اخبار ویژه
به معیشت مردم آسیب زدند از موفقیتهای دولت نگرانند
روزنامه حامی دولت قبل بیآنکه به معدل تقریبا صفر درصدی دولت روحانی اشاره کند، مدعی شد رشد 4 درصدی در دولت رئیسی چنگی به دل نمیزند(!)
روزنامه هممیهن وابسته به غلامحسین کرباسچی در سرمقاله خود نوشت: «اگر بخواهيم در ميان دولتهاي پس از انقلاب، خوششانسترين دولت را نام بريم، يکي دولت اول آقاي هاشمي است و ديگري دولت آقاي رئيسي. البته، دولت احمدينژاد هم از حيث ديگري خوششانس بود. دو دولت اول از حيث حمايت دربست تمام قواي حکومتي از آنان و نيز در اختيار داشتن همه رسانهها و محدوديت منتقدان خوششانس بودند. البته، شايد چنين وصفي بهنوعي بدشانسي هم باشد، چون اين يکدستيها در بلندمدت و حتي کوتاهمدت نيز موجب ناکارآمدي ميشود. البته، تنشهاي بيش از اندازه هم اصلاً خوب نيست، ولي فقدان مخالف و منتقد يک عارضه سياسي است. در هر حال، براي اين دولت موانع خدمت مفقود است و هيچ توجيهي در عدم تحقق وعدهها پذيرفتني نيست. چنانکه در بيانات رهبري هم عنوان شد، بهبود شرايط براي مردم ملموس نيست.»
این روزنامه اضافه کرد: «درباره تحريمها بايد گفت، برخلاف دولت قبل که عدهاي در حکومت و تعداد بيشتري هم در بيرون آن بهشدت چوب لاي چرخ دولت ميگذاشتند و حتي تحريمها را مثبت ميدانستند، در اين دولت که خود را ملتزم به رهنمودهاي رهبري معرفي ميکنند، همه شرايط براي حل اين مسئله در اختيار دولت است. منتقدان بيروني دولت هم صددرصد حامي رفع تحريمها هستند. در داخل حکومت و رسانههاي رسمي نيز حتماً هر اقدامي از جمله رفع تحريمها را چندبرابر تبليغ و حمايت ميکنند؛ مثل ديگر اقدامات خارجي اين دولت، و اين دقيقاً در نقطه مقابل وضعيت دولت پيش است.
مسئله اصلي ارزيابي نتايج عملکردي دولتهاست. ما نيز بارها گفتهايم که حاصل هر اقدامي در دولت بايد خود را در کاهش تورم و نابرابري و افزايش توليد ناخالص داخلي، نرخ ارز و رشد اشتغال نشان دهد. اينکه آنها را به گردن دولتهاي قبل يا بيگانگان بيندازيد نهفقط رافع مسئوليت اين دولت نيست، بلکه عذر بدتر از گناه هم هست. همه اين شاخصها در دو سال گذشته يا بدتر از قبل بوده يا مطابق انتظار نبوده است. وضعيت تورم و نرخ ارز که بسيار روشن است. نابرابري تغيير معناداري نکرد. اين بهرغم آن است که يارانهها 3 تا 4 برابر بيشتر شده در حالي که بايد ضريب جيني را بهشدت کم ميکرد. اين نشان ميدهد که سازوکار اصلي اقتصاد در مسير نابرابري بود که بهرغم پرداخت يارانهها ضريب جيني تغيير معناداري نداشته است. افزايش بيثباتي بازار نيز در رشد نرخهاي تورم و هم در ارز ديده ميشود. افزايش توليد ناخالص داخلي نيز در حد 4 تا 4/5 درصد چنگي به دل نميزند زيرا دولت روحاني در اوج کرونا و تحريمهاي ترامپ در سال 99 بيش از 3 درصد رشد ايجاد کرد، ضمن اينکه درآمدهاي نفتي آن دولت در حداقل بود ولي در دولت کنوني بهدليل شل شدن تحريمها، درآمدهاي نفتي بيشتر شده است. در هر حال، معيارها براي ارزيابي کار دولت همينهاست که گفته شد، همين و ديگر هيچ».
