جنایات آمریکا علیه ایران از آبان43 تا آبان57
دفتر پژوهشهای موسسه کیهان
«6 نوامبر 1964
جیمز عزیزم
... وقایع اخیر که شما راجع به آنها در گزارش رسمی مطلع خواهید شد، موجب خوشوقتی قلبی من شده است. بالاخره ما توانستیم از شرّ آن پیرمردی که چوب لای چرخ ما میگذاشت، راحت شویم. شخصیت مهم محلی دستور اخراج او را داده است. در حال حاضر او در یکی از هتلهای درجه 2 ترکیه زندگی میکند...»1
این جملات سند افشاگرانهای از لانه جاسوسی آمریکاست که مربوط به پس از تبعید حضرت امام خمینی در 13 آبان 1343 است. نامهای که در تاریخ 15 آبان 1343 (یعنی 2 روز پس از تبعید امام) توسط استوارت دبلیو راکول (وزیر مختار و رایزن سفارت ایالات متحده آمریکا) برای شخصی با نام جیمز (احتمالا از دوستان نزدیک یا رابطین و یا مسئولین راکول) فرستاده شده است. در این نامه که یکی از گویاترین اسناد در زمینه دخالت مستقیم آمریکا در ماجرای تبعید حضرت امام به ترکیه به شمار آمده، روشن میشود که مقامات آمریکایی تا چه اندازه از وجود و حضور امام و سخنرانیهای روشنگرانه ایشان در ایران عصبی و درمانده بودند و قصد داشتند به هر نحو ایشان را از مقابل خود بردارند.
روزهایی که آمریکا قصد داشت از طریق نوکران دست نشانده خود در ایران، کشور ما را به اشغال نظامیانش درآورد. از همین روی لایحه خفت باری را برای مصونیت مستشاران نظامیاش تهیه کرد و توسط عامل پیشانی سفیدی به نام «حسنعلی منصور» از اعضای ارشد لژهای فراماسونری که به تازگی به نخستوزیری رسیده بود، مطرح نمود.
نیروهای سیاسی که در خواب بودند
در آن روزهای سیاه، هیچ نیرو و حزب و دسته سیاسی این دسیسه سیاه و فاجعه بار علیه کشور و ملت را متوجه نشد یا نخواست متوجه شود! اما تنها حضرت امام خمینی بودند که همچون دیده بان همیشه بیدار ملت، این توطئه را با سخنرانی و صدور اعلامیه افشاء نمودند، آیه استرجاع قرائت کردند، اسلام و ایران را از دست رفته اعلام و رئیسجمهوری آمریکا را منفورترین افراد در پیش ملت ایران خواندند.
از همین روی، آمریکا تنها نیرویی که در مقابل خود میدید، حضرت امام بود که بیمحابا و بدون هراس افشاگری و روشنگری مینمودند. امامی که حدود یازده ماه حبس و حصر در سال 42 و تهدید به اعدام و تبعید، ایشان را از گفتن حقایق دین و واقعیات جامعه باز نداشته بود.
بر همین اساس بود که این بار تصمیم جدّیتری در محافل امپریالیستی و صهیونی برای مقابله با امام گرفته شد. تصمیمی که گویا حتی محمدرضا هم با توجه به واقعیات جامعه ایران و مقلدان و پیروان بیشمار حضرت امام، از اجرایش هراس داشت.
