فانوس نگاهم را آویختهام بر در من منتظرم زیرا، گفتند: «تو میآیی» (چشم به راه سپیده)
گفتند تو میآیی
مهمان نگاهم شو، در یک شب رویایی
بگشای به روی من، یک پنجره زیبایی
فانوس نگاهم را آویختهام بر در
من منتظرم زیرا،گفتند: «تو میآیی»
بیتابتر از موجم، بیخوابتر از دریا
من ماندهام و یادت با یک شب یلدایی
تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب
بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی
از پهنه چشمانت، موج آمد و دل را برد
آری شدهام اینک...دریایی دریایی
تو رفتی و با لیلی، همراه شدی در عشق
من ماندهام مجنون، با یک دل صحرایی
هادی میرزانژاد موحد
فقط برای تو
فقط برای تو از انتظار خواهم گفت
و از ظهور تو با افتخار خواهم گفت
به یمن رجعت سبزت برای باغ دلم
ز بوستان همیشه بهار خواهم گفت
و هر شبی که به یادت ستاره باران است
ز روی ماه تو بیاختیار خواهم گفت
و دسته دسته غزلهای سرخ و سبزم را
به شوق آمدنت بیگدار خواهم گفت
و فصل فصل نگاهم برای توست هنوز
فقط برای تو از انتظار خواهم گفت
سیده مریم میرهاشمزاده
همیشه مسافر
خدا کند که بیاید بهار کوچه ما
و پرشکوفه شود کولهبار کوچه ما
دعای ساده من کاش مستجاب شود
دوباره سبز شود برگ و بار کوچه ما
کجا «همیشه مسافر» قدم گذاشتهای؟
شبی بیا به خدا تا دیار کوچه ما
من از نگاه تو خواندم غریبه نیست دلت
که هفت پشت تو هست از تبار کوچه ما
تو از بهار نوشتی به قاب پنجرهام
همین نوشته فقط یادگار کوچه ما
در اشتیاق صدایت نشستهاند هنوز
تمام منتظران در کنار کوچه ما
مریم تیکنی!
هزاران نیامدن
تقویم، شرمسار هزاران نیامدن
یک بار آمدن وَ پس از آن نیامدن
این قصه مال توست بیا مهربانترین!
کاری بکن چقدر به میدان نیامدن؟
این خانه پر از گلِ پژمرده هم هنوز
عادت نکرده است به مهمان نیامدن
باران بدونِ آمدنش نیست بیگمان
مرگ است در تصور باران، نیامدن
اما تو با نیامدنت نیز حاضری
کم نیست از تو چیزی ازین سان نیامدن
اشیای خانه جمله تاریکِ رفتناند:
آیینه، عکس، پنجره، گلدان، نیامدن
محمدسعید میرزایی
یار من کجاست؟...
ای ماه خودپرست! پرستار من کجاست؟
آه ای ستاره سحری! یار من کجاست؟
خود را مگر چو اشک بریزم به پای او
ای آسمان! فرشته بیمار من کجاست؟
ناهید را به خوشه پروین گره زنید
روشن کنند تا گره کار من کجاست؟
ای شب! به روشنان ضمیرت به من بگو
که امشب پری ستاره، پرستار من کجاست؟
ای خاستگاه گفت من! ای باور نهفت!
من اندکم برای تو، بسیار من کجاست؟
ای ساکنان روشن این قصر باژگون!
شبتاب آسمان نگونسار من کجاست؟
آه ای ستارههای من! ای چشمهای من!
پیدا کنید ماه دل آزار من کجاست؟
صدها ستاره را به زیارت نشستهام
تا بنگرم ستاره دیدار من کجاست؟
ای چشم من! مناز به سیارههای اشک
با من بگو ستاره سیار من کجاست؟
قادر طهماسبی (فرید)
طالع صبح
منی که آدم این عصرم و تمام زمان
همیشه گم شدهام لای ازدحام زمان
مدار دائمی من دوازده عدد است
که دوره کرده مرا در خودش به نام زمان
اسیر آن همه تاکم، اسیر این همه تیک
تمام زندگیام مانده توی دام زمان
ولی به طالع آن صبح بیدریغ خوشم
اگرچه له شده باشم به زیر گام زمان
اگر هنوز مرا فرصت تغزل هست
به شوق آمدن توست یا امام زمان«عج»
مهدی فرجی