نگاهی دیگر به «برادران لیلا»
قاتلین پـدر
منصور مهدوی
از بین فیلمهای سفارشی-سفارتی دو دهه اخیر، «برادران لیلا» یک نقطه عطف (حضیض) به شمار میرود. فیلم کوشیده است تا سرحد امکان انواعی از هجوگوییها علیه جامعه و خانواده ایرانی را در خود جای دهد هر چند به چند پاره شدن محتوا بینجامد. فیلم آنقدر سیاسی است که بخشهای ضدفرهنگی آن نیز رنگ و بوی سیاست به خود گرفته است. آنچه در این فیلم آمده است را به طور مجزا بررسی میکنیم:
هجو سنتها و جامعه ایرانی
جامعه ایرانی دارای سنتهای پسندیده بسیاری است. فیلم کوشیده است بخشی از این سنتها را به گونهای کاریکاتوری مطرح کرده و آنها را نکوهش کند. سنتهایی که تیغ توهین فیلم را تجربه کردهاند بدین شرحاند:
بزرگ خاندان؛ در ساختار اجتماعی ایرانی خانوادهها ارتباطی صمیمی و جدی دارند و معمولا حل و فصل مسائل و اختلافات درونی خانوادهها از طریق بزرگ خاندان انجام شده و در بیشتر موارد به صلح و سازش و تعمیق روابط خانوادگی میانجامد، روندی که فرآیندهای قانونی معمولا از آن عاجزاند. در فیلم، منصب بزرگ خاندان به مثابه ابزاری برای ظلم و غصب اموال افراد طایفه نشان داده شده است. واگذاری منصب بزرگ خاندان نیز با نوعی باجگیری توأم است.
در حالی که بزرگان خاندانها به طور طبیعی بین افراد رشد میکنند و به طور معمول افراد معتمدی هستند –هرچند ممکن است مثل بقیه افراد دچار خطا شوند- ولی در این فیلم بزرگان خاندان را افرادی تبهکار معرفی میکند. حاج غلام (بزرگ خاندان) فردی مال مردم خور بود و قارداش علی که در یک رقابت –شبیه رقابتهای انتخاباتی امروز که مبتنی بر پول است- به جای او مینشیند فردی قمارباز است.
نامگذاری نوزادان به نام بزرگ خانواده؛ یکی از سنتهای رایج در خانوادههای ایرانی، بزرگداشت بزرگ خاندان یا پدربزرگ، از طریق گذاشتن نام آنها بر نوزادان است. در فیلم، اسماعیل (پدر خانواده) میکوشد با گذاشتن نام بزرگ خاندان (حاج غلام) بر نوه خود، افتخاری را نصیب خود کند ولی تنشهایی که او با فرزندان خود بر سر این ماجرا پیدا میکند این موضوع را تحتالشعاع قرار میدهد.
از سیاه (عزا) به درآمدن؛ با توجه به تکریم درگذشتگان در جامعه ایرانی، از سیاه به درآمدن نیز آداب خاصی دارد. در این فیلم با پرداخت کاریکاتوری، مراسم از سیاه به درآمدن را به صورت «دسته جمعی» و مانند رختکن حمام عمومی به تصویر کشیده و در صحنه بستن در به روی اسماعیل، تقلیدی ناشیانه از پرطرفدارترین فیلم تاریخ سینما صورت گرفته است.
جایگاه سالمندان؛ احترام به سالمندان در جامعه ما یکی از ریشهدارترین سنتهاست که نسل به نسل به افراد جامعه آموخته میشود. جا دادن به انسانهای سالمند در مکانهای عمومی و فصل الخطاب بودن نظرات خیرخواهانه آنها از جمله مواردی است که با وجود کم مهری رسانه ملی و سینما نسبت به این سنت اجتماعی و البته سایر سنتها، خوشبختانه هنوز رنگ و بوی آن را میتوان در جامعه یافت. در ابتدای این فیلم، اسماعیل که پیرمردی خمیده است و ما هنوز نسبت به او شناختی نداریم، با پیمودن راه طولانی، میرود تا به فرزندان حاج غلام تسلیت بگوید ولی با بیاعتنایی تلخی مواجه شده و بر میگردد و در میانه جمعیت سرپا میایستد. کارگردان برای آنکه مخاطب به خوبی متوجه این بیاحترامی بشود لحظاتی دوربین را بر او متمرکز میکند!
مراسم خانوادگی؛ شادی و شیونها در مناسبات یک خاندان، بستری برای صلهرحم، افزایش صمیمیت و... است ولی در این فیلم مراسم خانوادگی به مثابه عرصهای برای ریاکاری و جاهطلبی به تصویرکشیده شده است. در مراسم عروسی این فیلم، یک صندلی در صدر مجلس برای بزرگ خاندان تدارک دیده شده که یادآور پدرخوانده مافیاست در حالی که چنین چیزی در جامعه ایرانی وجود ندارد و این نمونهای از همان پرداختهای کاریکاتوری، غیرواقعی و البته برگرفته از فیلمهای غربی است.
نگاه سیاسی؛ فیلم از ابتدا با تعطیل کردن کارخانه توسط نیروهای انتظامی شروع میشود و چنین تصویر میشود که چرخ تولید را از حرکت باز میدارند لحظاتی بعد لیلا را در حال درمان میبینیم که به صفحه نمایشگری نگاه میکند که شورش مردم را نشان میدهد. گویی این شورش نتیجه آن رفتار نیروهای حکومت است؛ افزون براین کارگرانِ بیکار شده قرار است به جای یک سال کار، سه ماه حقوق را دریافت کنند؛ یعنی جامعه ضدتولید، امنیتی و فاقد عدالت است.
