به مناسبت سالگرد بسیجی شهید «حسین قاسمی»
زائر کمسن و سال کربلا! (حدیث دشت عشق)
«... اگر زیارت کربلای خونین حسینی نصیب من نشود، نصیب برادرانم شود. مادرجان هرگز در مزارم گریه مکن، مبادا گریه کنی که دشمنان اسلام خوشحال شوند... مگر من از علیاکبرها و قاسمها بالاتر بودم... امیدوارم که آخرین سلام من از دل سنگها در لحظات مرگ و شهادت مورد پسند خداوند بوده باشد...»بسیجی شهید «حسین قاسمی»، سال1349 در خانوادهای مذهبی در یکی از روستاهای شهرستان آمل به دنیا آمد. وی که هنگام آغاز تجاوز رژیم بعث عراق به خاک ایران در سال1359 بیش از ده سال نداشت به دلیل تربیت مذهبی و انقلابی خانوادگی بسیار متأثر گردید و به همین جهت زمزمه رفتن به جبهه را سر داد تا این که پس از تعطیلی مدارس در خردادماه سال1362 عزم را جزم نمود و تصمیم گرفت که به جبهه برود. هرچند عواطف خانواده و کمی سن او از یکسو مانع قبول این امر بود ولی اعتقاد به اسلام و عشق به انقلاب و اصرار وی از سوی دیگر، موجب گردید که پدر و مادرش با او موافقت نمایند. از آنجا که فقط 13 سال داشت مسئولان ستاد اعزام به جبهه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی آمل از ثبتنام وی خودداری کردند. ایشان از این مخالفت بسیار ناراحت شد و حتی اعتصاب غذا کرد که چرا به وی اجازه رفتن به جبهه داده نمیشود. بالاخره با مراجعات مکرر به ستاد اعزام به جبهه و اصرار او، از وی در لشگر 25 کربلای مازندران ثبتنام به عمل آمد. پس از طی آموزشهای نظامی لازم در منجیل استان گیلان، راهی جبهههای حق علیه باطل (منطقه جفیر در جنوب) شد. سه ماه اول را با اشتیاق غیرقابل وصف انجام وظیفه کرد. حسین که در احترام به بزرگترها به ویژه پدر و مادر زبانزد اطرافیان بود، سه ماه پس از این با ارسال نامهای، مجدداً از پدر کسب اجازه نمود و این بار از جنوب به منطقه غرب اعزام گردید. گویی خود میدانست که باید آخرین مکاتبه با پدر را قرین دعای خیر او نماید. سرانجام او که عاشق امام حسین(ع) بود در 5 آبانماه 1362 با شروع عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق (اطراف مریوان) به فیض شهادت نائل آمد.