درباره این تحلیل روزنامه هممیهن گفتنی است: 1) دولت روحانی ضمن اینکه با مجلس همسو مقارن بود، دارای بیشترین و کمسابقهترین اختیارات هم بود که امضا و اجرای توافق برجام با وجود خسارتهای هنگفتش، و همچنین بیشترین مجوز برداشت از حساب ارزی، از جمله این اختیارات بوده است. اما خروجی این اختیارات، دو برابر شدن شمار تحریمها از یکطرف و شکستن رکوردهای منفی اقتصادی (مانند: تقریبا صفر شدن معدل رشد اقتصادی 8ساله، هفت برابر شدن نقدینگی، ثبت بالاترین رکورد تورم، بالاترین ارقام استقراض و فروش اوراق، صفر کردن خزانه ارزی و تحویل دولت با 480 هزار میلیارد تومان کسری و 1500 هزار میلیارد تومان بدهی، 530 هزار میلیارد بدهی اوراق، و...) بود.
2) رفتار و گفتار دولت قبل، مبتنی بر لغو تحریمها نبود بلکه نوعی از دیپلماسی مستأصل و التماسی بود که از متن آن 900 تحریم جدید علاوهبر 800 تحریم ما قبل برجام، پدید آمد و پایه این تحریمافزایی هم در دولت اوباما و با تحریمهای ویزا و آیسا و سیسادا و ریلگذاری تحریمهای کاتسا گذاشته شد. برخلاف ادعای روزنامه غربگرا مبنیبر اینکه درباره (لغو) تحریمها، از داخل چوب لای چرخ دولت روحانی گذاشته شد، این رفتار خود دولت وقت بود که با واگذاری همه امتیازات در روز قبل از اجرای رسمی برجام، دستش را از ابزار فشار بر غرب خالی کرد و بنابراین آمریکا و اروپا با مشاهده درماندگی دولت معطل لغو تحریمها، همین وضعیت را ابزار باجستانی بیشتر قرار داد و دولت روحانی را به مدت چند سال سر کار گذاشت تا بیتحرکی و فشلی مدیریتی موجب توقف نرخ رشد اقتصادی و تولید شرایط رکود تورمی شود.
3) روزنامه هممیهن، درباره رشد اقتصادی 4 درصدی مینویسد که این رقم چنگی به دل نمیزند(!) و حال آنکه این رقم را با معدل 6دهم درصدی در دولت برجام مقایسه کرد و ضمنا به یاد آورد که رشد فعلی، بدون برجام، با وجود تحریمها و همچنین در کنار جبران کسری بودجه 480 هزار میلیاردی، تسویه ۲۷۰ هزار میلیارد تومان بدهی سود اوراق، تسویه ۱۰۰ هزار میلیارد تومان بدهی به صندوقهای بازنشستگی، اختصاص ۴۰ هزار میلیارد برای رتبهبندی معلمان و ۵۴ هزار میلیارد برای تسویه بدهی بانک مرکزی اتفاق افتاده است. دولت رئیسی با وجود کسری مورد اشاره، ۴۶۴ هزار میلیارد تومان از بدهیها و تعهدات دولت قبل را هم ظرف دو سال تسویه کرده. و اگر آن میراث کسریها و بدهیها در میان نبود، قطعا رقم رشد بهتری رخ میداد و کاهش نرخ تورم از 17 درصد فعلی به مراتب بیشتر و ملموستر میشد.
4) روزنامه غربگرا با ادبیاتی مبهم و آمیخته به تحریف مینویسد: «درآمدهاي نفتي دولت قبل در حداقل بود ولي در دولت کنوني بهدليل شل شدن تحريمها، درآمدهاي نفتي بيشتر شده است». چرا در دولت برجام حتی مقارن با دولت بایدن، درآمدهای نفتی کشور سقوط کرد اما اکنون افزایش چشمگیری یافته است؟ تحریمهای نفتی شل نشده و آمریکا بنابر اعلام وزارت خارجهاش سختگیرانهترین تحریمها را اعمال میکند، اما دولت رئیسی با اهتمام برای بیاثر کردن تحریمها و دور زدن آن، توانسته صادرات نفت را از 300 هزار بشکه به قریب دو میلیون بشکه افزایش دهد و به همین دلیل، محافل آمریکایی و اروپایی افزایش چشمگیر صادرات نفت ایران را به نشانه مهم شکست تحریمها ارزیابی میکنند.
