kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۲۱۶۹
تاریخ انتشار : ۰۸ شهريور ۱۴۰۲ - ۲۲:۱۲

دلنوشته دانشجویی از اعزام اربعینی دانشگاهیان

 
 
هر سال خبرهای ضد و نقیضی به گوش می‌رسد. یکی می‌گوید هفت، دیگری ده، فرمان‌دار کربلا اعلامیه می‌دهد که دوازده، و البته محلی‌ها باور ندارند به کمتر از پانزده!
اما دوازده میلیون زائر شیعه! همه و همه در دو شبانه‌روز! شب اربعین را سعی می‌کنند در کربلا باشند؛ روز اربعین محشر به‌پا می‌کنند و شام اربعین می‌مانند و فردایش ناگهان شهر خالی می‌شود، دوازده میلیون زائر، بی‌هیچ امکاناتی، با لباس‌های خاکی، شب و روز را در شهر سپری می‌کنند، نه هتلی هست نه اگر هم مسافرخانه‌ای باشد، این ظرفیت را دارد که انبوه زائران حسین‌(ع) را در خودش ببیند.
امروز از کاروان دانشجویی دانشگاه تهران که جوار مزار شهدای گمنام دانشگاه تهران عازم پیاده‌روی اربعین می‌شوند، بدرقه کردم و در لحظه لحظه حضور حسینی آنها همراه بودم. از بدو ورود به دانشگاه حال و هوای حسینی از درختان تا کوله‌های دختر‌ها، پسر‌ها و زوج‌هایی که دست در دست هم در مسیر مزار شهدا می‌رفتند را می‌شد دید.
از سمت در ورودی خیابان قدس به سمت مسجد رفتم، در دید اول چایخانه‌ای است که عطر و بوی حسینی همراه آن است. 
می‌خواستم وارد مسجد شوم که نگاهم به تعدادی از دانشجویان افتاد که در کنار مزار شهدای گمنام نشسته بودند و قرآن می‌خواندند.
با یکی از دانشجویانی که در کنار قبر شهید گمنام نشسته بود، صحبت کردم.
این دختر که می‌خواست نامش به عنوان ناشناس یاد شود می‌گوید: سال پیش می‌خواستم همراه کاروان به پیاده‌روی بروم ولی در همین‌جا از پله افتادم و پایم شکست و جا ماندم و نتوانستم بروم. برای این شهید گمنام خیلی گلایه کردم و از دستش ناراحت بودم. ولی با این حال قول اربعین بعدی را از او گرفتم و گفتم سال بعد باید همراه کاروان بروم.
وی می‌گوید:‌ حالا من عازم کربلا هستم و حال الان خودم را مدیون این شهید می‌دانم و اوست که واسط من و حسین شده تا الان من راهی کربلا باشم.
دختری با کوله آبی بین آن همه کوله مشکی توجهم را جلب کرد به سمتش رفتم و به صحبت پرداختم.
از تعجب نگاهم سؤالم را فهمید و گفت این کوله کوهنوردی برادرم است که درآخرین کوهنوردی آسیب دید و می‌خواست به پیاده‌روی بیاید ولی برای شرایط جسمانی‌اش نتوانست عازم شود و برای همین از من خواست با کوله‌اش به پیاده‌روی آیم و در هر قدمم به یادش باشم و برای سلامتی و بهتر شدنش دعا کنم.
وارد مسجد شدم و دخترانی را دیدم که کنار یکدیگر نشسته بودند و منتظر بودند تا گروه‌بندی شوند. بدون هیچ نیتی به سمت یکی از گروه‌ها رفتم و کنارشان نشستم.
دانشجوی دیگری می‌گوید: دیدن حرم امام حسین آرزوی من بود و این آرزو فقط با اربعین می‌تواند حجت را برای من تمام کند تا به حاجت دلم و دیدار با امام قلبم برسم. من از کودکی وقتی پدرم از روایت‌های امام قلب می‌گفت دلم می‌رفت و نمی‌توانستم حال حسینی را حس کنم. ولی حالا با شور حسینی می‌توانم همه را به این سختی شیرین دعوت کنم و تجربه‌ حتی یک‌بار آن را برای تولد دوباره پیشنهاد کنم.
وی می‌گوید: امسال تنها سالی نیست که به سفر اربعین می‌روم، الحمدالله چند سالی هم به صورت دانشجویی و به صورت خانوادگی به این سفر رفته‌ام.
این سفر با تمامی سفرهای دیگر فرق می‌کند، اینکه از نجف تا کربلا پیاده‌روی می‌کنی و در راه امام حسین قدم می‌زنی افتخاری است که نصیب ما شده است، از همین‌جا برای تمامی افرادی که نتوانستند به کربلا بروند دعا می‌کنم سال دیگر بین‌الحرمین شاهد حضورشان باشیم.
دانشجوی دیگری ادامه می‌دهد: من امسال اولین سالی است که بدون خانواده و به صورت دانشجویی به کربلا می‌روم، خیلی دوست دارم این سفر را تجربه کنم چه‌بسا شنیده بودم که این راه خیلی سختی دارد اما تمام سختی‌های این سفر را با جان و دل قبول می‌کنم و در این راه قدم برمی‌دارم، ان‌شاءالله که امام حسین از ما قبول کند و بتوانیم برای چند دقیقه‌ای حس غریبی و ناراحتی کاروان حسینی را بچشیم.
بی‌هدف تلویزیون را روشن می‌کنم. مجری تلویزیون می‌گوید: «لایوم کیومک یا اباعبدالله». پس از آن صفحه تلویزیون کربلا و نجف را نشان می‌دهد. 
جمعیت میلیونی که خسته و خاک‌آلود اما پرشور و شوق خود را مانند اهل حرم و بازماندگان کربلا درآورده‌اند تا در ‌اندوه اهل بیت سهیم باشند و حال آنها را ولو ‌اندکی درک کنند. 
چند روز سفر، بدون هیچ توشه و خوراکی و با پای پیاده در حالی که بار ‌اندک با خود حمل می‌کنند. مگر می‌شود؟
این‌ها صحبت‌های یک دانشجویی است که هیچ تصوری از اربعین نداشت و با سفر اول توانست تمام آن را درک کند.
به نقل از فارس؛ زوج دانشجوی دیگری نیز می‌گویند: امسال اولین سالی است که باهم به این سفر عاشقانه می‌رویم این حس، یک حس وصف‌نشدنی است. خیلی خوشحالم که در این سفر همراه همیشگی‌ام نیز در کنار من است، مطمئنا امسال با سال‌های دیگر خیلی فرق می‌کند چرا که اباعبدالله الحسین ما را دوتایی دعوت کرده است. همسر خانم که تا چند دقیقه‌ای پیش ساکت بود، گفت: من جواب این سؤال ‌را همین‌جا بدهم که می‌گویند جای خانم‌ها در اربعین نیست این تفکر خیلی نادرست و غلط است چرا که همیشه باید خانم‌های ما در صحنه حضور داشته باشند. امسال خوشحالم و توفیق دارم که در کنار همسرم به بهشت زمین برویم.
کم‌کم صدای رانندگان به گوش می‌رسد که با صدای رسا زوار حسینی را دعوت به اتوبوس می‌کردند و چشمان همگان به شوق حسینی ‌تر شده بود و از چشمان آنها می‌توانستیم عشق به اباعبدالله(ع) را ببینیم.
جلوتر که رفتم صدای مادری در گوشم زنگ خورد که می‌گفت: «پسرم! من جا مانده‌ام ولی تو در بارگاه امام حسین به یاد من باش.»