ارتشبد سابق حسین فردوست (رئیسدفتر اطلاعات ویژه شاه و از معتمدترین و نزدیکترین افراد به شاه) در خاطرات خود درباره دخالت مستقیم آمریکا در تبعید امام خمینی چنین گفته است:
«... همانطور که منصور به دستور آمریکا و با اختیارات ویژه به صدارت رسید، تبعید آیتالله خمینی نیز دستور مستقیم آمریکا بود. تصور من این است که شخص محمدرضا به این کار تمایلی نداشت و بهتر است بگویم از انجام آن واهمه داشت. شب قبل از تبعید آیتالله، محمدرضا در کاخ میهمانی داشت و حدود 200 نفر مدعو شرکت داشتند. منصور، نخستوزیر نیز حضور داشت. منصور حدود نیم ساعت با محمدرضا در وسط سالن قدم میزد و من متوجه آنها بودم. استنباطم این بود که منصور در موضوعی پافشاری میکند و محمدرضا موافق نیست. یکبار نیز شنیدم که محمدرضا به منصور گفت: چه اصراری دارید؟ بالاخره محمدرضا مرا خواست و با بیمیلی (چون با ژستهای او آشنا بودم) گفت: ببینید نخستوزیر چه میخواهد؟ منصور مطرح کرد که باید هرچه سریعتر آیتالله خمینی به ترکیه تبعید شود. گفتم باید به پاکروان گفته شود. گفت: تلفن کنید! تلفن کردم. پاکروان گفت که آیا میتوانم با شاه صحبت کنم؟ به محمدرضا گفتم. او به اتاق دیگری رفت و با وی صحبت کرد. دستور تبعید آیتالله خمینی صادر شد و همان شب مولوی، رئیس ساواک تهران به همراه نیروهایی از هوابرد به قم رفت و ایشان را به تهران آورد و صبح روز بعد با هواپیما به ترکیه تبعید شدند...»2
و اعلامیه تبعید بسیار مختصر و مبهم بود:
«طبق اطلاع موثق و شواهد و دلائل کافی، چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ 13 آبانماه 1343 از این کشور تبعید گردید.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور»
کشتار دانشآموزان و دولت نظامی به دستور آمریکا
14 سال بعد و با اوجگیری نهضت امام در آبان 1357، در حالی که شاه و رژیمش روزبهروز بیشتر در معرض سقوط قرار میگرفتند، باز این آمریکا و عواملش بودند که وارد میدان شده و روی کار آوردن یک دولت نظامی را تنها راه ممکن برای نجات رژیم شاه دانستند. آنچه خود شاه و اعوان و انصارش جرات برپاییاش را نداشتند.
جیمی کارتر رئیسجمهوری وقت آمریکا در خاطرات خویش راجع به وضعیت شاه و موضعگیری آمریکا نسبت به وی در تاریخ 2 نوامبر 1978 مطابق با 11 آبان 1357 نوشته است:
«...شاه نسبت به آینده خود سخت نگران است و درصدد تصمیمگیری در این مورد است که آیا یک دولت موقت یا یک دولت نظامی بر سر کار آورد و یا اینکه کنارهگیری کند. ما شاه را تشویق کردیم مقاومت نماید و روی پشتیبانی ما حساب کند...»3
کارتر ادامه داده است:
«...من برای شاه پیامی فرستادم و گفتم از هرگونه اقدام وی حتی تشکیل دولت نظامی پشتیبانی میکنم...»4
این پیام پشتیبانی آمریکا از یک دولت نظامی، دو روز پیش از کشتار دانشجویان و دانشآموزان در 13 آبان در دانشگاه تهران و 3 روز قبل از تشکیل دولت نظامی ازهاری به شاه داده شد.
روز چهارشنبه 11 آبان 1357 برابر با 2 نوامبر 1978 برای نخستین بار از زمان اوجگیری نهضت امام، کمیته مخصوصی در سطح مقامات عالی کاخ سفید برای اتخاذ تصمیم درباره به اصطلاح بحران ایران تشکیل شد. در نخستین جلسه این کمیته که به ریاست برژینسکی رئیس شورای امنیت ملی آمریکا برگزار شد، وارن کریستوفر (معاون وزارت امور خارجه)، هارولد براون (وزیر دفاع)، ژنرال دیوید جونز (رئیس ستاد مشترک)، آدمیرال استانسفیلد ترنر (رئیس CIA) دیوید آرون (معاون برژینسکی) وگری سیک معاون شورای امنیت ملی حضور داشتند. نتیجه این جلسه 2 پیام فوری برای شاه بود:
پشتیبانی بیقید و شرط دولت آمریکا از شاه
لزوم اقدامات قاطع برای اعاده نظم و امنیت و حفظ قدرت و اعتبار شاه و برقراری دولت نظام5
نتیجه تصمیمات آن کمیته، همان شب به تصویب و امضای جیمی کارتر رسید و به شاه ابلاغ گردید. پس از ابلاغ این دستور و اطمینان شاه از حمایت آمریکا بود که قتلعام دانشجویان و دانشآموزان در دانشگاه و کشتار 13 آبان 1357 اتفاق افتاد و شاه با آسودگی خیال، دانشجویان و دانشآموزان را پشت نردههای دانشگاه تهران به دام انداخت و به رگبار گلوله بست.