در فرآیند فیلم علیرضا که فردی آرام و ترسو است تبدیل به یک آشوبگر شده و در صحنههای پایانی فیلم با کپسول آتشنشانی به یکی از ادارات دولتی آسیب میزند.
فیلم میخواهد بگوید که فضای جامعه ایرانی آنقدر سرکوبگر است که حتی افراد خنثی و بیتفاوتی مانند علیرضا هم بالاخره مجبور به واکنش میشوند که این خود نوعی دعوت به شورش است.
توجیه مهاجرت؛ فیلم برههای از فضای اقتصادی جامعه بین سالهای 1397- 1400 را به تصویر میکشد که دولت محبوبِ این طیف از فیلمسازان بر سر کار بود. در این برهه قیمت طلا، دلار و... به صورت لحظهای افزایش یافت. در چنین شرایطی بسیاری افراد ورشکست شدند. در این فیلم نیز منوچهر به دلیل درگیر شدن در یک پرونده فساد اقتصادی، به زیان غیرقابل جبران مبتلا میشود و چون مفسدان اصلی از دسترس بازخواست خارج میباشند امثال منوچهر برای خلاصی مجبور به فرار و مهاجرت هستند.
تخریب خانواده
بخش عمده فیلم در حال تخریب خانواده ایرانی است. اعضای خانواده تمام همت خود را جمع کردهاند تا بخشی از یک سرویس بهداشتی را خریداری کنند. انتخاب چنین آرمانی برای خانواده، هدفی جز توهین به خانواده ایرانی ندارد.
گفتوگوهای علیرضا و لیلا برای یافتن راه نجات خانواده، شبانه و در فضایی تاریک اتفاق میافتد. جامعه آنقدر تیره و خوفناک است که افراد خانواده حتی از شرایط عادی نیز میترسند و علیرضا به صراحت میگوید: حتی اگر همه چیز خوب باشد باز هم من میترسم!
در این میان لیلا با ژستهای فمینیستی به گونهای راهبری برادران خود را بر عهده دارد. با توجه به اینکه خانواده دیگری در فیلم نیست تا گونهای مقایسه بین آنها در ذهن مخاطب شکل بگیرد این باور تقویت میشود که خانوادههای ایرانی در حقیقت شبیه خانواده اسماعیل هستند.
در این خانواده، مادر، زنی مبتلا به فحشا بوده است. پدر خانواده مجمع همه خصلتهای زشت و نفرتآفرین است؛ او فردی بیسواد، دروغگو، مستبد، معتاد، دشمن فرزندان خود، پولپرست و جاهطلب است. تمام دارایی خود را برای رسیدن به ریاست خاندان هزینه میکند. از دخترزایی عروس خود نفرت دارد و پرویز (پسر ارشد) او حتی اجازه ندارند نام نوزاد خود را انتخاب کند. پدری که سراسر رفتارش مشمئزکننده است؛ فرزندانش را تفتیش بدنی میکند و از ظرفشویی به جای سرویس بهداشتی استفاده میکند. چنین پدری که نابودگر زندگی فرزندان خویش است سرانجام از دختر خود سیلی میخورد؛ این سیلی به معنای کشتن پدر و جایگاه او در خانواده است. نکته مهمتر آنکه مرگ چنین پدری در مراسم جشن تولد اتفاق میافتد و علیرضا –که نزدیکترین فرزند به اوست- در مرگ پدر میرقصد! گویی از نگاه فیلم، مرگ پدر به معنای شادی و تولد دوباره فرزندان اوست.
«برادران لیلا» ادامهدهنده راه «دو زن» (تهمینه میلانی- 1377) است. «دو زن» نشان داد که مرگ شوهر میتواند به معنای آزادی و رهایی زن باشد و بنا به گفته کارگردان، بسیاری از زنها با دیدن فیلم به زندگی مشترک خود خاتمه دادند و طلاق گرفتند. حال پس از 24 سال «برادران لیلا» به قتل پدر خانواده مبادرت ورزیده است تا کانون خانواده ایرانی را از هم بپاشد چون پدر در جامعه ایرانی مدافع حقوق زن و فرزندان است و الگوی ایثارگری در خانواده میباشد؛ شبانهروز برای رفاه و آسایش زن و فرزند خود تلاش میکند و این فیلم با هدف قرار دادن پدر، در حقیقت ستون خیمه خانواده را میزند.
عجیب آن است که این قاتلان فرهنگی بدون محاکمه و مجازات سالیان سال است در کشور ما فعالیت میکنند. آنقدر آزاد هستند که گویی نه قانونی در کشور وجود دارد و نه حوزه فرهنگ، مسئولی دارد!
سؤال این است که این بیقانونی و بیعملی تا کجا قرار است ادامه یابد؟ آیا قرار است هر بار سفارتخانههای خارجی و وابستههای فرهنگی، یک جوان جویای نام را جذب کرده و از طریق او جامعه ایرانی را تحقیر کنند و همگان به تماشا بنشینند؟!
سخنی نیز با کارگردان، بازیگران و دستاندرکاران فیلم باید گفت: شما میراث تمدنی چند هزار ساله هستید. زمانی که مردم اروپا در اوج توحش بودند و پادشاهان اروپا سالی یک بار نمیتوانستند حمام بروند علم، فرهنگ و نظافت ایرانیان زبانزد بود. به چه بهائی حاضر شدید چنین میراثی را در چشم جهانیان خوار کنید؟ کسی که راه تسلط بر آریوبرزن را به اسکندر نشان داد بعد از هزاران سال هنوز مورد لعن و نفرین ایرانیان است و دژخیمان هم برای خائنان هیچ ارزشی قائل نیستند.