kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۲۲۸۴
تاریخ انتشار : ۱۰ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۰:۲۴
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۷۴

پدیده  پروتستانتیسم  اسلامی و خطر  نفوذ‌ اندیشه‌های التقاطی  در نهضت

 
 
 
دکتر سهراب 
مقدمی شهیدانی
 
حجت‌الاسلام و المسلمین سیدحمید روحانی توضیح می‌دهد: «دکتر یزدی، هرگونه فوت و فن سیاسی، مذهبی، آخوندی، عاطفی و... که آموخته بود در برابر امام به کار گرفت تا مگر امام را به بند افکند و در قلب و‌اندیشه امام رخنه کند، لیکن هرچه بیشتر کوشش کرد، کمتر کامیاب شد، امام نفوذناپذیر بود و آنچه را که جوان در آیینه نمی‌دید، او در خشت خام می‌دید و بدین گونه جوّ کاذب و ساختگی که برای فریب امام درست کرده بودند، شکست و توطئه‌ها ناکام ماند.1 
امام روی رسالت رهبری، بر آن شد که این تلگرام‌ها را برای سخن گفتن با نسل جوان تحصیل‌کرده و پند و ‌اندرز آنان، دست‌آویز کند و بار دیگر آنان را به پیروی از اسلام اصیل، به اتحاد و یگانگی فراخواند و از بیراهه‌پویی، کژاندیشی، کشمکش‌های درونی و... برحذر دارد. 
از این رو پیامی به وسیله آقای دکتر یزدی برای آنان فرستاد.... آن‌گاه که این پیام را به دکتر یزدی دادند که به امید صدور اعلامیه امام در پشتیبانی از شریعتی در نجف به سر می‌برد، سخت تکان خورد! و نخست با گستاخی و ناراحتی اظهار داشت که این پیام را با خود نمی‌برد و چون از این برخورد نتوانست طرفی بربندد و در موضع امام نسبت به شریعتی نرمشی پدید آورد، پیشنهاد داد که امام نام شریعتی را در این پیام با پیشوند «شهید» و «مرحوم» بیاورد. لیکن این پیشنهاد نیز از سوی امام با سرسختی رد شد و امام روی وظیفه و دیدگاه خود سرسختانه استوار ایستاد و او ناگزیر شد پیام را پذیرفته با خود ببرد! لیکن از پخش آن در میان عموم دانشجویان و ایرانیان برون مرزی خودداری ورزید و نیز پیام در آن روز هیچ‌گاه به ایران نرسید و در میان امت اسلامی پخش نشد و حتی در نشریات گروه‌های به ظاهر اسلامی برون مرزی مانند «پیام مجاهد» که از سوی دکتر یزدی پراکنده می‌شد و «خبرنامه» بنی صدر... به چاپ نرسید و به درستی سانسور شد. هواداران شریعتی به خوبی می‌دانستند که اگر این پیام در میان ملت ایران پخش شود، موضع منفی امام نسبت به شریعتی را آشکار می‌کند... از این رو نه تنها از فاش شدن موضع مخالف و دید منفی امام به شدت پیشگیری کردند بلکه همه نیروی خود را بسیج ساختند تا با به کار بستن ترفندها و نیرنگ‌هایی شریعتی و دار و دسته او را از پیروان، وابستگان و پیشتازان راه، خط و نهضت اسلامی ایران بنمایانند!... این توطئه تا آن پایه اوج گرفت که برخی را دچار تردید ساخت و بر آن داشت که در این‌باره از امام پرسش به عمل آورند و از دیدگاه‌های امام آگاهی یابند.»2
در دوران مبارزات انقلابی دغدغه اصلی طیفی از روحانیان مبارز، مرزبانی عقیدتی بود که لازمه آن روشنگری نسبت به جریان‌های التقاطی و نقد منابع مرتبط با آن بود. طبعاً آثار دکتر شریعتی از یک سو به دلیل اثرگذاریِ گسترده و رنگ و لعاب مبارزاتی، و از دیگر سو به دلیل ماهیت دینی آن، در اولویت نقد و بررسی قرار داشت. از این رو علامه طباطبایی و شاگردان ایشان، نقد آثار شریعتی را به عنوان یک تکلیف شرعی مدّ نظر قرار داده بودند. طبعاً آیت ‌الله مصباح نیز از این قاعده مستثنی نبود و علاوه‌بر مرز‌بانی فکری و عقیدتی، پالایش نیروهای مبارز در صفوف نهضت امام نیز، انگیزه مضاعفی در نقد آثار شریعتی به ایشان می‌داد. آیت ‌الله مصباح یزدی از خطر نفوذ‌اندیشه‌های التقاطی در صفوف نهضت، چنین می‌گوید:
