kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۴۹۳۹
تاریخ انتشار : ۲۳ مهر ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۵
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۹۰

برقعی، توده‌ای‌ها و خانه صلح

 
 
 
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
یکی از مسائلی که در تحلیل تحولات معاصر ایران مورد غفلت واقع شده، توجه به استفاده ابزاری از روحانیت است که بیشتر نیز توسط احزاب و جریان‌‌هایی انجام می‌شد که با دین و روحانیت زاویه‌ داشته‌اند. این جریان‌های سیاسی با شناخت عمیق از اعتقاد جامعه ایرانی به روحانیت و اطلاع از عدم اقبال عمومی به جریان‌های دگراندیش و غیر اصیل، همواره تلاش داشتند تا برای نفوذ در بدنه جامعه، از روحانیان به عنوان ابزار کسب وجاهت اجتماعی استفاده کنند. این موضوع در نهضت مشروطه نمود علنی و عینی‌تری یافت و دگراندیشان و روشنفکران غرب‌گرا، بعد از آن‌که به برکت حضور روحانیت و مرجعیت بر اسب قدرت سوار شدند، سرکوب سران روحانی مشروطه و پروژه حذف آنان را کلید زدند. بعدها نیز همین رویه ادامه یافت و رضاخان در ماه‌ها و سال‌های نخست بعد از کودتای ننگین 1299 ش، تلاش کرد خود را چهره‌ای طرفدار دین و روحانیت و شعائر مذهبی(خصوصاً عزاداری) نشان دهد.
جالب آن‌که برخی روحانیان سرشناس و خوش‌سابقه نیز فریفته این ظاهر‌سازی‌ها شدند و تا مدت‌ها جزء حامیان رضاخان بودند. در عصر پهلوی دوم نیز هم از سوی دربار و هم از سوی برخی احزاب سیاسی، همین خط دنبال شد؛ جبهه ملی از موقعیت آیت ‌الله کاشانی نهایت استفاده را برد و بعد از کودتا در جبهه مقاومت ملی (جبهه ملی دوم) سراغ آیت‌الله سیدرضا و سیدابوالفضل زنجانی رفت، همچنین نهضت آزادی تلاش داشت تا از وجهه آیت‌‌الله طالقانی برای خود کسب آبرو کند.حمایت مادی و معنوی برخی روحانیان مبارز مانند آقای‌هاشمی رفسنجانی از سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، نیز در همین راستا قابل تحلیل است. جالب آن‌که علاوه‌بر جریان‌های چپ التقاطی که غالباً در دهه چهل و پنجاه سر برآوردند، جریان‌های چپ عریان مانند توده‌ای‌ها نیز همین تز را دنبال می‌کردند و جالب‌تر آن‌که تا حدودی در این راه موفق هم بودند. ارتباط‌گیری با امثال سید علی‌اکبر برقعی قمی و شیخ محمد باقر کمره ای و حضور آنها در کنفرانس صلح وین، یک نمونه از این اقدامات است.
آیت‌الله مصباح روایت دقیق و جالبی از ماجرای برقعی دارد که نشان از دقت نظر ایشان در مسائل مهم حوزه دارد. ایشان در این زمینه می‌گوید: «همان سال اولی که من به قم آمده بودم، سالی بود که کمونیست‌ها و خصوصا توده‌ای‌ها در ایران فعالیت خیلی چشم‌گیری را شروع کرده بودند و دامنه‌اش حتی به بعضی از روحانیون هم کشیده شده بود؛ البته نه این‌که مستقیماً از کمونیسم طرفداری کنند. در جهت کارهایی که آنها داشتند، چیزی به نام «خانه‌‌ صلح» [در رومانی] درست کرده بودند و شخصیت‌های بزرگی از عالم را دعوت کرده بودند. از ایران هم کسانی من‌جمله دو نفر عالم روحانی در آن خانه صلح شرکت کرده بودند که یکی از قم بود و یکی هم از تهران که هردو از دنیا رفته‌اند. نمی‌دانم آنها چقدر از آن شناخت داشتند و می‌دانستند گردانندگان این دستگاه چه کسانی هستند و چه اهدافی دارند؛ ولی به هرحال آنها را به آن خانه صلح کشاندند و عملاً دو نفر روحانی به عنوان طرفدار چپی‌ها و توده‌ای‌ها شناخته و معرفی شدند. یکی قمی بود. منشأ حرکت‌هایی شده بود و در مقابل هم، روحانیت قم و حوزه علمیه آن شخص عکس‌العملی نشان دادند تا محکوم کنند. ما این را نمی‌پسندیدیم. زمان حکومت دکتر مصدق بود. او هم به حزب توده خیلی بال و پر داده بود. معاونی به نام اسماعیلیان داشت که در آن زمان در قم 
