معیار تشـخیص خـوب و بد و حـق و باطل
منصور حسینی
بسیاری از مردم میگویند: چگونه خوب و بد را تشخیص دهیم؟ این یک پرسش اساسی است؛ چرا که مصادیق خوب و بد بسیار است؛ و یادگیری همه آنها سخت، بلکه نشدنی است. نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای اسلام بر آن است تا پاسخی ارائه دهد که به آسانی بتوان خوب و بد را تشخیص داد و از فواید خوبیها بهره برده و از شرور بدیها و آثار زیانبارش در امان ماند.
***
علم و آگاهی، شرط تکلیف
در اصول فقه به عنوان یک اصل اساسی بر این نکته تاکید میشود که انسان زمانی مکلف به چیزی است که چهار شرط اصلی را دارا باشد: 1. عقل(بلوغ )؛ 2. علم؛ 3. قدرت؛ 4. اختیار. با فقدان هر یک تکلیفی بر شخص نیست. پس اگر شخص 1. نابالغ، سفیه و مجنون باشد؛ 2. یا گرفتار جهل بوده؛ 3. و یا ناتوان؛ 4. و یا مضطر و مجبور باشد، تکلیفی بر او نیست و در صورت مخالفت با قانون یا حکم شرعی مجازاتی نمیشود و کیفری نمیبیند.
در اینکه در شرط نخست عقل و بلوغ با هم آورده شد، از آن روست که در اصول فقه بلوغ را به عنوان شرط تکالیف در کنار سه شرط دیگر بیان کردهاند به این فرض که اصولا هر انسانی دارای عقل است و تکلیف به بلوغ جنسی واجب میشود چنان که عرف متشرع نیز اینگونه است. پس شخص تا پیش از بلوغ جنسی که رسیدن به سن خاص اتمام نه سالگی و ورود به دهسالگی در دختران و اتمام پانزده سالگی و ورود به شانزدهسالگی در پسران است، دارای تکلیف شرعی نیست و بهخاطر مخالفت با تکالیف، مواخذه و مجازات نمیشود.
اما به نظر میرسد که در اینجا فرض بر این گرفته شده که شخص با بلوغ جنسی، از عقل در سطحی برخوردار خواهد بود که بتواند خوب و بد را تشخیص دهد هر چند که به بلوغ کامل نرسیده باشد؛ زیرا همه انسانها اگر در مسیر طبیعی رشد کنند این بلوغ را تا سن چهلسالگی به دست میآورند؛ و اگر رشد طبیعی نکنند هرگز به چنین بلوغی نخواهند رسید حتی اگر از صد هم بگذرند.
در منابع اسلامی بر این تاکید شده که کودک وقتی اهل تمییز شد و بد و خوب را شناخت و قدرت تشخیص آنها را داشت، به اموری مکلف است و باید مراعات محرم و نامحرم را بکند. از این مطلب میتوان دریافت که ملاک در تکالیف و تکلیفپذیری بلوغ جنسی و رسیدن به یک سن نیست که از آن به سن بلوغ یاد میشود؛ بلکه مراد قدرت تشخیص خوب و بد است که از آثار عقل و عقلانیت است. به این معنا که رسیدن به کف عقلانیت به عنوان شرط تکلیف کفایت میکند؛ از همین رو خداوند در آیه 58 سوره نور بر کودکان واجب کرده زمانی که توانایی تشخیص خوب و بد را یافتهاند، وارد حریم خصوصی والدین نشوند مگر با اذن قبلی.
در این آیه بیان شده که طلب اذن پیش از ورود به حریم خصوصی والدین در سه زمان: 1. پیش از نماز صبح، 2. هنگام خلوت ظهر، 3. و پس از نماز عشا بر همگان حتی کودکانی که به بلوغ جنسی نرسیدهاند، واجب است و همگان از جمله کودکان نابالغ جنسی نیز باید اذن ورود بگیرند.