5) در موضوع سفره و معیشت مردم که حتما معیار مهم و نهایی برای سنجش عملکرد اقتصادی دولت است، باید عنایت داشت که جبران هشت سال پسرفت اقتصادی آن هم با مجموع تورم چندصد درصدی (در برخی اقلام 700 تا 1000 درصدی) حتما به زمان نیاز دارد، هرچند که دولت تلاش دارد این دوره زمانی را کوتاهتر کند. در عین حال باید به روزنامه حامی اغتشاشات یادآور شد که آشوبافکنی به قصد کاهش یا توقف روند رشد اقتصادی ایران، نقشه مکمل دشمن برای تقویت اثرگذاری تحریمها بود که متاسفانه جریان غربگرا در این میدان آزمون هم امتحان بدی پسداد و با برنامه دشمن برای ضربه زدن به رشد عمومی اقتصاد ایران همراهی کرد. بر این مبنا، آنها متهم ایراد خسارت به معیشت مردم هستند، هرچند که بر مبنای نتایج خیانت خود در حق اقتصاد کشور، زبان به طعنه و طلبکاری هم بگشایند. به بیان دیگر، علت اینکه غربگرایان از موفقیتهای دولت فعلی شاکی هستند، نه غصه معیشت مردم، بلکه به این خاطر است که یکبار بهواسطه سوءمدیریت در دولت قبل و نوبت دوم با کارشکنی و آشوبافکنی سعی کردند اقتصاد ایران و معیشت مردم را نابود کنند و حالا که میبینند دولت در مسیر درست رشد اقتصاد قرار گرفته، با روایت وارونه مسائل، عقدهگشایی میکنند.
رادیو فردا: گروه بریکس نقطه مقابل جهان تک قطبی به رهبری آمریکاست
ارگان رسانهای سازمان سیا اذعان کرد رویای آمریکایی جهان تک قطبی به واسطه پیمانهایی مانند بریکس به سر آمده و ایران به اعتبار اقتدار و نقش موثرش در این مسیر، به عضویت در بریکس دعوت شده است.
وبسایت رادیو فردا، در تحلیلی که درماندگی در آن موج میزند، سعی کرده بریکس و عضویت در آن را کم اهمیت نشان دهد؛ اما ضمنا اذعان کرده که رشته امور از دست آمریکا در رفته است. تحلیلگر رادیو فردا مینویسد: جمهوری اسلامی تبلیغ میکند که با عضویت در بریکس در تحقق سه هدف غرب ستیزی، دلارزدایی از مناسبات بینالمللی و خنثیسازی تحریمها، امکاناتی قابل اعتنا به دست آورده است.
در پانزدهمین اجلاس سران بریکس،، نهایتاً شش کشور دیگر به عضویت این گروه درآمدند و شمار اعضا به ۱۱ کشور رسید. ۲۳ کشور خواهان ورود به بریکس هستند.
سال ۲۰۰۹ که اولین اجلاس سران بریکس تشکیل شد، هدف آن هماهنگی بیشتر در امر تجارت میان کشورهای عمده صنعتی نوظهور بود. بعدتر ایجاد یک بانک توسعه مشترک و نهادی شبیه صندوق بینالمللی پول و حرکت در جهت یک ارز مشترک هم در دستور کار قرار گرفت. در عمل اما اهداف و اغراض ژئوپلتیک و نوعی هماوردی علیه غرب هم، دستکم از سوی بخشی از اعضای بریکس، موضوع کار است.
در گزینش اعضای جدید، هم جغرافیا هم شمار جمعیت هم ژئوپلتیک و هم اقتصاد و انرژی نقش مهمی داشتهاند. برای مجموعه بریکس اهمیت داشته که کشورهای با جمعیت نسبتاً بالا یا اقتصادهای قوی و از مناطق مختلف، در میان اعضای جدید باشند. تا آنجا که به ایران برمیگردد، روسیه (و تا حدودی چین) روی موضع ضدغربی آن و اینکه این موضع در راهبرد یک کشور مهم منطقه حفظ شود، روی خوش به عضویت نشان دادهاند. اینکه ایران یکی از منابع بالقوه تأمین انرژی و کریدور ارتباطات شمال و جنوب است هم در این تصمیم نقش داشته است.
