خاک میافتادند و فریاد برآورده، میگفتند: تو پسر خدا هستی!» (مرقس، باب ۳، فقره ۱۱) این نماد اشاره به ورود نیو و اولین دیدار مروم با منجی برگزیده دارد. همچنین نمادهای مختلفی مثل پلکان مارپیچ، زمین شطرنجی و عدد ۱۰۱ نیز در فیلم وجود دارد که به نظر برخی، اشاره به باورهای فرقهای و ماسونی دارد. به نظر میرسد در تحلیل ماتریکس، بایستی دقت بیشتری بر جزئیات داستان و نحوه شخصیتپردازی فیلم معطوف ساخت. هر چند شناخت نمادها مهم است؛ اما چون اکثر نمادها در فیلم پرداخت نشده و در یک سکانس نشان محدود میشوند، نمیتوان برداشت واضحی از آنها پیدا کرد.
این تحلیل نیز بر نمادهایی تاکید میکند که در فیلم توضیح داده شده و میتوان منظور کارگردان را از آن نماد، فهمید.
در ادامه به نقد و بررسی فیلمهای ماتریکس خواهیم پرداخت.
ماتریکس چیست؟
بحث جهانهای موازی در مکاتب فکری مختلفی مطرح شده است. از اساطیر گرفته تا ادیان ابراهیمی و فیزیک کوانتوم، نظریاتی را در این باره عرضه کردهاند.
در یک تعریف ساده، جهانهای موازی به معنی جهانهایی است که نه در امتداد جسمانی این جهان، بلکه به موازات جهان ما، وجود دارد. به بیان دیگر، ما نمیتوانیم با سفینههای فضائی یا زیردریاییها یا هر وسیله دیگری به آنجا وارد شویم. چرا که اساسا جهان موازی داخل ابعاد فیزیکی این جهان نیست. بلکه در جهانی به موازات این جهان وجود دارد که از دریچههای مخصوصی میتوانیم به آنجا سفر کنیم.
مثلا همه ما در خواب، وارد یک جهان جدیدی میشویم که کاملا قابل حس است. در آنجا اشیا را لمس میکنیم، صداها را میشنویم و گاهی هم خوراکیهایی را میخوریم. یعنی دقیقا حواس ما فعال است، اما در جهانی که در کره زمین یا کرههای اطراف نیست؛ بلکه به موازات این جهان و در خارج از ابعاد سهگانه اینجا، قرار دارد.
این نگاه به جهان موازی در تمام نظریات وجود دارد؛ اما در جزئیات اختلافاتی است که از بیان آن صرف نظر میکنیم.
در فیلم، جهانی که نیو در ابتدای فیلم در آن زندگی میکند، ماتریکس نام دارد. این جهان به گفته مورفیوس(نام مورفیوس از خدای یونانی خواب گرفته شده است؛ مورفیوس به نیو تذکر میدهد که ماتریکس نوعی خواب غفلت است که باید از آن بیدار شود.) کاملا واقعی است. حتی اگر کسی در جهان ماتریکس کشته شود، در جهان واقع نیز کشته خواهد شد؛ پس ماتریکس صرفا یک توهم بیاثر نیست و کاملا واقعیت دارد.
نیو همچون «آلیس در سرزمین عجایب»، با خروج از ماتریکس وارد جهانی جدید میشود. رابطه جهان خارج از ماتریکس با ماتریکس، دقیقا منطبق بر رابطه بین جهانهای موازی است. اما دقت شود که هم ماتریکس واقعی است و هم جهان خارج از آن. تفاوت این است که جهان ماتریکس ساخته ماشینها بوده و جهان خارج، مخلوق آنها نیست.
تولد نیو
نیو با ورود به جهان خارج از ماتریکس، همچون یک نوزاد که در بدن مادر است، بیدار شده و در یک حرکت نمادین، بند ناف خود را میکند و پس از لیز خوردن از لولههایی، تولدی دوباره را تجربه میکند.
این تولد دوباره در نگاه عرفانی، همان توجه به حقیقت است. در ماتریکس، وقتی نیو با حقیقت روبهرو میشود، به جای بهجت حاصل از بیداری، ناراحت میشود! چرا که جهان خارج از ماتریکس، بیروح، تاریک، بیرنگ و انسانها نیز با جسمی پر از حفرههای خاص هستند. از غذاهای متنوع خبری نیست و ماشینها، انسانهای آزاده را در بند کرده و در خواب ماتریکس فرو بردهاند تا از بری بدن آنها استفاده کنند.
این نگاه سیاه به جهان حقیقی (لایه عمیقتر واقعیت که در فیلم، جهان خارج از ماتریکس است) یکی از مؤلفههای مهم در تحلیل فیلم است. برخلاف نگاه عرفانی در شرق و غرب، که کشف حقیقت و رسیدن به آگاهی و بیداری، باعث لذت و بهجت و شادی انسان میشود، در ماتریکس قضیه برعکس است. تا جایی که وقتی سایفر خیانت میکند و از ایجنت اسمیت درخواست زندگی مرفهانه در ماتریکس را دارد، مخاطب نیز با او همراهی کرده و تلاشهای نیو برای نجات دادن انسانها از جهان پررنگ و لعاب ماتریکس و بیدار شدن در یک جهان تیره و تاریک، عقلانی به نظر نمیرسد.
