kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۷۹۲۶
تاریخ انتشار : ۰۴ آذر ۱۴۰۲ - ۱۹:۱۵
چگونه از فاطمه زهرا‌(س) الگو بگیریم؟ - بخش دوم و پایانی

حضرت زهــرا‌(س) الگوی مردان و زنان

 
آیت‌الله مصباح یزدی 
در نخستین بخش از مطلب پیش رو مفهوم الگوبرداری از شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) و پیش شرط‌های الگوگیری از معصومین‌(ع) و اینکه چگونه می‌توان الگوی رفتاری آن حضرت را در جامعه تبیین کرد مورد بررسی قرار گرفت. اینک در ادامه به حماسه منحصربه‌فرد سیاسی- اجتماعی حضرت زهرا‌(س) و دفاع تمام قد ایشان از ولایت علی(ع) می‌پردازیم.
***
تأسى به حضرت زهرا‌(س) 
در مسئوليت‏‌هاى سياسى و اجتماعى
يكى از موارد تأسى كه ما در اين روزگار بايد بيشتر به آن توجه كنيم تأسى به حضرت زهرا‌ در مسئوليت‏‌هاى سياسى و اجتماعى است. ما معمولاً در مجالسمان، مخصوصاً مداحان و مرثیه‌سرایان، بيشتر توجه دارند چيزهايى ذکر کنند كه در مجلس حالى پيدا بشود و زمينه‏اى براى توسل باشد. البته آنها خوب و ارزشمند است ولى نبايد مانع بشود از اينكه ما به يك سلسله مسائل ضرورى زندگى توجه كنيم. امروز مرد و زن ما كه مثل دو نيمه از يك پيكر جامعه اسلامى هستند بايد به مسئوليت‏‌هاى اجتماعی‌شان توجه داشته باشند. دست‌‌های خائن و بيگانه یک عمر تلاش كردند تا زنان ما را از مسئوليت‏‌هاى سياسى و اجتماعی‌شان، بركنار بدارند. به آنها چنين وانمود كنند و اين فرهنگ را ترويج كنند كه آنها فقط براى خودنمایی ساخته شده‏اند. ما بايد به بركت پيروزى انقلاب با اين فرهنگ كه فرهنگ كفر است، فرهنگ حيوانى است، فرهنگ شيطانى است، فرهنگ منحط است كه انسانيت زن را تا پايين‏ترين درجه تنزّل مى‏‌‌‌‌‌‌‌دهد، مبارزه كنيم و به فرهنگ اهل‌بيت‌ برگرديم كه آنها در مسائل اساسى انسانى و اسلامى بین مرد و زن تفاوتى قائل نبودند؛ هر دو انسانى هستند كه مى‏‌‌‌‌‌‌‌توانند به عالى‏ترين مقامات انسانى برسند و حتى زن مى‏‌‌‌‌‌‌‌تواند الگويى براى همه مردان و زنان باشد: ضَرَبَ الله مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ؛(1) در كاخ فرعون، یعنی كسى كه مى‏‌‌‌‌‌‌‌گفت أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى،(2) من برترين خداى شما هستم، خانمى به اين پاكى و شايستگى خودش را ساخت كه به عالى‏ترين مقامات انسانى نائل شد و خدا هم او را براى همه مردان و زنان، الگو قرار داد و در قرآنى كه بايد براى درس‌آموزی به همه انسان‌‌ها الی‌الابد باقى بماند، نام شريف اين خانم و اين بانوى معظّمه را ابدى كرد. با همتى بس بلند، از زندگى فرعون، از آن زينت‏‌ها، از آن خوشى‏‌ها، از آن شادی‌‌ها، از آن چيزهايى كه نمونه‏‌هاى كوچكش را امروز شياطين سعى مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنند در جامعه ما ترويج بدهند، از آنها چشم‌پوشی مى‏‌‌‌‌‌‌‌كند و مى‏‌‌‌‌‌‌‌گويد خدايا مرا از آنها خلاص كن! من چه مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهم؟ مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهم پيش تو بيايم، نزديك تو باشم. همت چقدر بايد بلند باشد؟ شما تصور كنيد كاخى را كه در دنيا بى‏نظير است و صاحب اين كاخ علناً به مردم مى‏‌‌‌‌‌‌‌گويد که من خداى شما هستم، مگر نمى‏بينيد اين نهرهاى آب از زير تخت من جارى است، شما به بركت من روزى داده مى‏‌‌‌‌‌‌‌شويد، اختيار مرگ و زندگی شما به دست من است، انواع وسايل خوشى و رفاه و آسايش و شادى را در كاخ فراهم كرده، يك خانم در اين كاخ خودش را مى‏‌‌‌‌‌‌‌سازد و مى‏‌‌‌‌‌‌‌گويد که خدايا! من را از اینها نجات بده، من مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهم پيش تو بيايم، خانه‏اى پهلوى خودت براى من بساز! اين خانه و كاخ را نمى‏خواهم، خانه‏اى مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهم که در جوار تو باشد، پيش تو باشد. چنین خانمى جا دارد که براى همه مردان و زنان عالم الگو باشد. همت را ببين! اين، فرهنگ اسلامى، فرهنگ دينى و فرهنگ الهى است. شما ببينيد در مقابل این فرهنگ امروز دارند چه فرهنگى را براى خانم‌‌های ما ترويج مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنند؟
حماسه منحصربه‌فرد سیاسی- اجتماعی حضرت زهرا‌(س)
يكى از ویژگی‌‌های زندگى حضرت زهرا‌(س) که براى همه ما مى‏‌‌‌‌‌‌‌تواند در شرايط خاصى الگويى بسيار سازنده، روشن و برجسته باشد و در سايه اين رفتار حضرت زهرا‌(س) ما وظيفه خودمان را بشناسيم و عمل كنيم رفتارى است كه ايشان در بُعد سياسى و اجتماعى، در يك زندگى 75 روزه يا حداكثر 95 روزه داشتند. كل دوران زندگى سياسى ایشان، دو ماه و پانزده روز يا سه ماه و دو، سه روز بود و در اين دوران كوتاه، كارى كرد كه روى اين كره خاکی يعنى زمين و زير اين آسمان از هيچ كس ديگرى مثل او ساخته نبود و اگر امروز من و شما چيزى از اسلام، از تشيّع و از ارزش‌‌های الهى مى‏‌‌‌‌‌‌‌دانيم به بركت همان زندگى چندروزه حضرت زهرا‌ است. اگر آن فعاليت سياسى ايشان در آن چند روز نبود اسمى از اسلام باقى نمانده بود. آنچه برادران اهل تسنن ما هم از اسلام دارند به بركت همان فعاليت سياسى چندروزه حضرت زهرا‌ است، می‌گویید نه؟ شرايط آن زمان را درست مجسم كنيد! ما از بس گفتيم و شنيديم، عادت كرديم و اینها در ذهنمان حساسيت ايجاد نمى‏كند و توجه ما را جلب نمى‏كند كه چه شرايطى بوده است؛ در جزيره‏العرب، در سرزمينى كه بسيار دور از تمدن است كسى آمده یک‌تنه، با همه باورها و ارزش‌‌های جامعه در افتاده، تمام سختى‏‌ها را تحمل كرده، كتك خورده، خاكستر به سرش ريختند، كثافت و آلودگی‌‌های شكمبه شتر به سرش خالى كردند، سنگ به او زدند، پاهايش مجروح شده، دندان مباركش شكسته، در ظرف مدت كوتاهى آنها را به جایی رسانده كه بزرگ‌ترین تمدن‏‌ها در مقابلشان خاضع شدند. گفتن و شنيدن اين آسان است! آن وقت نه راديو بود، نه تلويزيون بود، نه روزنامه بود و نه رسانه‏‌هاى ديگر بود، حتى يك بلندگو نبود. در چنین شرایطی يك نفر بايد با صداى خودش داد بزند تا هر جا كه مى‏‌‌‌‌‌‌‌توانند بشنوند، اداره پُستى نبود تا صداى خودش را به شهر ديگری برساند. پيغمبر اكرم(‌صلى‌‏الله‌‏عليه‏‌و‌‏آله)چقدر خون‌دل خورد تا در ظرف اين مدت 23 سال، اين مردم را از پست‏ترين مراتب، به عالى‏ترين مراتب انسانى رساند، گل‌‌هایی را پروراند كه در عالم نظير نداشته كه آيا ممكن است تا زمان حضور ولىعصر(عج)چند تا مثل آنها پرورش داده بشود؟ چند تا مثل سلمان ممكن است پرورش داده بشود؟ 313 نفر، آن‌هم در طول اين مدت. اين پيغمبر كه اين مردم را از آن ذلت به اين عزت رسانده، از همان روزهاى اول بعثت، پسرعموی خودش را به‌عنوان جانشين شايسته‏اش معرفى كرده است. یوْمُ الْاِنذار که علی‌الظاهر سال سوم هجرت بود، آن میهمانى را داد و همه خويشاوند خودش را دعوت كرد و فرمود هركس اولين بار به من ايمان بياورد جانشين من خواهد بود. هیچ‌کس جز على ايمان نياورد. همه دانستند، خويش و قوم‏‌ها به ابوطالب طعنه زدند كه اين بچه تو بناست رئيس همه ما بشود. حضرت تا روز آخر، در داستان غدير