نگاهی به فیلم «مصلحت» (مطلب وارده)
اولین خون
جواد تمدنی*
«تد کاچف» کارگردان آمریکایی در سال 1982، فیلم «اولین خون» را با بازی سیلوستر استالونه خلق کرد و شخصیت جان رمبو را به عالم سینما معرفی کرد. در این فیلم رمبو، یک سرباز سرخورده از جنگ ویتنام برگشته که حال در پی شروع زندگی مجدد و آرامی برای خودش است، وارد نزاعی میشود که توسط اهالی و کلانتر دهکده برای وی به وجود میآید و او ناخواسته وارد معرکهای میگردد که فاجعهای انسانی و سرشار از جنایت سبعانه را در پی دارد.
لذا در سینما منطقی برای مخاطب به تصویر کشیده میشود که با این منطق، فیلم بر پایه اولین خون و ریخته شدن خون اول توسط گروه تبهکار است و برای رمبوی خسته از جنگ برگشته این حق را قائل میشود که برای دفاع از خود دست به قتل و جنایت و کشت و کشتار بزند و این ریخته شدن اولین خون موضوعیت پیدا میکند.
این منطق یعنی منطق اولین خون حتی در تاریخ معاصر کشورمان نیز موضوعیت دارد. آنجا که در جریان جنگ ایران و عراق، صدام حسین برای اینکه به جهانیان اعلام کند که ایران تهاجم و تخاصم اولیه را برای جنگ 8 ساله با عراق آغاز کرده است، به مدت 18 سال حسین لشکری را در اسارت و در کشور عراق به عنوان اسیر جنگی و اولین مهاجم به عراق نگه داشت تا بار دیگر تاکیدی بر منطق اولین خون و اهمیت این موضوع باشد.
با این مقدمه کوتاه بار دیگر سراغ موضوعی دیگر در تاریخ معاصر ایران میرویم. جالب اینجاست که تاریخ معاصر ایران نیز خصوصا در سالهای پایانی استقرار و حکومت پهلوی دوم وآغاز دوران حاکمیتی جمهوری اسلامی سرشار از نکات برجسته ولی مغفول ماندهای است که پرداختن به هرکدام میتواند بهانهای برای ساخت و تولید یک اثر هنری علیالخصوص در حوزه سینما باشد.
سینمای امروز ایران نیز چند سالی است فیلمهایی با موضوعات سیاسی را وارد پروسه تولید کرده است و از این رهگذار آثار قابل تامل و پر بحث و جدلی نیز خلق شدهاند.
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز؟
فیلم سینمایی «مصلحت» که پیش از این «مصلحت نظام» و پیش از آن «پدری» نام داشت نیز تجربهای است در ژانر سینمای سیاسی با چاشنی درامی معماگونه با انبوهی از ارجاعات فرامتنی و شعارهای مستقیم که قرار است در بستر یک رویداد تاریخی، مانیفست سیاسی و عدالتطلبانه یک نظام تازه به حاکمیت رسیده را به چالش بکشد و تقابل دوگانه مصلحت یا عدالت این نظام نوپا را به بوته نقد و آزمایش بگذارد.
داستان فیلم داستان روحانی صاحب منصبی در دستگاه قضائی است که فرزندش در جریان یک آشوب خیابانی سیاسی در سالهای آغازین انقلاب اسلامی(1359) مرتکب قتل میشود و دست بر قضا مقتول کسی است که از لحاظ مکتب فکری و آرمانهایش متعلق به جریان چپ و مارکسیستی بوده و حالا دستگاه قضا و افراد منتسب به روحانی ذی نفود و صاحب منصب (شما بخوانید لایههای زیرین نظام) درصددند تا فرد بیگناهی را با جعل اسناد و وارونه جلوه دادن حقیقت به زندان بیندازند.
در این میان بازپرس جوانی با مطالعه مجدد پرونده در مییابد که مدارک مندرج در پرونده دارای شبهاتی است که با پیگیری سرنخهای پرونده در مییابد که روند قانونی این پرونده به درستی طی نشده و با شکی که در ادامه به یقین تبدیل میشود میفهمد که دستهایی در کارند تا بر حقیقت سرپوش گذاشته شود و عدالت پایمال گردد.