سه کشور هند و آفریقای جنوبی و برزیل بر خلاف روسیه و ایران و تا حدودی چین، بیش از آنکه به دنبال جهان دوقطبی و چندقطبی و ایجاد وزنهای در برابر غرب باشند، بیشتر مصداق دیدگاهی هستند که دبیرکل سازمان ملل، در اجلاس بریکس عنوان کرد. او ضمن مخالفت با قطبیشدن جهان، خواهان آن شد که نهادهای متعدد در جهان در خدمت چندجانبهگرایی قرار گیرند. رادیو فردا بدون اینکه اشاره کند چندجانبهگرایی درست نقطه مقابل جهان تک قطبی و نظم جهانی آمریکایی است، ادامه میدهد: در واقع امر هم، شکلگیری تشکلهای مختلف بینالمللی در بیست، سی سال اخیر، نشانه ناکارا شدن نظم و قطب بندی هایی است که در دوران پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت. این تصور شکل گرفته در دهه اول پس از سقوط شوروی، که جهان یک قطبی به رهبری غرب و آمریکا پدید آمده، حالا دیگر کمتر واقعی و مقبول است.
شمار بالای کشورهایی که تقاضای عضویت در بریکس دارند هم عمدتاً با همین درک است. آنها نهادهای بینالمللی کنونی را که به یک بلوک قدرت خاصی بخشیده، ناکارایی به شاخصه اصلی آنها بدل شده و حق ویژهای برای قدرتمندان برآمده از جنگ جهانی دوم قائلاند، متناسب با معادلات جدید قدرت در جهان نمیدانند.
خارجشدن انحصار قدرت اقتصادی از دست غرب و برآمد قدرت های جدید و نیز تمایل برای محدود و منتفیسازی شکلگیری بلوکبندیهای ایدئولوژیک نیز از دیگر عوامل تمایل به چندجانبهگرایی در مناسبات بینالمللی است. تا آنجا که به بریکس برمیگردد، هم هند و هم آفریقای جنوبی و بهخصوص برزیل چندان با گسترش اعضا موافق نبودند و نهایتاً زیر فشار و تأکید روسیه و چین به این اقدام روی خوش نشان دادند.
گروه ۷ هم بهلحاظ سیاسی، هم اقتصادی و هم ایدئولوژیک همگنی معین و بارزی دارد؛ درحالیکه در بریکس تنوع و تفاوت حاکم است. در گروه ۷ آمریکا نقش محوری دارد درحالیکه در بریکس نقش هژمون چین، مورد مناقشه و چالش است. در گروه ۷ و ارتباطاتش با کشورها تلاش بر این است که مجموعهای از معیارهای لیبرالی مبنا باشد. این ملاحظات و نیز اراده معطوف به حفظ برتری غرب در مجموعه سیاست و اقتصاد جهان مانع از آن است که کمتر کشوری به عضویت جدید پذیرفته شود؛ درحالیکه کشورهای عضو بریکس گرچه بر اهدافی مانند همبستگی و توسعه و صلح بینالمللی تأکید میکنند، ولی «استقلال» و تأکید بر «خود ویژگی» هر کشور غلیظ و پررنگ است و در عین حال هر کشور هم منافع خاص خود را دنبال میکند: از داشتن دست باز برای بازی بهتر در گستره بینالمللی تا ایجاد قطب ضدغرب.
الجزیره: آمریکا گزینهای برای مهار نفوذ چین در خاورمیانه ندارد
« در حالی که آمریکا درگیر جنگ روسیه در اوکراین و درگیری با چین در دریای جنوبی چین است، چین در حال گسترش نفوذ خود در خاورمیانه است که به مدت پنجاه سال حیاط خلوت کاخ سفید بوده است».
وبسایت شبکه الجزیره در تحلیلی به قلم «جلیل العنانی»، استاد علوم سیاسی دانشگاه جانهاپکینز آمریکا نوشت: اول ژوئن سال گذشته، وزیر دفاع چین از برگزاری دیدار دوجانبه با همتای آمریکایی در حاشیه اجلاس «گفتوگویشانگری لا» در سنگاپور خودداری کرد.
این اولین باری نیست که چین از مذاکره بین وزیران دفاع طرفین امتناع میکند.
آمریکا در سه دهه گذشته بدون رقابت واقعی بر نظام جهانی مسلط بود، اما چین، قدرت رو به رشد اقتصادی، فناوری و نظامی است که به دنبال شکستن این هژمونی و رقابت با آمریکاست.