و به مناسبت‏‌هاى مختلف این مطلب را یادآوری فرمودند. رواياتى كه خود اهل تسنن درباره جانشينى اميرالمؤمنين‌(ع) نقل كرده‌اند و کتاب‌‌هایی که خود اهل تسنن نوشتند را ببينيد. پيغمبر‌(ص) از دنيا رفت، اين مسلمان‌‌ها، همان‌‌هایی كه در جنگ‏‌ها شركت كرده بودند، همان‌‌هایی كه الآن خيلى‏‌هايشان معلول جنگى بودند، جمع شدند تا براى پيغمبر جانشين تعيين كنند. با هم اختلاف و دعوا داشتند و حتی کار تا کتک‌کاری رسيد كه چه كسى جانشين پيغمبر‌ باشد. چند تا مرد در بين آن جمعيت پيدا شدند که بگويند مگر هفتاد روز پيش، خود پيغمبر‌ در غدير خم، على‌ را سر دست بلند نكرد؟! نمى‏دانم چند تا مرد در اين جمعيت پيدا شد؟ مى‏‌‌‌‌‌‌‌دانيد كه معناي اینکه چند تا مرد پيدا نشد چيست؟ همه چيز گفتند، گزينه‏‌هاى مختلف مطرح کردند؛ منّا امير و منكم امير، از طرف ما انصار يك حاكم باشد، يكى هم از طرف مهاجرين باشد، این يك گزينه بود. يك عده گفتند نه، حتماً بايد از انصار باشد. يك عده گفتند نه حتماً بايد از مهاجرين باشد. بحث‏‌ها طول کشید و مدت‏‌ها درگيرى شد تا بالاخره با مقدماتى كه همه شما مى‏‌‌‌‌‌‌‌دانيد و کم‌وبیش بارها هم شنيديد، بالاخره خليفه دوم آمد دستش را به خليفه اول دراز كرد و گفت من با ايشان بيعت مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنم. چند نفر ديگر هم بيعت كردند و تكبير گفتند و قضيه تمام شد. خبر آوردند که اميرالمؤمنين‌(ع) مشغول دفن پيغمبر‌(ص) است. يك عده از سقيفه برای على‌ خبر آوردند که براى پيغمبر جانشين تعيين شد. حضرت بيل به دستشان بود، بيل را روى گِل‏‌ها زدند و فرمودند: الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ؛ آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها می‌شوند و آزمایش نخواهند شد؟! (3)
اینها دست‌پرورده‌‌های پيغمبر‌ در طول بیست‌وسه سال بودند. چه كسى مى‏‌‌‌‌‌‌‌دانست که اين جريان به كجا مى‏‌‌‌‌‌‌‌انجامد؟ براى اين شكل دموكراسى چه طرح‏‌هايى در كار است؟ چه خواهد شد؟ گمان بنده اين است كه خود آن كسانى كه اين طرح را هم اجرا كردند درست به عاقبت كار نمى‏انديشيدند، خودشان نمى‏دانستند چه غلطى دارند مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنند، رياست‏طلبى و شهرت‏طلبى و اين حرف‌‌ها آنچنان مستشان كرده بود كه خودشان هم درباره عاقبت كار نمى‏انديشيدند، گمان بنده اين است. شايد هم مى‏‌‌‌‌‌‌‌دانستند چه مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنند. حالا اين كار شد و خليفه تعيين شد و بعدش هم داستان را مى‏‌‌‌‌‌‌‌دانيد که اميرالمؤمنين(ع) را چگونه براى بيعت كردن به مسجد آوردند. على چه بگويد؟ صحبت يك نفر، دو نفر، ده نفر كه نيست. چند نفر از جمله سلمان و ابوذر و مقداد كنار كشيدند. يكى، دو نفر ديگر هم به خاطر مسائل ديگرى كه خودشان مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواستند خليفه بشوند كنار رفتند. ديگر توده مسلمان‌‌ها رفتند و بيعت كردند. على‌(ع) چه مى‏‌‌‌‌‌‌‌تواند بگويد؟ هر چه بگويد متهمش مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنند که ریاست‌طلب است و خودش این مقام را مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهد و این کار را كردند؛ گفتند برای تو هنوز زود است و تو جوان هستى، تو اهل شوخى هستى و خوشمز‏گى مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنى، جانشين پيغمبر بايد آدم سنگين جاافتاد‌ه‌ای مثل جناب ابوبكر باشد، تو جوان هستى، شوخى مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنى، به درد اين كار نمى‏خورى! خيلى‏‌ها مى‏‌‌‌‌‌‌‌گفتند حالا چقدر ديرت مى‏‌‌‌‌‌‌‌شود، خوب نوبت تو هم مى‏‌‌‌‌‌‌‌رسد! علی‌(ع) چه بگويد؟ غیر از اینکه خون‌دل بخورد هيچ راه ديگرى داشت؟ فقط يك راه داشت و آن اينكه شمشير بكشد و كسانى كه اقدام به اين كار کردند را از لب شمشير بگذراند، آن‌وقت ديگر براى اسلام چه مى‏‌‌‌‌‌‌‌ماند؟ هيچ نمی‌ماند؛ مى‏‌‌‌‌‌‌‌گفتند هنوز پيغمبرشان را دفن نكردند سر رياست با هم جنگيدند. ديگر آن قداست براى على‌ باقى نمى‏ماند، على‌(ع) هم يكى از اطراف دعوا مى‏‌‌‌‌‌‌‌شد كه مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهد نظر خودش را با شمشير بر ديگران تحميل كند؛ یک ديكتاتورى كه با زور شمشير مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهد سركار بيايد! علی‌ چکار مى‏‌‌‌‌‌‌‌توانست بكند؟ 
چه كسى مى‏‌‌‌‌‌‌‌توانست در آن شرايط، حقيقت را بيان كند و بگويد آهاى مردم! بسيار كار غلطى كرديد! به اسلام خيانت كرديد! به ميلياردها انسانی كه تا روز قيامت خواهند آمد خيانت كرديد! چه كسى مى‏‌‌‌‌‌‌‌توانست بگوید؟ هر كس مى‏‌‌‌‌‌‌‌گفت، مى‏‌‌‌‌‌‌‌گفتند اين خارجى است، اين فتنه‌گر است، خفه‏اش كنيد. فقط يك شخصيت بود كه هنوز شرايط اجتماعى اجازه نمى‏داد كه صریحاً با او دربیفتند؛ او يگانه دختر پيغمبر‌ بود كه مردم مى‏‌‌‌‌‌‌‌دانستند پيغمبر‌ چه احترامى براى او قائل است؛ پیغمبر فرموده بود که هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است، هر كس او را به غضب دربیاورد من را به غضب درآورده است و كسى كه مرا به غضب دربیاورد خدا را به غضب درآورده است. تنها، يك همچو گوهرى در ميان اين صدف جامعه اسلامى وجود داشت كه چنين هنرى از او ساخته بود. او مى‏‌‌‌‌‌‌‌توانست افشاگرى كند و اگر نمى‏كرد، بعد از سه خليفه نوبت به خلافت على‌ نمى‏رسيد. همان سخنان او بود كه کم‌کم زمينه را فراهم كرد براى اينكه مسلمان‏‌ها کم‌کم بفهمند که چه اشتباهى كردند و چه كسى شايستگى خلافت دارد. ولى ديگر كار از كار گذشته بود و آنچه امروز ما از اسلام و تشيّع و حقايق دين داريم به بركت همان افشاگرى‏‌هايى است كه حضرت زهرا كرد، كارى كه حتى خود على‌ نمى‏توانست بكند و اگر مى‏‌‌‌‌‌‌‌كرد نتيجه نداشت و متهم به آن طرف دعوا بود. البته اين را درباره حضرت زهرا هم گفتند كه او هم مى‏‌‌‌‌‌‌‌خواهد شوهرش رئيس بشود! ولى كلماتى كه پيغمبر‌ درباره آن حضرت فرموده بودند در گوش همه بود و براى كسانى كه طالب حق بودند اين زمينه را فراهم مى‏‌‌‌‌‌‌‌كرد كه گمراه نشوند و بفهمند راه چيست. فكر مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنيد حضرت زهرا‌ چگونه اين نقش خودش را ايفا كرد؟ آيا آمد در مقابل خلفا سلام و تعظيم كرد و گفت که جناب خليفه، من به شما ارادت دارم، شما بسيار مرد بزرگوارى هستيد، شما پدرزن پيغمبر هستيد، شما عمرى را در اسلام گذرانديد، ريش سفيد كرديد، خواهش مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنم اندكى مدارا كنيد، كلام پيغمبر را فراموش نكنيد، ارث ما را غصب نكنيد و چيزهايى از اين قبيل؟ آيا این‌جور رفتار كرد؟ به مردم چه گفت؟ گفت عجب كار خوبى كرديد، مباركتان باشد، انتخابى كه كرديد عجب انتخاب شايسته‏اى بود، قدرش را بدانيد، این‌جور رفتار كرد؟ چه گفت؟ به چند جمله از كلمات حضرت اشاره می‌کنم، ببينيد لحن سخن حضرت زهرا‌(س) در آن شرايط، با جامعه، با كسى كه بر مسند پيغمبر‌ نشسته، چگونه است و با مردم آن زمان چگونه سخن گفت.
