نگاهی به فیلم «ضد»
حلقههای مفقوده یک درام درباره نفاق و ترور
آرش فهیم
«ضد» دومین فیلم امیرعباس ربیعی پس از «لباس شخصی» و در همان حال و هواست؛ اوائل دهه 60 و اوجگیری فعالیت گروهکها و ترور، همچنان مملو از ناگفتهها و کمتر شنیدههاست. این میان سینماست که میتواند با بازنمایی وقایع و یادآوری حقایق، تاریخ را از زنده به گور شدن و تغییر جای شهید و جلاد، بازدارد. به همین دلیل هم ساخت فیلمهایی چون «ضد» ضرورت پیدا میکنند. ناگفته پیداست که از همان سالهای اول پیدایش سینما در جهان، تاریخ از موضوعات مورد علاقه فیلمسازان بوده است. اغلب فیلمهای تاریخی نیز حرفها و نکاتی برای حال و آینده دارند. اساسا پرداختن به دیروز بدون هدفگیری امروز و فردا، بیفایده است. فیلم «ضد» نیز قصهای مربوط به گذشتهای نهچندان دور را محور قرار داده و سعی کرده ماجرائی برآمده از واقعیت را به تصویر بکشد و پیامها و مفاهیمی مناسب اکنون جامعه ایرانی را نیز مطرح کند.
«نفوذ» موضوع مورد علاقه ربیعی در هر دو فیلمی است که ساخته. اگر «لباس شخصی» نسبت به آینده برخی باقیماندگان حزب توده و نفوذ آنها در دستگاههای فرهنگی هشدار میداد، «ضد» به روایت رسوخ یکی از اعضای سازمان منافقین (مجاهدین خلق) در حزب جمهوری و واقعه هفتم تیر که به شهادت آیتالله بهشتی و همراهانش انجامید توجه کرده است. با این حال، اشاره به مسئله نفوذ در «ضد» هم مانند «لباس شخصی» فاقد جزئیات و پیچیدگی است. در فیلم «لباس شخصی» فقط یک دیالوگ با این شرح که عوامل جریان چپ و حزب توده شاید ریشهشان در دستگاههای نظامی کشور زده شده باشد، اما آنها با لباس شخصی و به عنوان هنرمند و فعال فرهنگی به نفوذ خودشان ادامه خواهند داد (نقل به مضمون) و... تمام! در فیلم «ضد» نیز همینطور است و ما همان ماجرائی که بارها درباره چگونگی انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی شنیده بودیم را میبینیم. اینکه «سعید» چگونه با وجود عضویت در سازمان منافقین، به ردههای بالای دفتر حزب جمهوری اسلامی میرسد، یک مسئله مهم است که فیلم به طور ناکافی به آن پرداخته است. بهجای آن، در این فیلم بیشتر به ماجرای عاشقانه سعید و بیتا پرداخته و آنقدر که این روایت عشقی در فیلم پررنگ شده، به جنبههای تاریخی و سیاسی مسئله، توجه نشده است.
آنچه میتوانست «ضد» را به فیلمی برای امروز تبدیل کند و به یک تریلر تماشایی سیاسی و تاریخی تبدیل سازد، رفتن به لایههای نامرئی اما پیچیده همزمانی عضویت یک فرد در دو جریان سیاسی متضاد و متخاصم با یکدیگر بود؛ همچنانکه امروز در بخشهایی از سیستم اداری و به ویژه نظام اقتصادی کشور، حتما چنین افرادی حضور دارند که درواقع دشمن هستند و به نمایندگی از طرف معاندان نظام به تخریب و تضعیف جمهوری اسلامی مشغولاند اما ردی از خود باقی نمیگذارند و جایگاهشان تثبیتشده است. در این صورت، فیلم «ضد» میتوانست به فیلمی متفاوت و کاملا امروزی در حوزه نفاق و سازمانهای تروریستی تبدیل شود. اما با این حلقه مفقوده، «ضد» نه قدم رو به جلویی نسبت به «لباس شخصی» محسوب میشود و نه نسبت به آثار قبلی ساخته شده درباره گروهکها، حرف تازهای برای مخاطب دارد.
یکی دیگر از حلقههای مفقوده این فیلم در رابطه با جریان نفاق، بیهویتی شخصیتهای عضو سازمان منافقین است؛ سعید که چون نفوذی است، به طور طبیعی از نظر تیپیکال شبیه به نیروهای انقلابی است و فقط در لحظاتی خاص، خشونت خودش را نشان میدهد، «ناصر»(با بازی نادر سلیمانی) نیز به عنوان یکی از سران منافقین، مانند روشنفکران است و بیشتر به اعضای حزب توده شباهت دارد تا منافقین!
با این حال باید به بازسازی هنرمندانه و بینقص دهه 60 در این فیلم اشاره کرد؛ همچون «لباس شخصی» امیرعباس ربیعی در «ضد» هم کارگردانی قابل قبول و استانداری دارد و توانسته در همه زمینهها، فضای زمانه مورد نظرش را به خوبی ترسیم کند.
بازی خوب بازیگران، به ویژه مهدی نصرتی و نادر سلیمانی نیز از دیگر برجستگیهای «ضد» است. سلیمانی که سالها در آثار کمدی و با یک تیپ ثابت دیده میشد، اینبار در نقشی متفاوت ظاهر شده و یک بازی منحصربهفرد و تأثیرگذار را نیز از خود نشان داده است. میتوان گفت که اعطای جایزه سیمرغ بهترین نقش مکمل مرد، در چهلمین جشنواره فیلم فجر، حق این بازیگر است.
در پایان باز هم باید به خاطر تلاش برای جلوگیری از تغییر جای جلاد و شهید، اشاره به ماهیت پلید و جنایات سازمان منافقین علیه مردم ایران و ممانعت از پاک شدن حافظه تاریخی و آگاهیبخشی درباره بخشی از گذشته مشترک ملت ما توسط فیلم «ضد» را تحسین کرد و به سازندگان و عوامل این اثر، تبریک گفت.