kayhan.ir

کد خبر: ۲۷۱۶۱۴
تاریخ انتشار : ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۲
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۷۰

دیدگاه شهید بهشتی پیرامون دودستگی در مدرسه حقانی

 
 
 
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
شهید بهشتی پس از بازگشت از آلمان با دکتر شریعتی آشنا شد. ایشان پس از تعطیلی حسینیه ارشاد در سال 51، بیشتر وقت خود را در مدرسه حقانی صرف می‌کرد. سال‌های 50-53 ایامی بود که سخنرانی‌های دکتر شریعتی و موضع‌گیری علما و روحانیون در مقابل آن اوج گرفته بود. در فضای مدرسه حقانی نیز جوّی به وجود آمده بود که «طلبه‌های مدرسه حقانی برخی طرفدار دو آتشه دکتر شریعتی بودند و برخی مخالف او. به تدریج این طرفداری و مخالفت به دعوایی داغ بدل شد که مدرسه را دو پاره کرد. جدی‌ترین مخالف دکتر شریعتی در مدرسه حقانی، [آقای] مصباح یزدی، از دوستان قدیمی و صمیمی بهشتی بود. به روایت پیشگاهی‌فرد سخنرانی مصباح علیه شریعتی در سال 54 در اصفهان جلسه‌ای پر تنش شد. مصباح از رگه‌های کفر و شرک در آثار شریعتی می‌گفت.... بهشتی بسیاری از انتقادهای مصباح از دکتر شریعتی، حداقل لحن و شدت بسیاری از آنها را نمی‌پسندید.»1 «برخی از فضلای قم مانند شهید حقانی هم به پیروی از آقای مصباح با آثار دکتر شریعتی مخالف بوده و از سوی دوستان انقلابی‌شان مورد انتقاد شدید بودند.»2
شهید بهشتی در مورد اختلاف نظرش با آیت ‌الله مصباح در مورد مطرح کردن بحث‌های نقدِ دکتر شریعتی3 در مدرسه حقانی می‌گوید: « من مکرر به جناب آقای مصباح هم گفته‌ام. گفته‌ام برادر عزیز، چرا این بحث‌هایی که احتیاج به رسیدگی بیشتر دارد باید این‌طور مطرح شود؟ شما اگر محبت و عنایت کنید، بگویید مبادا کسی از این نوشته این معنی غلط را بفهمد، خیلی راحت از شما قبول می‌کنند. جنجالی هم به وجود نمی‌آید؛ هدایت هم کرده‌اید؛ کارتان را هم انجام داده‌اید. بگویید آقا، در این نوشته این عبارت هست؛ ممکن است- (یا نه، اصلاً «واقع است» نه «ممکن است»)- عده‌ای از این نوشته این برداشت غلط را کرده‌اند که بشر امروز به آورده‌های وحی نیازی ندارد؛ و این برداشت غلط است. خوب، این‌طور بگویید؛ مگر اشکالی پیدا می‌کند؟ آیا چنین تعبیری نمی‌تواند مردم را هدایت کند؟ نمی‌تواند مردم را از اشتباه در بیاورد؟ آیا این‌گونه مسئله را بیان کردن، کمتر تعصبات را تحریک نمی‌کند؟
بحث من در این‌جا بحث جناب آقای مصباح نیست. بحث من در این‌جا با شما طلاب مدرسه است. به ایشان هم در این دیدار ده- پانزده روز قبل عرض کردم. گفتم آقا، بحث، بحث روش تربیتی مدرسه است. چون ما با ایشان دوستی هستیم که با هم صریح حرف می‌زنیم؛ همین حالا هم همین‌طور است. همین حالا هم که دارم حرف می‌زنم، حرفی است که دوست با دوست می‌زند.
می‌گویم شما طلاب مدرسه نمی‌توانید با این اسلوب بار بیایید، وگرنه لااقل بنده نمی‌توانم در چنین مدرسه‌ای ذره‌ای در کارها سهیم باشم. مدرسه‌ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگرِ بی‌جا، متعصب تربیت کند که نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ در این صورت چه خدمتی به اسلام و به حق کرده‌اند؟ به چه انگیزه‌ای؟ 
مکرر به شما دوستان عرض شده، جناب آقای قدوسی ده بار یا بیش از ده بار به شما گفته‌اند، ما از آنها نیستیم که ذره‌ای از دنیای‌مان در گِرو مدرسه حقانی باشد تا به خاطر دنیا بیاییم سراغ کار. بنده به خاطر مدرسه مریض می‌شوم. این چه دنیایی است؟! جناب آقای قدوسی نیز همین‌طور؛ جناب آقای جنتی هم همین‌طور؛ جناب آقای مصباح هم همین‌طور. ما که به منظور دنیا آنجا نیستیم. خود آقای مصباح چقدر زحمت برای شما کشیدند و چقدر زحمت برای تدریس شما و برای کارهای شما کشیدند؟ همین پارسال- پیرارسال بود که مدتی ناراحت بودند. پس مسئله دنیا نیست. مسئله، مسئله این است که ما احساس خدمت بکنیم. 