این مطلب در كتاب شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحديد آمده است: حتى إذا اختار الله لنبيه دار أنبيائه ظهرت حسيكهًْ النفاق و شمل جلباب الدين و نطق كاظم الغاوين و نبغ خامل الآفكين و هدر فنيق المبطلين فخطر في عرصاتكم و أطلع الشيطان رأسه صارخا بكم فدعاكم فألفاكم لدعوته مستجيبين،(4) تا آنجا كه مى‏‌‌‌‌‌‌‌فرمايد فدونكها مخطومهًْ مرحولهًْ تلقاك يوم حشرك فنعم الحكم‌الله و الزعيم محمد و الموعد القيامهًْ.
بخشى از خطبه‏اى است كه حضرت انشاء فرمودند. تأكيد بنده روى اين تعبيرات است؛ مى‏‌‌‌‌‌‌‌فرمايد وقتى خدا پيغمبرش را قبض روح كرد و او را به دار انبيائش برد، آن روح نفاقى كه در دل‌‌های شما وجود داشت ظهور كرد. آن روح دنياپرستى و لذت‌پرستى و مقام‌پرستی كه در شما بود زمينه پيدا كرد تا ظهور و بروز بكند. شيطان در جمع شما حاضر شد، ابتدا باور نمى‏كرد که این‌چنین مطيع او باشيد، سرش را وارد جمع شما كرد، يك ندايى داد ببيند شما چه اندازه براى پاسخ گفتن آمادگى داريد اما همین‌که سر را وارد كرد و صدايى كرد و ندايى به شما داد، ديد همه آماده پاسخگویی هستيد!
همه مسلمان‌‌ها و توده مؤمنين جمع شدند انتخابات را انجام دادند، براى جامعه رئيس تعيين كردند، دختر پيغمبر‌ مى‏‌‌‌‌‌‌‌آيد مى‏‌‌‌‌‌‌‌گويد اين عامل نفاق در دل‌‌های شما بود كه امروز بروز كرده است. اين نفاق، روزگارى در دل‌‌های شما پنهان بود و فرصت خودنمایى پيدا نمى‏كرد. امروز اين عامل نفاق، خودش را نشان داد.
بعد از جريان برخوردى كه با برخی‌ها داشت حضرت سخت مريض شدند و در خانه افتادند. زن‏‌هاى مدينه جمع شدند و به عيادت ایشان آمدند. گفتند حال شما چطور است؟ كيف أصبحت يا ابنة رسول‌الله، قالت و الله أصبحت عائفة لدنياكم قالية لرجالكم لفظتهم بعد أن عجمتهم و شنئتهم بعد أن سبرتهم. حضرت زهرا‌ بالبداهه خطابه‏اى بسيار اديبانه و زيبا در مقابل آن خانم‌‌ها انشاء فرمودند كه بزرگانى همت كردند، دانه دانه اين واژه‏‌ها را شرح كردند كه چگونه حضرت اين واژه‏‌ها را انتخاب كردند و هر كدام از این واژه‌‌ها چقدر بار معنايى دارد. اگر آدم ادعا كند كه بعد از كلام خدا، جز كلام شوهرش، اميرالمؤمنين‌(ع)، آدم كلامى به اين فصاحت نمى‏تواند پيدا بكند، گزاف نگفته است؛ آن‌قدر اين عبارت‏‌ها زيبا، دلنشين و كوبنده است، واژه‏‌هايى را انتخاب كرده كه از لحاظ لفظى صلابتى دارد، از لحاظ فهماندن معنا و شرايط محيط، آن‌قدر با آن معنا تناسب دارد که من از عهده‏اش برنمى‏آيم كه ویژگی‌‌های اینها را بيان كنم.