به هر حال، تمییز خوب و بد، ملاک است که حتی در کودک نابالغ جنسی نیز امکانپذیر است؛ بلکه فراتر از این در روایات تکالیفی برای کودکان نابالغ است که باید مراعات کنند. پس میتوان گفت که بلوغ جنسی زمان بر عهده گرفتن مسئولیتها و تکالیف بیشتر است نه اینکه پیش از آن کودک قدرت تمییز تکلیفی نداشته باشد.
آنچه شرط در تکالیف است امور چهارگانه پیش گفته است که در فقدان هر یک تکلیف و مواخذه و مجازاتی نیست. از همین رو، کسی که علم و آگاهی به قانونی ندارد مکلف به انجام آن نیست و در صورتی که ابلاغ روشنی صورت نگرفته باشد و بیانی در کار نباشد یا شخص از آن آگاه نباشد، تکلیفی بر او نیست و مجازات نمیشود.
اما باید این نکته مورد توجه قرار گیرد که این مباحث تنها در حوزه آثار تکلیفی است؛ یعنی شخص مواخذه و مجازات نمیشود؛ اما برخی از امور دارای آثار وضعی است که انسان چه بخواهد و چه نخواهد باید آن آثار را تحمل کند. به عنوان نمونه کسی که آب و شراب را از هم تشخص ندهد و کوزه آب را که در آن شراب است بنوشد، هر چند به دلیل فقدان علم، گناهی نکرده و مواخذه و مجازات نمیشود، ولی آثار طبیعی شرب خمر یعنی مستی را به همراه خواهد داشت و نمیتواند از آن بگریزد.
گستره مصادیق قانونی
در جوامع امروزی، بایدها و نبایدهای قانونی روز به روز افزایش مییابد و مجالس قانونگذاری هر روز قانونی را وضع میکنند که باید آنها را مراعات کرد.
شما هر روز وقتی با اتومبیل خود وارد خیابان میشوید، با قوانین جدید راهنمایی و رانندگی مواجه میشوید. مسئولان راهور هر روز محدودیتهای ترافیکی را در خیابان و جادهها وضع و اعلام میکنند. عدم اطلاع از آنها موجب میشود با مشکلاتی مواجه شوید که شما را از رسیدن به مقصد و مقصود باز میدارد، هرچند ممکن است هم جریمه نشوید.
به هر حال، قانونگذاران و قانونگزاران هر دو دست به دست هم میدهند و قوانین و احکامی را وضع میکنند که لازم است انسان از آنها اطلاع یابد و مراعات کند؛ زیرا حتی اگر به سبب بیاطلاعی از مجازات کیفری در امان باشید، از مجازات وضعی و طبیعی آن در امان نیستید.
قوانین الهی و شرعی نیز اینگونه است؛ زیرا همه زندگی انسان را از پیش از تولد تا پس از مرگ در بر میگیرد و چیزی را فروگذار نکرده است. این احکام شرعی، در قالب بایدها و نبایدها یعنی اوامر و نواهی، ما را مکلف میکند تا سبک خاصی از رفتار و زندگی را در پیش گیریم. هر تکلیفی گاه مصادیق بسیاری دارد که بیشتر مردم در شناخت آن با معضل مواجه میشوند.
بیشترین مردم با آنکه ممکن است از اصل تکلیف آگاه بوده و اطلاع داشته باشند و از سوی مبلغان، بیان واضح و روشنی در این زمینه صورت گرفته باشد، ولی در تشخیص مصادیق اشتباه میکنند یا قدرت تشخیص و تمییز ندارند.
اینان هر چند میتوانند به حکم قانون «عدم مواخذه به سبب اشتباه»، مجازات و کیفر نشوند؛ ولی آثار وضعی آن را باید تحمل کنند و بپذیرند.در صورتی که انسان به سبب جهل و عدم علم، خطایی مرتکب شود میتواند توبه کند و از مجازات برهد، ولی باید بداند که آثار وضعیاش گریبانگیر او خواهد بود.