اداره امور مربوط به ایران در دست برژینسکی
شاه پس از کشتار 13 آبان، همان فرمول مورد نظر آمریکا که چندی پیش توسط سفیر آن کشور به او ارائه شده بود را به اجرا درآورد یعنی یک دولت نظامی را منصوب کرد. با انتصاب دولت نظامی ازهاری و شدّت گرفتن سرکوب و کشتار، مبارزات و اعتصابات و اعتراضات مردمی نیز اوج تازهای یافت.
امروزه مدارک و اسناد مختلفی موجود است که نشان میدهد، تصمیم محمدرضا پهلوی در اعلام دولت نظامی و کشتارهای بعدی در جریان حاکمیت این دولت، با هدایت و حمایت کارتر و برژینسکی اتخاذ شد. ویلیام سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در ایران) در کتاب خاطراتش به نام «مأموریت در ایران»، پرده از این موضوع برمیدارد که مدت کوتاهی پیش از روی کار آمدن دولت ازهاری، وی از واشینگتن درباره یک دولت نظامی در ایران سؤال کرده و در کمال شگفتی پاسخش را خیلی سریع و با صراحت از کاخ سفید دریافت نمود. پاسخی که بهنظر سولیوان با سیاستهای حقوق بشری جیمی کارتر کاملاً مغایر بود. سولیوان مینویسد:
«... پاسخ واشینگتن این بود که بهنظر دولت آمریکا، بقای شاه حائز اهمیت است و آمریکا از هر تصمیمی که وی برای تثبیت قدرت و موقعیت خود اتخاذ کند، حمایت خواهد کرد. در پاسخ واشینگتن با صراحت به این موضوع اشاره شده بود که اگر شاه برای استقرار نظم و تثبیت حکومت خود، استقرار یک دولت نظامی را ضروری تشخیص دهد، آمریکا آن را تایید خواهد کرد و از متن پیام، چنین مستفاد میشد که آمریکا از هر اقدامی در جهت پایان بخشیدن به اوضاع بحرانی ایران و سرکوب مخالفان حمایت میکند...»6
پس از آن اردشیر زاهدی سفیر ایران در آمریکا با پیام دیگری از برژینسکی وارد تهران شده و طی جلسهای با سولیوان به وی ابراز داشت که برژینسکی اداره امور مربوط به ایران را به دست خود گرفته است.7
به این ترتیب اسناد و روایات و مکتوبات مسئولان وقت آمریکایی از یکسو نشان میدهد، ایالات متحده علیرغم همه شعارهای حقوق بشری و دموکراسی، در طراحی و اجرای کشتار و سرکوب مردم و جنایت شاه در قتلعام دانشجویان و دانشآموزان در 13 آبان 1357، عامل اصلی بوده و از سوی دیگر شاه آنچنان مزدور زبون و بیدست و پایی به شمار میآمد که حتی به خاک و خون کشیدن مردم را هم با اجازه و موافقت ارباب آمریکاییاش انجام میداد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- اسناد لانه جاسوسی- کتاب هفتم- کتاب هفتادویکم- مستشاری نظامی آمریکا در ایران (2)- تبعید حضرت امام(ره) به ترکیه- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- صفحه 728
2- خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی- جلد اول- موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی- چاپ بیستویکم- صفحات 516 و 517
3-جیمی کارتر- ایران در خاطرات جیمی کارتر- ترجمه ابراهیم ایراننژاد و طیبه غفاری- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- 1390
4 - همان
5 -گری سیک- همه چیز فرو میریزد- ترجمه علی بختیاریزاده- مرکز اسناد انقلاب اسلامی- چاپ اول- تابستان 1382- صفحات 117 و 118
6 -زبیگنیو برژینسکی- قدرت و اصول: خاطرات برژینسکی مشاور امنیت ملی 1977- 1981- ترجمه مرضیه ساقیان- انتشارات وزارت امور خارجه- 1380
7 -ویلیام سولیوان- مأموریت در ایران- ترجمه محمود مشرقی- انتشارات هفته- 1361- صفحات 121 و 122