«در آغاز نهضت امام و روحانیت یک جریان سیاسی قوی در کشور وجود داشت و طیفی نسبتاً گسترده از گروه‌ها و احزاب را در بر می‌گرفت که جامع آنها گرایش مارکسیستی بود. شاخص‌ترین احزاب این جریان، یکی حزب توده بود و دیگری فداییان خلق که بعدها به اکثریت و اقلیت تقسیم شدند. احزاب دیگری هم بودند که رسماً مارکسیست بودند. ادعای جریان چپ این بود که اساساً مارکسیسم علم انقلاب است و هرجای دنیا انقلابی اتفاق بیفتد نشأت گرفته از تئوری‌های مارکسیستی است.... در مقابل هم حرکت روحانیت، بخصوص از زمانی که به رهبری حضرت امام اوج گرفت، توده مردم مسلمان ایران را جذب کرد. احزاب انقلابی مارکسیستی در واقع این جریان را به عنوان رقیب نیرومند خود دیدند و احساس خطر کردند؛... از آن وقت این‌ها سعی کردند رقیب را تضعیف کنند و در واقع در مقابل خود دو دشمن می‌دیدند: یکی رژیم شاه و دیگری روحانیت و لذا می‌بایست در دو جبهه می‌جنگیدند. عمده فعالیت این گروه‌ها هم در دانشگاه بود فعالیت‌های توده‌ای‌شان را هم میان کشاورزان و کارگران بردند.... برای بسیاری از جوانان، بخصوص دانشگاهیان تضادی به وجود آمد؛... در این زمینه سلیقه‌های گوناگون توسط افراد مختلفی مطرح شد و دست به کار شدند. چیزی که برای این گروه فرهنگی، دانشگاهی و فرهیخته، مشکل‌گشا تلقی می‌شد، این بود که بعضی از تحصیل‌کرده‌های ایرانی که در خارج تحصیل کرده بودند، بخصوص در رشته‌های جامعه‌شناسی، علوم سیاسی و حتی تاریخ، در صدد بودند برای حل این تضاد، نسخه‌ای از اروپا بیاورند... چند چیز در آن‌جا توجه‌شان را جلب کرد که مسائل چندان مخفی‌ای هم نبودند. یکی از آنها تحول مدرنیته و پیدایش رنسانس بود که نقطه عطفی در تاریخ غرب محسوب می‌شود... پدیده خاص دیگری که در اروپا روی داد، پدیده پروتستانتیسم بود. که به رهبری لوتر اتفاق افتاد....وقتی این دانشجویان به داخل کشور برگشتند و شروع به فعالیت کردند، تلاش کردند تا نسخه‌ پروتستانتیسم برای اسلام جدیدشان استفاده کنند. فکرشان هم این بود که نه اسلام را کنار می‌گذاریم و نه اسلامی را که آخوندها و روحانیون و علما می‌گویند می‌پذیریم....این‌ها بحث‌هایی است که در نوشته‌های آن دوران مطرح شده است؛ راه‌کارهایی که برای نجات و پیشرفت کشور مطرح می‌کنند، یکی رنسانس اسلامی است و دیگری پروتستانتیسم اسلامی.... برای دستیابی به این هدف ابتدا باید روحانیت و حوزه‌های علمیه را تضعیف می‌کردند. البته در این جهت می‌توانستند خوب موفق شوند؛ چون دستگاه شاه هم با آنها همراه بود.... تا جایی که تزِ «اسلام منهای روحانیت» تبدیل به یک شعار انقلابی قابل قبول شد.... این راه‌حلی بود که مطرح کردند که ما اسلام را قبول داریم، منتها خودمان به منابع اسلامی مراجعه می‌کنیم. قرآن برای «ناس» آمده و ما هم «ناس» هستیم. روحانیت چه کاره است؟ علما چه کاره‌اند؟...»3
نقدهای بی‌پروای شریعتی به روحانیت از یک طرف و تفسیرهای نوگرایانه او از مفاهیم دینی از سوی دیگر، در ابتدا روحانیت سنتی را در برابر او قرار داد. اما با انتشار سخنرانی‌های جدید شریعتی همچون «تشیّع علوی و تشیع صفوی» و «پدر، مادر، ما متهمیم»، نقد به شریعتی وارد فضای جدی‌تری گردید.