به هر حال، با توجه به گستره قوانین و احکام شرعی و مصادیق بیشمارش شاید بسیاری از مردم قدرت تشخیص و تمییز مصادیق خوب و بد را نداشته باشند و اینگونه گرفتار آثار وضعی آن شوند.
راههای نقلی و قلبی شناخت خوب و بد
بر اساس آموزههای قرآنی دو راه برای شناخت خوب و بد وجود دارد: 1. راه نقلی و شنیدن؛ 2. راه قلبی و دیدن.
خداوند در آیه 37 سوره ق میفرماید: بیتردید در سرگذشت پیشینیان و عقوبتها پند و عبرتی است برای کسی که نیروی تعقّل دارد، یا با تأمل و دقت [به سرگذشتها] گوش فرا میدهد در حالی که حاضر به شنیدن و فراگیری شنیدههای خود باشد.
از نظر آموزههای قرآنی انسان میتواند راه خود را با دو طریق عقل(قلب) و نقل به دست آورد. از این رو دوزخیان میگویند که اگر میشنیدیم و تعقل میکردیم هرگز اهل جهنم نبودیم.(ملک، آیه 10) البته نقل باید تعقل شود تا اثر بخش باشد؛ اما شکی نیست که همه انسانها از عقل بالغ برخوردار نیستند و نقل به آنان کمک میکند تا بتوانند در آن مورد تعقل کنند.
از این آیه و آیات دیگر از جمله آیه 75 سوره بقره به دست میآید راه شناخت آدمی نقل و عقل است که البته نقل تعقل شده تاثیرگذار خواهد بود و نقل بیتعقل در حقیقت از کارایی و تاثیر برخوردار نیست یا بسیار اندک است. بسیاری از کسانی که نقل را میشنوند یا تعقل نمیکنند یا اگر تعقل کردند از روی عناد با آن مقابله و مخالفت میکنند(نمل، آیه 14؛ بقره، آیه 75)؛ زیرا پس از تعقل لازم است که انسان جزم را با عزم ایمانی و ارادی همراه سازد تا اثر گذار باشد وگرنه علمی چون علم آدم(ع) میشود که با عزم و ایمان ارادی همراه نشد و از درخت ممنوع خورد در حالی که عقل، علم و اختیار داشت ولی عزم نداشت.(طه، آیه 115)
به هر حال، بهترین و مطمئنترین راه شناخت حق و باطل و خوب و بد و زشت و زیبا، راه قلب(عقل) است. وقتی انسان با قلب خود به امور مینگرد، دیگر اما و اگر و شاید و نشاید ندارد و «ليت» و «لعلّ» را کنار میگذارد.
راه مطمئن قلب و نقش تقوا در آن
خداوند در آیاتی از جمله آیات 7 و 8 سوره شمس بیان میکند که انسانها از الهاماتی الهی برخوردارند که در قلب و عقلشان نزول مییابد و آنان را با خوب و بد آشنا میکند. حالت طبیعی قلب آدمی این است که از نظر علمی و شناختی جزم به خوب و بد داشته و آنها را بشناسد و حتی در مقام ارادی و عملی به خوب گرایش یابد و از بدگریزان باشد.
البته برای اینکه جزم و عزم قویتر شود و علم و عمل انسان به کمال برسد، باید در چارچوب تقوای الهی با ترک نواهی و عمل به واجبات، جزم و عزم را قوی کرد و آن را به بلوغ کمالی و نهائیاش رساند. از این رو خداوند در آیاتی از جمله 285 سوره بقره از مردمان خواسته تا تقوا پیشه گیرند تا افزون بر چیزهای دیگر یک نتیجه مهم یعنی علم الهی و شهودی را به دست آورند و حقایق را بدان ببینند و بدانند.
در هنگامی که علم شهودی از طریق تقوا به دست آید دیگر، شک در مقام علم و تردید در مقام عمل نخواهد بود و کذب و تکذیب راه نمییابد.(نجم، آیه 11)
خداوند در آیه 29 سوره انفال نیز میفرماید: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، اگر از خدا پروا داريد، براى شما [نيروى[ تشخيص [حق از باطل] قرار مىدهد؛ و گناهانتان را از شما مىزدايد و شما را مىآمرزد؛ و خدا داراى بخشش بزرگ است.