درواقع فیلم با زبان بصری به ما میفهماند که زندگی در ماتریکس، زندگی آرامتری است؛ هر چند تحت تسلط ماشینها بهوجود میآید.
سوفیا، یالدابائوث و ناستیکها
گفتیم که در ماتریکس دو نگاه بسیار پررنگ است و پاردایم فکری فیلم را میسازد؛ مسیحیت ناستیک و بودیسم. مسیحیت ناستیک شاخهای عرفانی و باطنگرا از مسیحیت است که کتابهای مقدس خاص خود را داراست. مثلا انجیلهایی از توماس در این مکتب ارزش دینی دارد که در شاخههای دیگر مسیحی، به آن وقعی نمینهند. اصطلاحا کتابهای این فرقه جزو کتابهای آپوکریفایی به شمار میروند.
در ناستیسیزم مسیحی، خالق اصلی جهان سوفیا نام دارد. او موجودات کامل زیادی را آفریده است. اما در بین مخلوقات وی، یک موجود ناقص نیز وجود دارد. او یالدابائوث (Yaldabaoth) است. یالدابائوث به خاطر خلقت ناشیانه خود، وجودی ناقص دارد. یالدابائوث نیز چون ناقص بود خود را تنها خدای جهان دید و از سوفیا، خدای مونث اصلی که خالق یالدابائوث هم بود، غافل شد. جالب توجه است که یالدابائوث، خالق انسانها و زمین است و به عقیده ناستیکها، وی همان خدای عهد عتیق است! یعنی ادعای یگانگی خدای عهد عتیق را ناشی از نقص وی در فهم مخلوق بودن خودش میدانند. البته یالدابائوث هنگام خلق انسانها، از روح سوفیا نیز درون آنها دمید و باعث شد علیرغم مادی بودن انسانها، وجودشان خدایی شود.
دقت شود که کتابهای ناستیسیزم مسیحی، علاوهبر بخشهایی از متن که افتاده و الآن با... جای آن را پر میکنند، از تحریف نیز در امان نمانده است. لذا اعتقادات اسطورهای و تخیلی زیادی در این آیین پیدا میشود.
در بین ناستیکها، رستگاری در یافتن بینش صحیح و رسیدن به آگاهی (Gnosis) است. شخص ناکامل نیز کسی است که در غفلت زندگی کرده و نوعی خواب و رؤیا را تجربه میکند.
همچنین فرشتگانی توسط یالدابائوث خلق شدهاند که آرکون(Archon) نام دارند. این فرشتگان به هوشمندی انسانها حسودی کرده و انسان ناستیک باید در سیر خود از این فرشتگان رد شوند.
تطبیق عقائد ناستیسیزم بر ماتریکس
در ماتریکس، اقتباسهای زیادی از مسیحیت ناستیک شده است. علاوهبر منجی بود نیو که به آن خواهیم رسید، آرشیتکت خالق ماتریکس است. یعنی آرشیتکت خالق ماتریکس و ماشینها خالق آرشیتکت و اساس ماتریکس هستند. دقیقا مثل یالدابائوث که خودش مخلوق بود اما در اسطوره مسیحیت ناستیک، زمین و انسانها را آفرید.
همچنین اِیجنتها در ماتریکس، شباهت زیادی به آرکونها دارند. اِیجنتها همچون آرکونها، در مقابل راه تمام کسانی که میخواهند از ماتریکس خارج شوند، قرار میگیرند. رقابت بین نیو و ایجنت اسمیت هم که کاملا بیانگر خصومت شخصی وی با نیو است، میتواند ریشه در همان حسادت آرکونها به انسان داشته باشد.
شخصیت ایجنت اسمیت نیز شباهت زیادی به شیطان دارد. وی در ابتدا سردسته محافظین ماتریکس و از فرشتگان آرکون است. اما در قسمتهای بعدی، شاهد حضور اسمیت اما در قالب یک هرج و مرجطلب هستیم. اسمیت دیگر از محافظین نیست و به خاطر تنزیل درجه و مرگش میخواهد از نیو انتقام بگیرد. شبیه به ابلیس لعین که در نگاه خود، به خاطر انسان از بین فرشتگان رانده شد؛ هر چند واقعیت به عمل زشت و عدم تبعیت خودش بازمیگردد و خباثت وی ربطی به انسانها ندارد.
اصل و اساس ماتریکس نیز دقیقا بر اساس شعار ناستیکها ایجاد شده است. از ابتدای فیلم که مورفیوس ماتریکس را زندانی برای ذهن میخواند تا نوزایی نیو، تمام دیالوگها بر این اساس است که عدهای در خواب غفلتِ ماتریکس بوده و باید از این خواب، بیدار شوند. همچون مسیحیت ناستیک که هدف اصلی خود را بیداری و رسیدن به آگاهی یا Gnosis بیان میکند.
