kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۳۴۵۲
تاریخ انتشار : ۳۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۳

اجرای عدالت حتی در مورد نزدیک‌ترین افراد!(حکایت خوبان)

 

روزی معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن تفتیده چیست؟ عقیل گفت: هنگامی که روزگار بر من سخت شد و از فقر و تنگدستی جانم به لب رسید، پیش خود اندیشیدم که برادرم به حکومت رسیده است و اموال زیادی در اختیار دارد، نزد او بروم و یاری بخواهم. با این نیت،‌ در تاریکی شب به کمک یکی از فرزندانم به خانه علی(ع) رفتم. او به پسرم گفت که ما را تنها بگذارد و از اتاق خارج شود. وقتی اتاق خلوت شد. علی(ع) گفت: بیا نزدیک! بگیر! با یک دنیا حرص و طمع به گمان اینکه کیسه‌ای طلا به من خواهد داد، به سرعت دستم را دراز کردم، ولی ناگهان آهن سرخ شده‌ای را به دستم داد که از شدت سوزش و حرارت فریاد کشیدم و آن را به زمین انداختم. در آن حال علی‌(ع) به من فرمود: مادرت به عزایت بگرید! این حرارت آهن است که انسان آن را با آتش دنیا داغ کرده است. پس در فردای قیامت به من و تو چه خواهد گذشت، اگر ما را به رشته زنجیر آتشین دوزخ بکشند! آیا تو از آزار کوتاه مدت ناله می‌کنی اما من از آتش سوزان دوزخ ننالم! و این آیه را تلاوت کرد: در آن هنگام که غل‌ها و زنجیرها بر گردن آنان قرار می‌گیرد و آنها را می‌کشند (مؤمن- 71) پس فرمود: جز آنچه که خداوند برای تو تعیین کرده است، حقی از بیت‌المال در نزد من نداری. برو پیش خانواده‌ات! معاویه در تعجب فرو رفت و گفت: «هیهات هیهات عقمت النساء ان یلدن مثله» افسوس، افسوس دیگر زنان نمی‌توانند فرزندی مثل علی را به دنیا تحویل دهند! (1)
____________
1- شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، ج 11، ص 253 و 254