این قدرت فرقان یعنی جداسازی حق و باطل و خوب و بد از پیامدها و آثار تقواست که به قلب(عقل) آدمی ارزانی میشود. در این صورت در مقام علمی هرگز دچار اما و اگر و شک و ریب نخواهد بود و جزم قطعی به دیدههایش خواهد داشت.
خداوند درباره مرحله بعدی یعنی رهایی از تردید در مقام عمل و اراده نیز در آیات 2 و 3 سوره طلاق میفرماید: و کسی که تقوای خداوند پیشه گیرد خداوند برایش محل خروج و برونرفت قرار میدهد و از جایی که گمان نمیکند روزیاش میرساند و کسی که بر خدا توکل کند خداوند او را کفایت میکند؛ زیرا خداوند رساننده هر امری به بلوغ نهائی آن است و او برای هر چیزی اندازهای قرار داده است.
پس تقوا موجب میشود که دل و قلب آدمی از نظر قدرت شناختی و علمی به جزم شهودی برسد که هیچ شک و ریبی در آن نیست و از نظر قدرت علمی و ارادی به عزم میرساند که هیچ مانعی او را به تردید نمیافکند تا گامی پیش گذارد و گامی پس کشد بلکه استوار و محکم جلو میرود و کارش را به سرانجام میرساند.
وابصه بن معبد اسدی نزد پیامبر(ص) آمد و با خود گفت: چیزی از نیک و بد وانگذارم مگر از او بپرسم. پس زمانی که نزد پیامبر(ص) آمد برخی از اصحاب آن حضرت گفتند: ای وابصه نزد پیامبرخدا(ص) بیا! پیامبر(ص) فرمود: ای وابصه، جلوتر بیا! پس من نزدیکتر رفتم. آن حضرت(ص) فرمود: آیا از چیزی که برای آن آمدی میپرسی یا میخواهی بگویم چه میخواهی از من بپرسی؟ گفت: یا رسولالله! خودتان از دلم خبر دهید و بگویید! حضرت فرمود: تو آمدهای پیش من تا از نیکی و گناه سؤال کنی. گفت: بله. پس پیامبر(ص) به دستش ضربهای بر سینهاش زد و سپس فرمود: ای وابصه! نیکی آن چیزی است که نفس بدان آرام گیرد و دل بدان مطمئن شود و گناه آن چیزی است که در سینه در تردید است و در قلب جولان میدهد و اگر مردم از تو فتوا و حکم بخواهند بدان حکم میکنی. (بحارالأنوار، ج 17، ص228؛ وسایل الشیعه، ج 27، ص 166)
بیگمان دانستن احکام و قوانین و شناخت بایدها و نبایدها لازم است ولی امکان این نیست که انسان همه قوانین و احکام را با تمام مصادیق آن بشناسد، بهویژه که بسیاری از مردم بسبب مشغلههایی که دارند کمتر فرصت مطالعه و یادگیری فقه و احکام را دارند. این مردم فرصت مراجعه به دوره چهل جلدی جواهر الکلام نجفی را ندارند، یا نمیتوانند از راه نقل با مراجعه به هزاران حدیث همه آنها را با جزئیات بشناسند، بلکه کمتر وقت مطالعه همین توضیح المسائل را دارند که یک رساله عملی است؛ حتی اگر مراجعه کنند بسیاری از آنان قدرت فهم و یا تطبیق را ندارند و در تطبیق خطا و اشتباه میکنند.