نئو، منجی و برگزیده
شخصیت اصلی فیلم ماتریکس، توماس اندرسون است. اندرسون (Anderson) به معنی پسر اندر است. اندر از Andreas یونانی به معنی انسان است. پس اندرسون یعنی پسر انسان. پسر انسان تعبیری مسیحی-یهودی است که اشاره به منجی آخرالزمانی این ادیان دارد. (نیو یا نِئو نیز به معنای نو و جدید است. پس نئو اندرسون، همان منجی جدید مسیحی-یهودی است.
البته شواهد متعدد دیگری در این باره وجود دارد. اینکه بارها مورفیوس و دیگران در طول فیلم، به نیو میگویند The One یا منجی، حکایت از همین موضوع دارد.
شخصیت نئو نیز دقیقا منطبق بر منجی مسیحی است. جدای از لباس نیو که شباهت زیادی به لباس کشیشهای مسیحی دارد، نیو در قسمت اول ماتریکس به خاطر خیانت یکی از یارانش، کشته میشود. در این هنگام ترینیتی (معنای اسم این خانم، تثلیث است.) وی را زنده میکند و نیو هم به یک دید باطنی دست یافته و در سکانس پایانی قسمت اول به آسمان پرواز میکند که نماد عروج مسیح است. نیو هم ترینیتی را از مرگ نجات داده و همچون مسیح، مرده زنده میکند. دقیقا ویژگیها منطبق بر منجی مسیحی است.
البته در مسیحیت ناستیک، مسیح رهاییبخش دیگران از جهل و رؤیا و غفلت نیز است. چنانکه در فیلم نیز نیو به دنبال آزاد کردن هر چه بیشتر مردم از ماتریکس بوده و نقش یک ناجی را حتی برای مردم داخل ماتریکس، بازی میکند.
در کنار این ویژگیها، سهگانه ترینیتی، مورفیوس و نیو قابل توجه است. در اسطوره تثلیث در مسیحیت، سه خدا وجود دارد، عیسی ابن مریم، روحالقدس و خدای پدر. در مسیحیت ناستیک، روحالقدس را مونث دانسته و به جای پدر پسر و روحالقدس، به پدر، مادر و پسر عقیده دارند.
در ماتریکس نیز تثلیث بین نیو، ترینیتی و مورفیوس با قرائت ناستیک آمده است. البته شخصیت مورفیوس نیز قابل بررسی است. در تمام فیلم، مورفیوس تاکید دارد که نیو برگزیده است و حتی زمانی که خود نیو در شک به سر میبرد، مورفیوس به وی باور دارد. مورفیوس به نوعی مرشد نیو است. او علاوهبر آزاد کردن نیو، ماتریکس را به وی شناسانده و در طول مسیر با مشاورههای بموقعش، نیو را راهنمایی میکند.
به نظر میرسد اگر نگاه عمیقی به تعالیم آخرالزمانی مسیحی-یهودی داشته باشیم، در این آیینها دو منجی وجود دارد. یک شخصیت که پادشاه و حاکم خواهد شد و حامی وی که به نوعی یک راهب و روحانی اهل موعظه است.
رابطه مورفیوس و نیو نیز شبیه به این عقیده دوگانگی منجی است. از طرفی مورفیوس به نیو مشاوره میدهد و در زایان، مردم را هماهنگ میکند و از طرفی، نیو قدرتهای خارقالعاده دارد و مردم برای حاجت گرفتن به وی مراجعه میکنند. حتی بعضی راهبهای بودایی نیز به نیو مراجعه کرده و به دنبال راهنمایی گرفتن از منجی میباشند.
در ماتریکس، بودیسم نقش پررنگی دارد. از بچه بودایی که به نیو درس عرفان میدهد (جمله معروفی که برای خم کردن قاشق، باید بدانی که قاشق نیست.) تا لباسهای بودایی اهالی زایان و چهرههای شرقی ایشان. خود نیو نیز با تمسک به هنرهای رزمی شرقی میتواند به مصاف با ماتریکس برود.
دقت شود که نئو در تلاش اول، نمیتواند از ساختمان پرش خوبی داشته باشد و در تلاش دوم، موفق میشود. یعنی نئو هم ناقص بوده و از ابتدا عصمت ندارد.
در کنار این نکات، عدهای باور دارند که مسیحیت ناستیک پیوند وثیقی با بودیسم دارد و حتی برخی حکم بر یکی بودن این دو آیین عرفانی دارند.
این مسئله در شخصیت نیو نیز مؤثر است. وی پس از شش بار زندگی و مرگ در ماتریکسهای گذشته، هفتمین زندگیاش را تجربه میکند. راما، هفتمین آواتار یا تناسخ از ویشنو است که مورد توجه ویژه هندوها نیز قرار گرفته است.
این چرخه رنج و زاده شدن دوباره، اشاره واضحی به سمسارای بودیستی دارد. در پایان فیلم نیز نیو به سمت ماشین اصلی رفته و یا کنار زدن موانع، با ماشین اصلی ارتباط گرفته و در پایان در آن موجود حل میشود.
به هر حال نیو، منجی بشریت در شرایط آخرالزمانی ماتریکس است. اما کدام بشریت؟
ادامه دارد