من می‌گویم شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف، اسلام انصاف‌آور، تشیّع انصاف‌آور، در مدرسه پا بگیرد. برخوردها باید منصفانه، منطقی، آرام، متین، روشنگر، امکان فکر گسترده دادن باشد. تحجر، تعصب، جمود، مطالب را زود در چارچوب‌های محدود آوردن و تاختن، هرگز نمی‌تواند آهنگ تربیت مدرسه باشد. اگر هست، بنده از این مدرسه نیستم. اگر چنین چیزی در مدرسه هست، رفقای ما اعلام بفرمایند که مدرسه حقانی رسالتش این است؛ مطمئن باشید آخرین دیدارمان با شما دوستان به عنوان مدرسه خواهد بود. مگر در دیدارهای دیگر. ما می‌خواهیم انسان جست‌وجوگر بار بیاوریم؛ که در پی شناخت حق است. شما آقایان چگونه معارف فعلی خودتان را برای شناخت حق، در تمام جزئیاتش، آن‌قدر بالغ می‌دانید که این‌قدر به هم پرخاش می‌کنید؟! شنیده‌ام شما رفقا به هم پرخاش می‌کنید- اصلاً ولنگاری می‌کنید. کِی ولنگاری راهِ به راه آوردن انسان‌ها به حق است که شما از حربه ولنگاری استفاده می‌کنید؟
ملاحظه می‌کنید، من نمی‌گویم این مطلب را چون خودم گفته‌ام درست است. چنین چیزی نمی‌گویم. ولی این مطلب، در این حدودی هم که من گفتم، قابل طرح است. چرا باید مسئله‌ای که لااقل میان من و جناب آقای مصباح به صورت دو برداشت قابل طرح است به این شکل درآید؟ سخن من این است. همین‌طور متقابلاً، من نیز نباید این کار را بکنم. نمی‌گویم که فقط آقای مصباح نباید این کار را بکنند؛ من هم نباید این کار را بکنم؛ جناب آقای قدوسی هم نباید چنین بکنند؛ کس دیگری هم نباید چنین بکند. مدرسه جای برخورد سالم آراء و افکار است و از هر آهنگ و شیوه‌ای که بخواهد به سلامت برخورد آراء و افکار لطمه بزند به شدت جلوگیری می‌شود [...] خوب دقت کنید؛ این شعار ماست: مدرسه جای برخورد سالم آراء و افکار است. مگر همین شما دوستان نبودید که من، در اولین یا دومین دیدار، به شما انتقاد کردم و گفتم چرا در برابر انتقاد منطقی جناب آقای مصباح از کارهای دکتر شریعتی حساسیت بی‌جا نشان می‌دهید؟ مگر یادتان رفته؟- اگر اشتباه نکنم در منزل آقای راوندی بود. این مسئله طرفینی است. 
می‌دانید، این شعار امروز من نیست. که فکر کنید من حالا آن را می‌گویم. این شعار تمام دوران عمر من است. عمر من با این شعار سپری شده است. از وقتی که فهمیدم این شیوه‌های جنجالی جدالی طلبگی به جای این‌که‌هادی باشد مضل است، به توفیق الهی رها کردم.... من متقابلاً، به هر دو گروهمان به صورت دو کلاس، و به هر دو گروهمان به صورت صاحبان دو نظر انتقاد دارم. نمی‌گویم همه شما را مقصر می‌دانم؛ منظورم هر دو گروه است. تک‌تک افراد را نمی‌گویم. ممکن است در میان افراد این دو گروه کسانی باشند که واقعاً شيوه و کارشان، بحثشان و گفت و گوی شان سالم و اسلامی باشد. من به صورت گروه می‌گویم چون مطالبی که شنیده‌ام و برخوردهایی را که دیده‌ام نشان دهنده این بوده که آنچه هست خیلی از آن سطحی که ما فکر می‌کردیم شما به آن رسیده‌اید، یا به آن نزدیک می‌شوید، خیلی پایین‌تر است. آنچه من در این مورد می‌گویم این است که نه من روی این موضوعی که الان گفتم این‌قدر تکیه دارم که مدعی شوم این مطلب و این عبارت و این نویسنده جز این نمی‌خواهد بگوید، و نه جناب آقای مصباح را به استناد آنچه این‌جا بیان فرموده‌اند چنین می‌دانم که بر این امر تکیه داشته باشند. چون فرض این است که ایشان فرمودند که شما به استناد این می‌توانید بفهمید نویسنده منحرف است. 