از این روست که ممکن است در امور عادی زندگی گرفتار گناه و بدی شوند. کسی که حتی تمام احکام را خوانده باشد و کتاب قضا را حفظ باشد، در مسائل جزئی از کجا بفهمد که فتنه، توطئه، دسیسه و قسم باطل و دروغ نیست یا شاهد و گواه دروغ نیاوردهاند تا حق را پایمال کنند. در مسائل روزمره و جزیی، قانون کلی مشکلی را حل نمیکند. در اینجا راهی میخواهد که بتواند دروغ را از راست و دسیسه و فتنه و توطئه را تشخیص دهد.
این جا لازم است که راهی در اختیار هر انسانی باشد که بتواند کشف حقیقت کند و حق را از باطل، خوب را از بد، نیک را از زشت تشخیص و تمییز دهد و راه خودش را در میان فتنهها و دسیسهها و توطئهها بیابد و راه برونرفت پیدا کند.
در اینجاست که پیامبر(ص) به قلب اشاره میکند که میفرماید تنها راه کامل و بینقص که در اختیار همگان است و نیازی به مراجعه به کسی نیست، همین قلب است. در هر کاری برو از دلت و از روحت بپرس یعنی خودت با قلبت میتوانی خوب و بد را تمییز دهی؛ و هر جایی که واماندهای به قلبت مراجعه کن.
اصولا قلب سالم و قلبی که در حالت اعتدال است، به طور طبیعی آن فطرت پاک، هم خوب و بد و حق و باطل را میشناسد و هم به خوب گرایش دارد و از بدگریزان است.
وقتی انسان دارای قلب سالم به قلب خود مراجعه میکند و دلش بر گفتن و انجام کاری آرام و مطمئن است آن کار نیک است و اگر دچار اضطراب و تردید شد بداند که آن کاری زشت و بد است که باید ترک کرد.
در جایی که مردم بگویند خوب است ولی دلت آرام و مطمئن نیست نباید آن را انجام دهی. هر گاه قلب جولان دارد و دل آرام نیست و سینه میتپد و اضطراب دارد باید آن را ترک کرد.
وحی فعل به قلبهای پاک
خداوند در آیاتی از جمله 73 سوره انبیاء میفرماید: وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ؛ ما انجام دادن كارهاى نيك را به آنها وحى كرديم. این وحی در حوزه شریعت و بیان احکام و قوانین نیست، بلکه وحی و الهام میکند که کار خیر کدام است تا آن را انجام دهد. البته خداوند به پیامبرانش همان طوری که وحی تشریعی دارد، وحی فعل خیر نیز دارد و به آنان نشان میدهد که کدام کار خیر است تا انجام دهند و در هنگام فتنه و مشکلات دستگیر آنان است و راه برونرفت را به آنان نشان میدهد.
این انجام کارهای خیر به غیر پیامبران نیز تعلق میگیرد و اختصاص به پیامبران ندارد. شاید از مصادیق این نوع وحیها بتوان به وحی خداوند به مادر موسی(ع) اشاره کرد. خداوند میفرماید: و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده، پس هنگامی که بر او ترسان شدی، او را در دریا افکن و ترسان و اندوهگین مباش؛ زیرا ما او را به سویت باز میگردانیم و از فرستادگانش قرار میدهیم. (قصص، آیه 7)
به هر حال، کسی که اهل تقوا باشد خداوند بر اساس آیات پیش گفته برای او راه برونرفت نشان میدهد و در مشکلات دستگیرش شده و قلبش را به کاری پیوند میزند تا با انجامش از مشکلات برهد. اینجا انجام کار نیک است که وحی و الهام میشود و این اختصاصی به پیامبران ندارد. انسان هم در مقام اندیشه نیازمند جزم است و هم در مقام عمل نیازمند عزم است، ولی جزم و عزم زمانی درست است که بر اساس حق و نیکی باشد. وقتی خداوند وحی فعل کرد، این هم در قسمت اندیشه به فرقان دست مییابد و هم در مقام عمل از تردید بیرون میآید؛ زیرا وقتی قطع و یقین به انجام کاری کرد، از این دریچه اندیشه او نیز روشن میشود و شک در مقام علم با کنار رفتن تردید در مقام عمل از میان میرود.