در همین ایام آیت ‌الله مطهری با مدیران حسینیه ارشاد برسر نحوه برگزاری مراسم و سخنرانان آن- از جمله دکتر شریعتی- دچار اختلافات شدیدی شده بود که در نهایت به جدایی کامل او از حسینیه ارشاد در اواخر سال 1349 انجامید. شهید مطهری پس از خروج از حسینیه ارشاد تلاش کرد تا نقد شریعتی و نوشته‌ها و گفته‌های او را سازماندهی کند. در این زمان مجموعه‌ای سه جلدی به قلم حسین روشنی در نقد شریعتی منتشر شد که بر اساس اسناد ساواک آیت ‌الله مطهری در تدوین آن نقش داشت. در اسناد ساواک در گزارشی به تاریخ 21/2/1351 در این مورد آمده است:  «به‌نظر می‌رسد جزوه‌ای در حال تدوین است که در این جزوه بر ردّ گفته‌های دکتر شریعتی مسائلی ذکر شده و در عین حال اشکالاتی را که بر او گرفته‌اند نگاشته شده است. جزوه مذکور توسط آقای روشن، پیش‌نماز مسجد الحسین واقع در خیابان اقبال پشت پارک خیام با همکاری عده‌ای از آقایان روحانیون از جمله آقای مطهری در حال تکمیل می‌باشد.»4
با این همه پس از موضع‌گیری علماء و مراجع علیه نوشته‌های شریعتی5 و جریاناتی که منجر به زندانی شدن شریعتی شد، فروش کتاب‌های شریعتی به‌صورت مخفیانه و غیرقانونی هر روز گسترش بیشتری می‌یافت. در اردیبهشت 1356 شریعتی از ایران خارج شد، لیکن روز 29 خرداد 1356 در انگلیس درگذشت.6 جنازه او در سوریه -دمشق- تشییع و دفن شد.7
پانوشت‌ها:
1- طبق گزارش حجت‌الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور، ابراهیم یزدی از این پاسخ امام راضی نبود:
 «آقای دکتر یزدی گفت... جواب تسلیت نامه‌ها را از امام خواستم امام یک پاسخی دادند که من از این پاسخ راضی نیستم.... دکتر یزدی می‌گفت: دو اشکال به این پاسخ وارد است اشکال اول این که «مرگ» شریعتی گفته‌اند، «دکتر» هم برایش ننوشتند، و ما معتقدیم شهادته نه مرگ، امام خیلی از دکتر شریعتی کم برداشت دارد. اشکال دوم که این‌جا وارده این است که امام فرموده اگر جامعه بمیرد رضاخان مسلط می‌شود. ما معتقدیم الان ملت ایران بیدار شده، زنده شده و این تناقض است. اگر ملت ایران زنده شده پس این جمله که اگر ملت بمیرد رضاخان مسلط می‌شود درست نیست. این را باید امام اصلاح کند. آقای منتظری هم این‌جا کمک کرد و گفت آری اشکال دارد و این تعبیر امام درست نیست. باید ببریم امام این را اصلاح کند. ایشان (محمد منتظری) نامه را گرفت و گفت: من فردا می‌برم خدمت امام و از ایشان می‌خواهم که نامه را عوض کنند. دکتر یزدی هم خوشحال شد. آقای منتظری فردا صبح رفت خدمت امام، وقتی بیرون آمد من منتظر در بیرونی بودم که ببینم چه شد. گفتم: امام چه فرمودند؟ گفت: وقتی به امام اشکالات این نامه را عرض کردم، نامه را گرفتند و زیر تشکشان زیر فرش گذاشتند. من صبر کردم خیال کردم می‌خواهند نامه را عوض کنند ولی فرمودند من جواب نمی‌دهم و من بیرون دست خالی آمدم، وقتی ما آمدیم به دکتر یزدی اطلاع دادیم که امام چنین برخوردی کردند، دکتر یزدی هم قهر کرد و بدون خداحافظی از امام کیفش را برداشت به بغداد رفت و از آنجا هم یکسره به خارج رفت. حدود دو ماه یا بیشتر از این ماجرا گذشت یک روز آقای دعایی آمد و گفت: فلانی آقای دکتر یزدی از آمریکا زنگ زده و گفته امام نمی‌خواهد پاسخ این دانشجوها را بدهند؟ این عکس‌العمل خوبی نداره امام بی جواب گذاشته و بهتره شما به خدمت امام برسید و بگویید آیا می‌خواهند که جواب این تلگراف‌ها را بدهند یا نه؟