اگر دلیل دیگری وجود داشت همراهش اضافه می‌کردند. [...] ما نه تنها خودمان راه نخواهیم یافت، بلکه به خودی خود راهبر دیگران هم نخواهیم بود. ره نیافته کی رهبر و راهبر بود؟ من دوست دارم شما رفقا از یکدیگر انتقاد کنید، اما انتقاد سازنده. انتقاد نزدیک‌کننده نه دورکننده. دوست دارم «المؤمن مرآت المؤمن» باشید. من واقعاً امروز از آقای ترابی لذت بردم. 
آیا من کدر بودم؟ پرخاش کردم؟ آقای ترابی عزیز، تو هم باید مرآت من باشی- اگر من مؤمن باشم. اما نقد سازنده، نقد تعیین‌کننده، نقد جماعت آفرین، نه نقد جماعت پراکنده.... بنده دکتر شریعتی را در این چهره می‌بینم. و اضافه می‌کنم که در این بازشناسی خامی‌های فراوان دارد و کار تحقیقی مستندش از کار قريحه‌ای و ذوقی‌اش بسیار کمتر است. من می‌دانم که او در این برداشت‌های سلیقه‌ای و ذوقی که می‌تواند با خطاها و اشتباهات و انحرافات همراه باشد، ضررها هم زده و یا می‌زند. اما در کنار این ضرر زدن‌ها، سودها و جاذبه‌هایی برای عده زیادی از افراد دختر و پسر جوان به سوی اسلام و تشیّع داشته و دارد. آیا از این ضرر و سود کدام بیشتر است؟ نمی‌دانم. این مسئله به آمارگیری احتیاج دارد. در دایره آگاهی من، کسانی که به وسیله کتاب‌ها و سخنرانی‌های شریعتی با اسلام آشناتر شده‌اند و به اسلام رو آورده‌اند فراوانند. اما کسانی که منحرف شده باشند و انحرافشان مستند به این نوشته‌ها باشد، در دایره شناسایی من، چندان نیست. ولی این شناسایی من است؛ ممکن است شناسایی آقای مصباح عکس این باشد، ممکن است شناسایی دوستان دیگر عکس این باشد. این یک جمع‌بندی وسیع‌تر است و نمی‌تواند در دایره شناسایی یک فرد مطرح شود. 
خوب، موضع من در برابر دکتر شریعتی و کارهای او موضع بهره‌برداری صحیح است؛ نه لگدکوب کردن، نه لجن‌مال کردن و نه ستایش کردن و بالا بردن؛ بلکه حُسن استفاده از سرمایه‌ای در خدمت هدفی، با روشنگری بدون کمترین محافظه‌کاری برای تمام نقطه‌های ضعف او- که من در این زمینه تاکنون محافظه‌کاری نکرده‌ام و آن را روا نمی‌دارم.... به خود ایشان هم گفتم که دکتر اصولاً روشت خطاست؛ روشت نقص دارد؛ روشت را کامل کن4.... 
من با صراحت به جناب آقای مصباح اعلام کردم، جناب آقای مصباح! اجمالاً به شما بگویم، من در برابر دکتر شریعتی نقد سالم خواهم داشت. چنان‌که داشته‌ام و بعد از این هم خواهم داشت. نیز نقد سازنده برای دیگران، و اگر خود او می‌بود تا حدودی که به او دسترسی داشتم، نقد سازنده برای خود او.»5
 آیت ‌الله غلامرضا فیاضی در مورد جوّ تنش در مدرسه حقانی می‌گوید:  «آیت ‌الله مصباح جزو شورای علمی و هیئت‌مدیره مدرسه حقانی بودند. ایشان در ضمن دروس معارف قرآنی خود، به مناسبت حرف‌های شریعتی را متعرض شده و نقد می‌کردند. همین مسئله موجب انشقاق و درگیری شد. عده‌ای طرفدار آیت ‌الله مصباح و عده‌ای نیز طرفدار شریعتی شدند. افرادی همانند ابطحی و سعیدی و... که ذکرشان گذشت از قبیل مخالفان آیت ‌الله مصباح بودند. از دیگر دوستان ما آقای بهاءالدینی هم که اکنون نماینده مقام معظم رهبری در پاکستان هستند نیز از منتقدین آیت ‌الله مصباح بودند. وی عقیده داشت که شریعتی از انقلابیون است و کوبیدن شریعتی در واقع کوبیدن خود می‌باشد. این دو دستگی در نهایت باعث شد که آیت ‌الله مصباح از حقانی خارج شوند. به همراه آیت ‌الله مصباح، گروهی از طلاب نیز از مدرسه بیرون می‌آیند. 