سر و صدایی راه ‌انداخته بود و تظاهراتی انجام گرفته بود. گویا آن شخص را می‌خواستند بیاورند تا وارد قم بشود و از او استقبال بشود. حوزه هم می‌خواست مخالفت بکند و تظاهراتی کردند. طلبه‌ها اعتصاب کردند؛ در خیابان‌ها تظاهرات صورت گرفت تا این‌که به اطراف ساختمان فرمانداری رفتند و از آن‌جا از طرف نیروهای انتظامی به آنها شلیک شد. عده‌ای زخمی شدند که آنها را به بیمارستان بردند و عده‌ای را هم گرفتند. به نظرم می‌آید که در این جریان یازده نفر از طلبه‌ها زخمی شدند.»1 
ظاهراً یکی از طلبه‌هایی که در این جریان بازداشت شد جناب حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ جعفر شجونی بود. آقای شجونی در این رابطه می‌گوید: «اولین بازداشت من در سال 1331 بود که به خاطر میتینگی که علیه حزب توده داده بودم، به شهربانی قم احضار شدم.... زمانی که در صحن حضرت معصومه سلام‌الله علیها آن دو روحانی به ظاهر توده‌ای را که از کنگره جهانی وین برگشته بودند، به حرم می‌بردند و در مراجعت‌، طرفداران آنها طلاب را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند، من در آنجا حاضر بودم. این دو روحانی، سید علی‌اکبر برقعی و شیخ محمدباقر کمره‌ای بودند. توده‌ای‌ها اعلامیه‌هایی از طرف سید علی‌اکبر برقعی منتشر می‌کردند. که شروع آنها این بود که «به عدل سوگند که صلح پیروز است» زمانی که این آقایان از زیارت برگشتند و آن زد و خورد انجام شد، طلبه‌ای به نام شیخ رضا کنی را دیدم که عمامه و عینکش افتاده بود. با دیدن این صحنه یک مرتبه آتشین (خشمناک) شدم و بالای سنگ جلوی حجره‌ای که پروین اعتصامی در آن مدفون است رفتم و فریاد زدم که از ما به جوجه چپی‌ها بگویید که «به نام صلح جنگ و خون‌ریزی نکنید» این اولین فریاد من بود. بعد با همراهی مردم به سوی خیابان به راه افتادیم. مردم کیوسکی را که نشریات چپی‌ها را می‌فروخت واژگون کردند و من بالای کیوسک سخنرانی کردم. سپس به مدت پانزده روز پشت سر هم در قم میتینگ داشتیم. در این میتینگ‌ها بعضی از روزها آقایان مرحوم شیخ علی‌اکبر تربتی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی و سید محمود سدهی هم کمک کردند و یک ربع سخنرانی می‌کردند تا جایی که رو‌به‌روی شهربانی قم، تبعید این دو نفر روحانی توده‌ای را خواستیم و پیروز هم شدیم... من آن روزی که در جلوی شهربانی، به طلبه‌ها تیراندازی شد، آن‌جا سخنرانی می‌کردم. روی پایه دیوار فرمانداری ایستاده بودم... در آن‌جا یک نفر شهید و هفتاد نفر مجروح شدند. یکی از مجروحین آسید جعفر شبیری بود.»2 
گفتنی است بازگشت آقای سید علی‌اکبر برقعی از کنفرانس صلح سوسیالیست‌ها در «وین» به قم، با مخالفت حوزه مواجه شد. جسارت و توهین عوامل حزب توده به دین مقدس اسلام و مرجعیت شیعه (به بهانه حمایت از برقعی) باعث التهاب فضای قم شد. مردم دست به اعتراض زدند و خواستار دستگیری و مجازات برقعی شدند. نیروهای شهربانی برای خاموش کردن اعتراضات مردمی، اقدام به تیراندازی به سوی آنان کردند که در نتیجه، یک نفر کشته و تعدادی مجروح شدند. 