با پیگیری و رشادت بازپرس جوان و پافشاری و اصرار برای تظلمخواهی خانواده مقتول، پرونده مجددا به جریان افتاده و فرزند صاحب منصب عالی رتبه دستگاه قضا به اعدام محکوم میگردد ولی در ادامه با گذشت خانواده مقتول فرزند روحانی برجسته منتسب به حاکمیت بخشیده میشود و از پای چوبه دار به زندگی باز میگردد.
عدالت یا مصلحت، مسئله این است؟
یک- در نمای آغازین فیلم عمامه روحانی صاحب منصب حاج آقا مشکاتیان روی داشبورد ماشین قرار دارد و حاج آقا خواب است و لمیده بر صندلی جلوی خودرو. فرمان نیز در دست پسر حاج آقا مشکاتیان است.گویی از همین ابتدا کارگردان تکلیف خود و فیلمش را با مخاطب روشن و یکسره میسازد که عدالت در اغماست!
دو- خانواده روحانی صاحبمنصب دستگاه قضا نیز خانوادهای به شدت سنتی و خرافاتی در این فیلم به تصویر کشیده شده است. با همان حال و هوای اندرونی و بیرونی و خلوت حاج آقا و زوجه و صبیات حاج آقا و قس علی هذا.
سه- بارها و مکررا در جای جای فیلم برای القای التهابات سیاسی در سطح جامعه و حساسیت رسانهها روی مفاسد برخی آقازادهها تصویر روزنامه جمهوری اسلامی از بین نشریات آن زمان انتخاب میشود تا مخاطب شیرفهم شود که حرف حساب این فیلم با جمهوری اسلامی است و لاغیر! و الا از بین جراید و نشریات آن زمان چه لزومی داشت که روزنامه جمهوری اسلامی (با تاکید بر ارگان حزب جمهوری اسلامی) انتخاب شود؟
چهار- در جایی از فیلم نوه حاج آقا پایش بر پله لغزان منزل آیتالله مشکاتیان میلغزد و در آستانه سقوط است که به خیر میگذرد! پلهای که زیرساختش سست و لغزان است و لق میزند و کنایهای است از پی ریزی غلط و غیر اصولی دستگاه قضا به عنوان اساس و بنیان یک جامعه (العدل اساس الملک)که به زعم کارگردان و نویسنده فیلم «مصلحت» گویی در سالهای اول انقلاب کج بنا نهاده شده و تا به امروز نیز روند این کج روی ادامه داشته است. این تاکید کارگردان بر پلههایی که دچار مشکل هستند تا آخر فیلم ادامه پیدا میکند تا جایی که آیتالله مشکاتیان مجبور میشود با ماله!(ماست مالیزاسیون؟)در صدد ترمیم و بهبود پله برآید که این نیز کنایهای است مربوط به این که روحانیون در صدد علاج قطعی و بهبود شرایط نیستند و با مالهکشی قصد دارند تا چند صباحی را بیشتر حکمرانی کنند!
پنج- هنگامی که بازپرس جوان در حال مطالعه پرونده است ناگهان چراغ و روشنایی اتاقش میسوزد و بازرسی پرونده در تاریکی ادامه مییابد که ارجاعی است نمادین بر ابعاد تاریک و پنهان و غیر شفاف دستگاه قضا عدالت در تاریکی.
شش- هنگامی که فرزند آیتالله مشکاتیان پس از درگیری از زندان کمیته با تساهل و تسامح برخی از دلسوزان نظام؟ بیرون میآید، به او میگویند و راه و چاه نشان میدهند که به قم برو تا آبها از آسیاب بیفتد. انتخاب قم با وجود پیشینه تاریخی سیاسی مذهبی و استقرار بیوت مراجع و علما کمی شیطنتآمیز است چه در این ماجرای سیاسی تو گویی که عبا و ردای مراجع و علما محلی برای پنهان کاریهای سیاسی و ادامه همان منطق ماست مالیزاسیون است که تهمت و بهتانی بزرگی درحق علمای وارسته مستقر در قم است.
هفت- نام فرزند کشته شده در فیلم شاهین آریاست. با علقه و علاقهای نسبت به جریانات ضد امپریالیستی و سمپات بودن نسبت به گروههای چپ مبارز و اتاقی پر از تصاویر چه گوارا.جوانی مبارز که توسط انقلابیون مذهبی داعیهدار عدالت و برابری کشته شد.