خود من نیز معمولاً کتاب‌های شریعتی را خریداری و مطالعه می‌کردم و تا زمانی که ما به مؤسسه در راه حق نرفته بودیم، واقعاً از انحرافات موجود در میان کلمات و سخنان شریعتی اطلاع نداشتم و آنها را تشخیص نمی‌دادم. اشکال هم از ناحیه حوزه بود زیرا در حوزه‌ها محور کار تنها فقه و اصول بود و معارف عقیدتی که همان چیزی است که می‌توان به وسیله آن متوجه انحرافات و سخنان ضد اسلامی که از ادبیات دینی در آن استفاده می‌شد، مهجور مانده بود. 
آنچه از معارف اسلامی که از طریق پدر و مادر و دیگران به افراد منتقل می‌شد، واقعاً جوابگو نبود و توان تشخیص کج‌اندیشی‌ها و انحرافات به وسیله آنها وجود نداشت. هنگامی که خدمت آیت ‌الله مصباح رسیدیم و با دروس معارف قرآنی ایشان آشنا شدیم، تازه متوجه شدیم که چه مطالب منحرف‌کننده‌ای در عقاید وی وجود دارد! »6 
 آیت ‌الله فیاضی همچنین می‌گوید: «یک وقتی به ایشان عرض کردم آقا سرِّ مخالفت شما با شریعتی چیست؟ فرمودند که این تشیّع علوی و صفوی را برو نگاه کن یک عنوانی دارد به نام وصایت. ببین آنجا ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را انکار می‌کند. من رفتم دیدم بله! تحت عنوان وصایت می‌گوید تشیّع علوی تشیّعی است که معتقد است به این‌که رسول اکرم در روز غدیر، علی را به عنوان فرد برتر یا انسان نمونه، به مردم معرفی کرد تا مردم خود انتخاب کنند! جناب استاد همان وقت هر هفته در مهدیه قم سخنرانی داشتند و این حرف‌ها را نقد می‌کردند و مقابله می‌کردند. »7
پانوشت‌ها:
1- روایتی از زندگی و زمانه آیت ‌الله بهشتی، صص102-105.
2- جریانها و سازمانهای مذهبی-سیاسی ایران، ص 812.
3- شهید بهشتی در 21 تیر 1355 سفری به مشهد داشتند و در اقامت چند روزه‌اش با دکتر شریعتی گفت‌وگو کردند و از او درباره مقالات منتشر شده در کیهان توضیح خواستند. همچنین شهید بهشتی در سال‌های 54 و 55 در جلساتی به اتهامات مصباح یزدی و دیگران درباره شریعتی پاسخ داد. ر.ک: روایتی از زندگی و زمانه آیت ‌الله بهشتی، ص81.
4- «بهشتی انتقادهایی از دکتر داشت که آنها را دلسوزانه و برادرانه به او گفته بود. مفصّل‌ترین گفت‌وگوهایش، بحثی سه ساعته در ماه رمضان سال 51 بود؛ مهر یا آبان این سال پس از سخنرانی دکتر در حسینیه ارشاد دو نفری به گفت‌وگو نشستند.... مدت کوتاهی پس از گفت‌وگوی بهشتی و شریعتی درباره اصلاح برخی دیدگاه‌ها، ساواک حسینیه ارشاد را تعطیل کرد. 26 آبان 51 جمعیتی که برای شنیدن سخنرانی دکتر شریعتی آمده بودند با درهای بسته رو‌به‌رو شدند. دکتر تحت تعقیب بود، مدتی مخفیانه زندگی کرد تا این‌که در مهرماه 1352 ساواک برای دستگیری او پدرش را بازداشت کرد و دکتر هم خودش را تسلیم کرد.... و در آخرین روز سال 53 آزاد شد.» ر.ک: روایتی از زندگی و زمانه آیت ‌الله بهشتی، ص 103.
5- «دکتر شریعتی جست‌وجوگری در مسیر شدن»، صص58-65.
6- مصاحبه با آیت ‌الله فیاضی، مصاحبه و تدوین: صادق علیپور، 1394، آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.
7- «مرد میدان مبارزه فرهنگی»، فرهنگ پویا، شماره 45، ویژه نامه ارتحال حضرت علامه مصباح یزدی، زمستان 99،ص33.