آیت ‌الله العظمی بروجردی به عنوان زعیم حوزه قم، امام خمینی را به نمایندگی از خود جهت تحقیق و رسیدگی موضوع معرفی کرد. در آن شرایط خبرنگار مجله ترقی برای تهیه گزارش از ماجرا به آیت ‌الله بروجردی در قم مراجعه می‏کند و ایشان اعلام می‏کند: «اگر نظریه مرا می‏خواهند، نزد آقای سید روح‌الله خمینی، نماینده رسمی من بروند.» از این رو خبرنگار نزد امام خمینی رفته و با ایشان به گفت‌وگو می‏‌نشیند که بخشی از آن در مجله ترقّی شماره ۳۲ به سال ۱۳۳۱ ه. ش. به شرح ذیل درج شده است:«درجریان اعتراض طلاب و مردم قم به حضور سید علی‌اکبر برقعی در کنگره صلح وین، و اهانت وابستگان حزب توده به مقدسات دینی،‏ امیر بهرامی گزارشگر مجله ترقی، برای انجام مصاحبه با آیت ‌الله بروجردی رفته و ایشان چون حالشان مساعد نبود فرمودند: اگر نظریه مرا می‏خواهند، نزد آقای حاج سید روح‌الله خمینی نماینده رسمی من در این مورد بروید. بهرامی در خاطرات خود می‌گوید: ساعت دو بعد از ظهر برای مصاحبه به اتفاق آقا شیخ فضل‌الله محلاتی به منزل آقای خمینی رفته و پس از تعارفات معمولی تقاضای خود را به ایشان عرض کردم و معظمٌ له هم فرمودند: نظریه آیت‌الله العظمی این بوده که باید برقعی از قم که شهر مذهبی است خارج و بانوان هم در انتخابات شرکت ننمایند. 
از ایشان راجع به عده کشته‌‏شدگان سؤال شد، فرمودند: تا آن‌جایی که من می‏دانم یک نفر به نام سیدمحمد (سید محمد حجه فروش) و عده‌‏ای در حدود یازده نفر هم از طلاب مجروح و مضروب گردیده‌‏اند و به طوری که شایع است گویا چند نفری هم مفقود شده باشند.  روز دوشنبه من به نمایندگی از طرف حضرت آیت‌الله بروجردی به بیمارستان فاطمی رفته و از آقای دکتر پورکریمی صورت معاینه‌ها را خواستم. 
موقعی که صورت مجروحین و مضروبین را آوردند، دیدم واضح نیست (بدین معنی که ذکر نشده است در اثر چه چیز مضروب و مجروح شده‏‌اند). لذا از این جریان عصبانی شده و اعتراض نمودم و پس از عیادت از بیماران به نزد آیت‌الله بروجردی رفته و جریان را به عرض معظمٌ له رساندم و ایشان فرمودند: فردا خودم شخصاً به بیمارستان خواهم رفت؛ ولی متأسفانه به واسطه کسالت نتوانستند در بیمارستان حاضر شوند. من به اتفاق تیمسار مدبّر، آقای ملک اسماعیلی و آقای دکتر مدرسی به بیمارستان رفته و به وسیله آقای دکتر مدرسی، معاینه تجدید شد و معلوم شد که چند نفر پا و دستشان هدف گلوله و چند نفر دیگر هم مقداری فلز به بدنشان فرو رفته که معلوم نشد چه بوده است (ولی به طوری که سرتیپ مدبّر می‏گفت این تیکه‏های فلز مربوط به گاز اشک‏ آور بوده است.) گزارشگر مجله ترقی در آخر نقل می‌کند: در این‌جا خواستم عکسی از معظمٌ‌له بگیرم که ایشان موافقت نفرمودند. ساعت ۴۷: ۲ دقیقه بعد از ظهر از حضور این عالِم روحانی مرخص شدیم.»3
پانوشت‌ها:
1- ذوالشهادتین امام، صص 36-37.
2- خاطرات حجت‌الاسلام جعفر شجونی، صص41-43.
3- صحیفه امام، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1393، ج۱، ص۳۱.