نکته قراردادی کارگردان فیلم با مخاطب در تشابه نامگذاری شهرت آریا با عبارت آریامهر و نشان دادن خانهای مجلل و با شکوه همانند قصر تداعیکننده صاحبان قدرت و سلطنت در دوره پهلوی دوم است.
هشت- اساسا نوع نگاه و منطق حکومت و حکمرانی در این فیلم بر پایه ماکیاولیسم است که برای دستیابی به اهداف سیاسی میتوان اخلاق را قربانی کرد و به هر وسیلهای دست یازید.
در دیالوگی از فیلم، مادر جوان مقتول میگوید این چه انقلاب و قدرتی است که به فرزندان خود نیز رحم نمیکند. یعنی این روشمندی قاعدهمند و فساد سیستماتیک برای دستیابی به اهداف سیاسی را تثبیت میکند که انقلاب فرزندان خود را میبلعد و ما این را در اقدامات غیراخلاقی مباشرین و لایههای درجه دوم دستگاه قضا که از نزدیکان آیتالله مشکاتیان هستند به وضوح مشاهده میکنیم.
نه- در جایی از فیلم مشاهده میکنیم که بازپرس جوان در منزل خود مجلس عزاداری برای سیدالشهدا(ع) اقامه کرده است و در مجلس با حالتی متفکرانه و مغموم نشسته است و در مجلس عزاداری تصمیم خود را میگیرد و عزم خود را جزم میکند تا مقابل فساد سیستماتیک درون قوه قضائیه (شما بخوانید نظام تازه و نورسته جمهوری اسلامی) بایستد.
گویی مجلس اباعبدالله در تضاد با حاکمیت و قواعد حکمرانی قرار دارد و فردی از مجلس عزاداری برخاسته و شمشیراز نیام برکشیده به مبارزه با اژدهای هزار سر فساد میرود! عزم جزم و حریت قهرمان برخاسته از مجالس عزاداری و هیئت سنتی در تقابل با نهادهای رسمی نظامی که در تصویر بدیع و خاصی بود که در این فیلم رؤیت شد.
ده- در بخشی از پازل از پیش طراحی شده کارگردان فیلم، جوان قاتل با مهرورزی مادر مقتول بخشیده میشود و مورد رافت مادرانه زن آریا قرار میگیرد. که نمادی از رافت ملوکانه شهبانو و شخص فرح دیباست!!
یازده- در پایانبندی فیلم نیز ارجاع فیلم به پروندههای روی هم انباشتهای است که خون از زیر آنها در حال جاری شدن است و این باور را به مخاطب القا میکند که این داستان یکی از پروندههای خونین دهه 60 بود که یکی از آنها را به مخاطب نشان دادیم و هنوز بسیاری از معماها و پروندههای نا معلوم و مجهول النهایه این دهه باقی مانده است.!
سریر خون
موضوع «مصلحت» و ارجاعات فرامتنی این فیلم از لحاظ نماد شناسی، اتمسفر فیلم و بازه زمانی وقوع درام و داستان فیلم بسیار قابل توجه و تامل است که در ادامه به آن میپردازیم، اما پیش از آن خوب است تا فارغ از دنیای هنر هفتم و سینما به نکته ای اشاره کنم که به طرز عجیب و غریبی با مضمون این فیلم قرابت مضمونی دارد.
در جریانات و کشمکشهای سیاسی اوان انقلاب و لابهلای درگیریهای طرفداران آیتالله دکتر بهشتی و طرفداران مسعود رجوی، فردی از طرفداران مجاهدین خلق آن روز به نام مصطفی ذاکری به صورت کاملا مشکوک از ناحیه پا مورد سوءقصد قرار میگیرد و تعمدا توسط کمیته بهداشت و درمان تشکیلات منافقین در چند مرکز درمانی شهر گردانده میشود و در نهایت نیز فوت میکند.
کشته شدن مصطفی ذاکری آنقدر برای مسعود رجوی اهمیت داشت که نام فرزندش را مصطفی گذاشت تا اسطوره جعلی و خیالی برای دوام و بقای سلطنت خویش بر اردوگاه اشرف و ادامه حرکت و جریان پلید و ننگین خود در تاریخ معاصر بسازد.