مى‏فرمايد من مردان شما را آزمودم و بعد از اینکه به اینها اميدوار بودم ديگر نااميد شدم، بعد از اینکه به اینها مهر و محبت داشتم ديگر امروز بغض و دشمنى جايگزين آن محبت‏‌ها شده است، ديگر رويم را از این‌‌ها گرداندم، اميدم را از اینها قطع كردم تا آنجا كه مى‏‌‌‌‌‌‌‌فرمايد فجدعا و عقرا و سحقا للقوم الظالمين؛ اين از بدترين نفرين‏‌هايى است كه بعضى‏‌هايش در قرآن نسبت به مشركين و بت‌پرستان هم آمده است. حضرت نفرينشان مى‏‌‌‌‌‌‌‌كند فجدعا و عقرا و سحقا للقوم الظالمين(بردگى، نابودى و نفرين بر قوم ستمگر باد). قوم ستمگر چه كسانى بودند؟ حضرت چه كسانى را دارد نفرين مى‏‌‌‌‌‌‌‌كند؟ جز همين‏‌هايى كه در مسجد جمع می‌شوند، نماز مى‏‌‌‌‌‌‌‌خوانند و فردا هم فرمان جهاد مى‏‌‌‌‌‌‌‌دهند و به جنگ مشركين مى‏‌‌‌‌‌‌‌روند و کشورگشایی می‌كنند، جز همين‏‌ها هستند؟ مگر چند تا از اين جمعيت مستثنى بودند كه اینها بيعت نكردند و بر عهد و پيمانشان نسبت به اميرالمؤمنين‌ باقى بودند، چند نفر باقى بودند؟ در اينجا تعبيراتى به كار برده است. در تعبیر دیگر مى‏‌‌‌‌‌‌‌فرمايد أفتأخرتم بعد الإقدام و نكصتم بعد الشدة و جبنتم بعد الشجاعه عن قوم نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمًََّْ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ؛ مى‏‌‌‌‌‌‌‌فرمايد بعد از آن شجاعت‏‌ها، امروز ترسو شديد؟ بعد از آن اقدام‌‌ها، امروز منزوى شديد؟ بعد از آن فداكارى‏‌ها، امروز دست از فعاليت كشيديد؟ تنبل و راحت‌طلب شديد؟ بعد تعبيرش اين است فَقَاتِلُوا أَئِمَّهًْ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ؛ چرا نمى‏رويد با اين سردمداران كفر بجنگيد؟! سردمداران كفر چه كسانى بود؟ حضرت زهرا‌ مردم را تحريك مى‏‌‌‌‌‌‌‌كرد كه با چه كسانى بجنگند؟ با آنهائی که به عهد و پيمان خودشان پايبند نيستند، چرا با اینها نمى‏جنگيد؟ تا آخر که می‌فرماید فدونكموها فاحتووها مدبرهًْ الظهر ناقبهًْ  الخف باقيهًْ  العار موسومة الشعار موصولة بنار الله الموقدهًْ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهًْ فبعين الله ما تعملون وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ؛ ديگر حالا خلافت را گرفتيد؟ خوب نگهش داريد؛ اما بدانيد كه اين خلافتى كه به دست آورديد به نار خدا، به آتش غضب الهى كه از دل‌‌هایتان سر مى‏‌‌‌‌‌‌‌كشد وصل است؛ موصولهًْ بنار الله الموقدهًْ  الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَهًْ  فبعين الله ما تعملون؛ خدا دارد مى‏‌‌‌‌‌‌‌بيند که چه كار مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنيد؟ من ديگر اميدى ندارم كه اين حرف‌‌ها و نصيحت‏‌هايم به شما اثر كند!