.... من نماز ظهر خدمت امام بودم و بعد از نماز در راه منزل عرض کردم که آقا، دکتر یزدی با آقای دعایی تماس گرفته و گفته که آیا آقا جواب این تلگراف‌ها را می‌دهند؟ امام بلافاصله فرمودند: همان جواب است. به آقای دعایی بگویید با آقای یزدی تماس گرفته و بگوید اگر می‌خواهد همان نامه قبلی را برایش بفرستید. نزدیک غروب بود آقای دعایی دوباره آمد و گفت که دکتر یزدی گفته: همان جواب اول را بدهند باز بهتر از این است که هیچی نباشد. چون امام عازم کربلا شدند روز بعد من هم کربلا مشرف شدم و خدمت امام رسیدم و امام جواب مجددی که مرقوم فرموده بودند همان جوابی بود که در نشریات دانشجویان خارج از کشور منتشر شد. امام آنجا تعبیر را عوض کردند: جناب آقای دکتر یزدی- ایده‌الله تعالی- درباره مرگ دکتر شریعتی تلگراف‌های زیادی از دانشجویان و اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان خارج از کشور به این‌جانب رسیده است سپس درباره رد اسلام منهای روحانیت مطالبی را مطرح کردند.» ر.ک: یادها 29: خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی‌پور، ص 180-181. 
البته طبق این گزارشِ آقای فردوسی پور، امام جواب مجددی مرقوم کردند ولی محتوای تعبیرات نامه تغییر نکرد. در حالی که در این مرقومه، عبارت «اگر ملت بمیرد رضاخان مسلط می‌شود» که دکتر یزدی در آن شب به عنوان اشکال دوم به نامه مطرح کرد دیده نمی‌شود. بلکه همان‌طور که آقای فردوسی‌پور می‌گوید، امام درباره ردّ اسلام منهای روحانیت مطالبی را مطرح کردند. طبق پیام مکتوب امام که هم اکنون نیز در دسترس است امام از تعبیر «فقد» استفاده کرده‌اند. لذا بعید نیست برخی جزئیات مربوط به خاطرات مرحوم فردوسی‌پور خالی از دقت نبوده باشد.
2- نهضت امام خمینی، ج3، ص 355-357.
3- «زمینه تاثیر آنها را قبلی‌ها فراهم کردند» ماهنامه یادآور، شماره 6و7و8 -تابستان، پاییز و زمستان 1388 و بهار 1389. صص15-17. با ‌اندکی تلخیص.
4- شریعتی به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،1378، ج2، ص21.
5- «... در میان روحانیون، مطهری تنها منتقد دکتر نبود و برخی از علما و مراجع تا حرام کردن رفتن به حسینیه ارشاد و خواندن کتاب‌های شریعتی پیش رفته بودند. سال 1351 انتقادها به اوج رسیده بود و در نیمه این سال آیت ‌الله میلانی رسماً کتاب‌ها و حرف‌های شریعتی را گمراه‌کننده و ممنوع اعلام کرد. 9 آبان آیت ‌الله صادق روحانی آثار شریعتی را بدعت در دین و دشمن اسلام معرفی کرد. چند روز بعد آیت ‌الله سید حسن طباطبائی هم آثار دکتر را گمراه‌کننده اعلام کرد.» ر.ک: روایتی از زندگی و زمانه آیت ‌الله بهشتی، ص103.
6- ر.ک: نهضت امام خمینی، ج3، ص350.
7- « یکی دو روز بعد از فوت ایشان خبر دادند که قرار است جنازه را در دمشق دفن نمایند. با همکاری دوستان، در قبرستان کنار مرقد حضرت زینب سلام الله علیها مکانی را برای دفن ایشان انتخاب کردیم. جسد به وسیله برخی از دوستان و علاقه‌مندان ایشان به دمشق انتقال یافت. از جمله کسانی که همراه جسد به دمشق آمد، صادق قطب زاده بود.... در فرودگاه دمشق به استقبال جنازه رفتیم و آن را به زینبیه حمل کردیم و بعد از طواف در حرم، به دست مرحوم شهید چمران در قبر گذاشته، دفن گردید.»
 خاطرات علی جنتی، ص148-149.