kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۲۳۴۰
تاریخ انتشار : ۱۱ شهريور ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۰

تقابل ولایت فقیه با دیکتاتوری

 
 
جنگ شناختی، اگر با الزامات روان­شناسانه و هنرمندانه خود همراه باشد می­‌تواند در ذهن جامعه هدف، جای حق و باطل را عوض کرده و مثلا امام حسین‌(ع) را خارجی و متمرّد از دین و امثال یزید و پسر مرجانه را خلفای رسول خدا وانمود کند.
یکی از بزرگ‌­ترین اهداف امروزینِ جنگ شناختی که از سوی دشمنان ملت ایران به جدّ دنبال می­‌شود، مسئله «ولایت فقیه» است. 
به قربانیان این جنگ این‌گونه باورانده شده است که ولایت فقیه، نوعی دیکتاتوری است. امروزه می‌بینیم که برخی از فریب‌خوردگان متأسفانه در این جنگ، قافیه را باخته و طوطی‌­وار، این شبهه سست‌­پایه را در اغتشاشات سال گذشته 
تکرار کردند.
این قلم، درصدد بررسی قصور کسانی که باید با جهاد تبیین در این عرصه وظایف خود را انجام می‌­دادند تا چنین شبهه واهی در ذهن کسی مجال واقع­‌نمایی نیابد نیست؛ اما تنها با کمی تفکر 
(البته اگر رگبار هجمه­‌هاي جنگ شناختی، مجالی برای تفکر قربانيانش، باقی گذاشته باشد) بی‌­پایه­‌ بودن این شبهه روشن می­‌شود.
در اسلام، نه تنها ولی فقیه، که حتی امام و پیامبر معصوم هم حق حاکمیتِ مستقل از خداوند بر مردم را ندارند و اساسا حاکمیت بالذات، تنها از آن خدا است. (سوره انعام/ 57) و خدا با شرایطی، حق حاکمیت را به پیامبر و امامان معصوم و در زمان غیبت، به نائبان امام (ولی فقیه) واگذار کرده است. 
مسئله اختصاص حاكميت به خداوند متعال آن‌قدر جدّي است كه به تصریح قرآن کریم حتی اگر پیامبر اكرم مي­‌خواست سخنی را از جانب خود، به خداوند نسبت دهد، خدا به او فرصت نداده و شاهرگ قلبش را قطع مي­‌كرد. (حاقة/ 44- 46)
با اين حساب، وقتی که حتی پیامبر در حاکمیت، مستقل از خداوند نیست، خیلی روشن است كه حاکمیت ولی فقیه هم جز در طول حاکمیت خدا، پیامبر و امام معصوم نخواهد بود. 
وظيفه ولي فقيه، كنترل هم­سوییِ سياست‌هاي كلان حاكميتي با دستورات خدا است و حق ندارد از جانب خود، مستقل از حكم خدا و بدون استناد به آن، حكمي صادر كند. و اگر در موردي، بخواهد سخن و خواسته خود را به جاي حكم خدا، بر جامعه تحميل کند، به دنبال این گناه، فوراً از مقام ولايت فقيه، منعزل (و نه معزول) مي­‌شود چون شرط عدالت را از دست داده است. (صحيفه امام، ج‏4، ص: 495؛ ولايت فقيه، ص: 73) دقت كنيد ولي فقيه از جانب خود و مستقل از احکام الهی، اساسا حق و امكان صدور هيچ حكمي
- و لو غیر مستبدانه- را ندارد تا چه برسد به آنكه بخواهد حكم مستبدانه و از روي ديكتاتوري داشته باشد.
ديكتاتور، در عمل و در سخن مي­‌گويد: «قانون يعني من» (اين جمله از لوئي چهاردهم معروف است) اما ولي فقيه مي­‌گويد: «قانون يعني خدا». 
ديكتاتور، دستورات برخاسته از شهوات و مَنيّت‌هاي خود را بر جامعه تحميل مي­‌كند در حالي كه ولي فقيه، دستورات خدا را براي جامعه روشن مي­‌كند. 
جان كلام ديكتاتور آن است كه: «هر چه من بگويم لازم­‌الاجرا است» در حالي كه جان كلام ولي فقيه آن است كه: «هر چه خدا بگويد لازم­‌الاجرا است». دستورات دیکتاتور، از روی امیال نفسانی اوست و دستورات ولی فقیه جامع‌­الشرایط، از روی متن دین و قرآن است. 
و چقدر زجرآور و اندوه­بار است که می­‌بینیم این تفاوت آشکار، هنوز برای برخی فریب‌­خورده، روشن نشده است.
توجه به این تفاوت بزرگ و آشکار، هر انسان باانصافی را به این نتیجه می‌­رساند که از اساس، هیچ شباهت و مناسبتی میان ولایت فقیه و دیکتاتوری وجود ندارد و بلکه با دقت در این نکته، روشن خواهد شد که «ولی فقیه» با حاکم ­کردن دستورات خداوند بر جامعه، دقیقا در نقطه مقابل «دیکتاتور» قرار می­‌گیرد. 
به دیگر سخن، در ظرف حاکمیت ولی فقیه جامع­‌الشرایط، زمینه استبداد و دیکتاتوری، از اساس برچیده می‌­شود. 
این‌گونه است که امام خمینی می‌‌فرمود: «شما از ولايت فقيه نترسيد. فقيه نمى‏خواهد به مردم زورگويى كند. اگر يك فقيهى بخواهد زورگويى كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد. اسلام است. 
در اسلام قانون [خدا] حكومت مى‏كند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود؛ تابعِ قانون الهى. نمى‏توانست تخلف بكند... ديكتاتورى در كار نيست، مى‏خواهيم [با ولایت فقیه] جلوى ديكتاتور را بگيريم... ولايت فقيه، ضد ديكتاتورى است؛ نه ديكتاتورى... در هر صورت، بيدار بشويد آقايان! 
توجه داشته باشيد؛ دشمن­‌ها درصدد هستند؛ و قلم­‌ها درصدد هستند؛ قدم‌­ها درصدد هستند؛ زبان­‌ها درصدد هستند؛ اغفال مى‏خواهند بكنند مردم را، ملت را. بيدار باشيد و گول اينها را نخوريد، و توجه به مسائل بكنيد، مسائل را درست حل بكنيد.» 
(صحيفه امام، ج‏10، ص310)
* محمد میری