اینها نصّ كلمات حضرت زهرا‌(س) است، مى‏‌‌‌‌‌‌‌گويد من اینها را دارم براى اتمام‌حجت مى‏‌‌‌‌‌‌‌گويم و الا اميدى ندارم كه اين حرف‌‌ها در شما اثر كند. آن‌قدر دل‌‌های شما سخت و سنگين شده كه ديگر كلام حق، راهى در دل‌‌های شما پيدا نمى‏كند! بلايى به سر خودتان آورديد كه جز آتش دوايى ندارد! نمى‏فهميد چه مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنيد! وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ؛(5) بزودی خواهيد فهميد که چه غلطى كرديد و چه بلايى به سر خودتان و به سر مسلمان‌‌ها تا روز قيامت آورديد.
اگر آن روز حضرت زهرا‌ اینها را نفرموده بود من و شما امروز زهرا‌يى نمى‏شناختيم، براى اينكه كار مى‏‌‌‌‌‌‌‌گذشت، مطلب تمام شده بود، كسى مخالفتى نداشت، همه آمدند بيعت كردند و رأى دادند و قضيه تمام شد، فردا هم يكى ديگر جانشين می‌شد و الی‌آخر تا به آنجا رسيد كه یزید گفت: لعِبَتْ‌ هاشمُ بالملکِ فلا خبرٌ جاءَ ولا وحی نَزَلْ؛ فرزندان‌هاشم (رسول خدا) با سلطنت بازى کردند و در واقع نه خبرى (از سوى خدا) آمده بود و نه وحی‌اى نازل شده!
 آرام‌آرام، یکی‌یکی، مُتْعَتَانِ کَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ أَنَا أَنْهی عَنْهُمَا؛(دو متعه در زمان پیامبر خدا وجود داشت و حلال بود ولى من آنها را حرام مى‌کنم و هر کس انجام دهد مجازاتش خواهم کرد: حجّ تمتّع و ازدواج موقّت)، پيغمبر همه مسلمان‌‌ها را در سهمشان از بیت‌المال مساوى قرار مى‏‌‌‌‌‌‌‌داد اما من فرق مى‏‌‌‌‌‌‌‌گذارم، مهاجرين مقدم هستند، سهم آنها بيشتر است، بله، خويش و قوم‏‌هاى پيغمبر نبايد چيزى گيرشان بيايد، همانى هم كه پيغمبر به آنها داده بود پس مى‏‌‌‌‌‌‌‌گيرند، براى رعايت عدالت كه همه مسلمان‏‌ها یک‌جور بشوند، اما مهاجرين حقشان از شما بيشتر است، آنهائی كه جنگجو هستند و كشورگشایى مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنند، آنها سهم بيشترى بايد ببرند و الی‌آخر.
كار از همین‌ جا‌ها شروع شد تا زمان عثمان به آنجايى رسيد كه همان كسانى كه از اولين ايمان آورندگان به پيغمبر‌ بودند جزو تاراج‌كنندگان بیت‌المال شدند، بعد هم توقع داشتند كه على هم با آنها همین‌جور رفتار كند. این شد که رفتند جنگ جمل و بعد هم جنگ‌‌های دیگر را راه انداختند.
وقتی زاويه باز مى‏‌‌‌‌‌‌‌شود ابتدا خيلى نزديك است و فاصله‏اى ندارد، ولی همین زاویه همین طور ادامه پیدا می‌کند و فاصله بیشتر و بیشتر می‌شود. ابتدا گفتند: مصلحت اقتضا مى‏‌‌‌‌‌‌‌كند؛ مصلحت اقتضا مى‏‌‌‌‌‌‌‌كند امروز از متعه حج و متعه نكاح صرف‌نظر بشود، فردا مصلحت اقتضا مى‏‌‌‌‌‌‌‌كند از يك چيز ديگر صرف‌نظر بشود، امروز ديگر جامعه نمى‏پذيرد، امروز ديگر دنيا نمى‏پذيرد، آرام‌آرام نمى‏پذيرد نمى‏پذيرد، اين كنار آن كنار، یک‌وقت نگاه مى‏‌‌‌‌‌‌‌كنيد از اسلام جز اسمى باقى نمانده است! اگر اين روند ادامه پيدا كند به همان‌جا منتهى مى‏‌‌‌‌‌‌‌شود مگر اینکه زهرا‌گونه‌‌هايى در جامعه پيدا بشوند و اعتراض كنند.
ــــــــــــــــــــــــ
1- تحریم، 11،  2- نازعات، 24،  3- عنکبوت، 1 و 2،  4- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحديد، ج 16، ص 251،  5- شعراء، 227