اگر فرض کنیم که میدان جنگ داغ بین دو کشور در منطقه دریای چین جنوبی متمرکز شود، عرصههای دیگری نیز برای رویارویی وجود دارد، که بین دو طرف کمتر داغ و مهم نیستند، اما تقابل در آنها اشکال متفاوتی دارد.
اکنون خاورمیانه، و بهویژه جهان عرب، حوزه جدیدی از نفوذ و رقابت بین دو قطب بزرگ است که هر یک از آنها به دنبال تقویت حضور خود است. درست است که ایالات متحده در منطقه حضور دارد، با این حال، حضور اقتصادی، سرمایهگذاری و فناوری چین گاهی اوقات از همتای آمریکایی خود پیشی میگیرد. در سالهای گذشته، چین به بزرگترین شریک تجاری کشورهای عرب خلیجفارس تبدیل شده است. پکن همچنین موفق به ایجاد مشارکتهای اقتصادی، فناوری و دفاعی با تعدادی از کشورها مانند عربستان (50 میلیارد دلار) شده است.
چین همچنین با بیش از ۶۰ میلیارد دلار به بزرگترین شریک تجاری امارات تبدیل شده و انتظار میرود حجم تجارت دوجانبه تا سال ۲۰۳۰ به حدود ۲۰۰ میلیارد دلار برسد.
به عبارت دیگر، در زمانی که به نظر میرسد ایالات متحده درگیر جنگ روسیه در اوکراین و درگیری با چین در دریای جنوبی چین است، پکن در حیاط خلوت ایالات متحده و در یکی از مهمترین حوزههای نفوذ خود در نیم قرن گذشته درحال گسترش است.
اکنون پرسش مهم این است: آیا ما در آستانه درگیری بین آمریکا و چین در خاورمیانه هستیم؟ همانطور که در بالا توضیح دادیم نفوذ چین نه تنها از نظر اقتصادی و تجاری گسترش یافته، بلکه از نظر سیاسی، استراتژیک و نظامی نیز توسعه یافته است. چهار ماه پیش، چین از توافقی برای عادیسازی و از سرگیری روابط دیپلماتیک بین عربستان و ایران حمایت کرد که یکی از مهمترین غافلگیریهای سیاسی در منطقه در دوره اخیر به این ترتیب رخ داده است.
همچنین، چین دو سال پیش نیز تلاش کرد یک پایگاه نظامی مخفی برای خود در امارات بسازد که شوک بزرگی برای واشنگتن بود. چین بیش از ۶ سال است که یک پایگاه نظامی نیز در جیبوتی دارد و روابط قوی با کشورهای شاخ آفریقا، همان منطقهای که نیروهای آمریکایی نیز در آن مستقر هستند، ایجاد کرده است. چین برای جیبوتی نقش مهمی در تسهیل و دستیابی به اهداف طرح «کمربند و جاده» که ۱۰ سال پیش توسط چین راهاندازی شد، قائل است.
برخی از مقامات آمریکایی نشان میدهند که پایگاه نظامی چین در جیبوتی، آغاز مجموعهای از پایگاههای نظامی چین در آفریقا است که نباید منتفی شود، زیرا مسیرهای تجاری همواره نیازمند حفاظت امنیتی و نظامی توسط قدرتهای بزرگ اقتصادی و نظامی هستند.
برای مقابله با افزایش حضور و نفوذ چین در خاورمیانه، گزینههای زیادی برای آمریکا وجود ندارد، و پذیرفتن آن به عنوان یک اتفاق اجتنابناپذیر است. بنابراین هدف اصلی آمریکا اکنون این است که چگونه اثرات منفی آن را کاهش دهد؛ چرا که حضور و منافعاش در منطقه، یا تلاش برای توقف کامل آن، واضح و صریح است که میتواند به معنای وارد شدن به یک رویارویی آشکار با پکن باشد که ممکن است عواقب غیر قابل تصوری در پی داشته باشد.
تاریخ میگوید که هیچ دو قدرت بزرگی وجود نداشتند که در کنار یکدیگر زندگی کنند و در یک حوزه نفوذ همزیستی داشته باشند، بدون درگیری بین آنها. دیر یا زود، این درگیری بین واشنگتن و پکن در منطقه رخ خواهد داد.