از طرف دیگر در عملیات روانی جنگ، منطق اولین خون بر پایه مقدمه این نگاره، موضوعیت دارد. این که چه کسی شروعکننده جنگ است بسیار مهم است.چرا که طرف مقابل را مستحق این میکند که از خود دفاع و مقابله به مثل نماید و شاید درادامه راه به جنایات بیشتری نیز دست بزند.
حال با ارجاعات مکرر و فکتهای تاریخی این فیلم در مییابیم که داستان فیلم «مصلحت» با موضوع کشته شدن مشکوک مصطفی ذاکری چندان بیربط هم نیست و در واقع بازگشتی رجعتگونه و رمز گشایی از یک پرونده تاریخی است تا یک فیلم سینمایی.
فقط فرق این ماجرا در اینجاست که کارگردان فیلم دانسته یا نادانسته از طرف نظام چک سفید امضایی را به منافقین منفور میدهد و در لفافه تصریح میکند که ما انقلابیون و مذهبیهای دو آتشه اوائل انقلاب بودیم که اولین خون را ریختیم و تمام جنایاتی را که این گروهک تروریستی علیه مردم ایران انجام دادهاند ثمره و نتیجه اولین خونی است که توسط انقلابیون ریخته شد و حال حق این گروهک تروریستی بوده که تمام جنایات خود را تا همین امروز علیه ملت ایران انجام دهند!
در صورتیکه هیچ استناد تاریخی و شواهدی مربوط به کشته شدن قطعی و هدف قرار گرفته شدن مصطفی ذاکری از سوی طرفداران نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد و صرفا این فیلم سینمایی مصلحت است که با عوض کردن جلاد و شهید به تحریف تاریخ دست میزند و متاسفانه بدون هیچ انگاره اخلاقی و منطقی و حتی تاریخی، به راحتی این نظام مقدس را که مرهون و ثمره خون هزاران جوان است بدهکار مشتی تروریست و جلاد خونخوار میکند. و عملا در اشتباهی نابخشودنی جای ظالم و مظلوم را در معادلات تاریخی- حداقل بخشی از تاریخ معاصر- عوض میکند.
چون دوست غافل است شکایت کجا بریم؟
اینکه این فیلم توسط یک نهاد ارزشی همچون حوزه هنری انقلاب اسلامی که داعیهدار مبارزه با هجوم فرهنگی و مذهبی است و همواره جزو نهادهای مکتبی شناخته میشود ساخته شده است نیز شاید از شوخیهای روزگار باشد که با همکاری یک ارگان فرهنگی دیگر به تولید این فیلم تازه از محاق توقیف رهایی یافته همت گماردهاند.
از طرفی هم نباید به بهانه واکاوی تاریخ معاصر به هر ارگان و نهادی- حتی خودی- این اجازه داده شود که بیهیچ پژوهش و درک صحیحی از وقایع مسلم تاریخی و تنها با تکیه بر اوهام و تخیلات و در خوشبینانهترین حالت ارجاع به استثنائات غیر مسلم تاریخی فیلمی را به مثابه یک سند تاریخی خلق کنند و برای آیندگان میراثی مجعول از تاریخ، به ارمغان گذاشته شود و برای نسلهای بعدی با دست خودمان پاس گل به غضنفرهای وطنی بدهیم.!که با تجاهل و انشاءالله که غیر عامدانه تاریخ این مرز و بوم را به دلخواه و نه واقعی و بر اساس مستندات و نصوص صریح تاریخی مینگارند.
ارزشگذاری این فیلم برای تفوق و برتری مصلحت بر عدالت، تلاشی ناکام در به تصویر کشیدن مقطعی تاریخی از حیات این امت است که تا همین امروز از دست این گروهک وطن فروش خیانت کار زخمها بر تن دارد و عجیب اینجاست که در بحبوحه زمزمه استرداد سران این فرقه جنایت کار و کشف بیش از پیش هویت این جانیان خطرناک برای وجدانهای بیدار داخلی و خارجی و روشدن اسناد فضاحت بار این محاربین خلق، فیلم «مصلحت» پس از سالها توقیف، روی پرده سینماها اکران شده و مشغول تطهیر چهره مشوش و نکبتبار آنان است!
* فعال فرهنگی و منتقد سینما