ستاره شصت و سوم ابوشهید ستاره شجاعت و غیرت
ابوالقاسم محمدزاده
به آسمان نگاه میکنم. در تاریکی خودش
فرو رفته است، اما در انتهای افق نگاهم نوری متصاعد میشود که با همه انواری که تا حالا دیدهام متفاوت است. نور، طلایی و چشمنواز است. انگار با همه نورهایی که دیدهام فرق میکند. در مقیاس و شکل و شمایل انوار زمینی نیست. مجذوبش میشوم. دوباره به آسمان نگاه میکنم. هنوز تاریک است. ماه خوابیده است و خورشید هنوز از چاه مشرق سر بیرون نیاورده. در آسمان خالی از ستاره، نوری طلایی مایل به سبز به سمت زمین کشاله میرود. درست مثل دل من که برای رسیدن به آن همه نور، غنج رفته است.
دلم هوایی میشود. میخواهد پر بکشد. میخواهد تا رسیدن به کوه نور، تا رسیدن به آنهمه صفا، یک نفس بال بزند. با خودم میگویم :
یعنی از آن همه نور، تشعشعی به من نمیرسد که قلب و ضمیرم را جلا ببخشد و روشن کند. که اگر روشن شود چه نیازم به غیر. چه نیازم به چراغهای دنیا...
ستاره امروز این قلم شکسته و چشمهایی که به آسمان خیره شده، سال ۱۳۱۷ در روستای شورورز از توابع بخش تحت جلگه نیشابور دیده به جهان گشوده بود.
دوران تحصیلات دبستانش را در زادگاهش سپری کرد و هنگامی که 10 سال داشت، دچار نوعی بیماری شد که تمام بدنش متورم گردید، خانوادهاش او را به مشهد آورده و دخیل امام رضا (علیهالسلام) کردند او بر اثر خوابی که از ائمه(ع) دیده بود شفا یافت.
پس از اتمام تحصیلات ابتدایی به مشهد آمد و در حوزه علمیه مشغول تحصیل گردید. ولی بهدلیل فوت پدرش و مشکلات اقتصادی خانواده، درس را رها کرده و به کارهای مختلفی از جمله لولهکشی ساختمانی روی آورد تا کمک هزینه مادرش در تامین مخارج زندگی باشد.
با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جهاد سازندگی وی به این نهاد پیوست و بهعنوان تدارکات و انباردار در آن نهاد انقلابی مشغول کار گردید.
با آغاز تجاوز دشمن و طولانی شدن جنگ، فرزندش سید خلیل راهی جبهه شد و در ۲۳ آذر ۱۳۶۰ به شهادت رسید و او بیتاب رفتن گردید.
سرانجام پس از کسب رضایت مسئولین جهاد سازندگی، برای اولین بار سال ۱۳۶۳ به جبهه عزیمت نمود.
او قرار بود مدت یک سال در منطقه سومار خدمت کند، وقتی پس از سه ماه حضور در جبهه متوجه شدند که او پدر شهید هست، او را مرخصش کردند و به مشهد برگشت.
او شخصیتی نبود که بهواسطه شهادت پسرش از جهاد در راه خدا باز بماند. با پیگیریهای مجدد، چند بار دیگر به جبههها اعزام گردید و در خدمت رزمندگان اسلام بود و در مقاطع مختلف به جبهه رفت و در مناطق جنگی خدمت نمود.
سرانجام سید محمد، در عملیات والفجر هشت، در منطقه فاو؛ در تاریخ ۲۳ بهمن ۱۳۶۴ هنگام رساندن مهمات به رزمندگان بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به درجه رفیع شهادت نائل آمد و همچون سید خلیل ستارهای شد در آسمان شهر ولایت و امامت و نورش روشنگر راه هزاران رادمردی گردید که راهی سنگر جهاد و ایثار و شهادت شدند.
آری سید محمد ستاره گردید و کلامش سرمشق زندگی آنهایی که عاشق جهاد و انقلاب و دفاع از خاک وطن بودند؛
«سلام بر شما یاران و مددکاران انقلاب و اسلام. پروردگارا توفیقم بده که بتوانم در این انقلاب اسلامی رسالتم را، دین خودم را به انقلاب و اسلام ادا کنم در روز رستاخیز در عالم محشر روسیاه و شرمنده نباشم. امید است فرزندانم، دوستانم، خویشانم، مطیع خالق متعال باشند و جز به رضایت او و یاری اسلام به چیز دیگری فکر نکنند.»
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
موضوع: جهادگر شهید سید محمد مداح