kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۹۷۹۳
تاریخ انتشار : ۰۱ مرداد ۱۴۰۲ - ۲۳:۱۵

اخبار ویژه

 

نفوذ ایران در حیاط خلوت‌های آمریکا این‌بار در آفریقا
«ایران وارد حیاط خلوت آمریکا در آفریقا شده است. در شرایط اعمال تحریم‌های غرب، توسعه روابط با سایر مناطق در اولویت ایران است. در همین ماه گذشته، رئیسی از آمریکای لاتین دیدن کرد و سپس به چند کشور آفریقایی سفر کرد».
ارزیابی فوق را روزنامه غربگرای کامرسانت چاپ روسیه منتشر کرده و نوشت: ابراهیم رئیسی رئیس‌جمهوری ایران اخیرا از کنیا، اوگاندا و زیمبابوه دیدن کرد. این، اولین سفر رئیس‌جمهور ایران به کشورهای قاره آفریقا طی ده سال گذشته بود. ایران که تحت تحریم‌های قتصادی قرار دارد، به دنبال تنوع بخشیدن به روابط برای غلبه بر انزوای دیپلماتیک و کاهش اثرات اقدامات محدود‌کننده است. بدین ترتیب، ایرانیان به نبرد آفریقا پیوستند که علاوه‌بر روسیه و چین، آمریکا و اسرائیل هم اکنون در آن شرکت دارند.
وزارت امور خارجه ایران با اعلام سفر رئیسی به آفریقا، «دیپلماسی اقتصادی» را هدف اصلی این مأموریت خواند. در ژوئن 2022 میلادی، رهبری سازمان توسعه تجارت ایران، هدف خود را برای افزایش تجارت با آفریقا به 5 میلیارد دلار
تا سال 2025 میلادی تعیین کرد که اکنون، حدود 1.2 میلیارد دلار است.
در شرایط اعمال تحریم غرب، توسعه روابط با سایر مناطق در اولویت ایران است. در همین ماه گذشته، رئیسی از آمریکای لاتین دیدن کرد و اکنون نوبت آفریقاست. از جمله این‌که نه فقط به دلیل چشم‌انداز اقتصادی، بلکه به عنوان یکی از پایگاه‌های استراتژیک رویارویی دو کشور – آمریکا و اسرائیل – مورد توجه تهران است. در تهران نیز به علاقه روسیه و چین به این منطقه توجه می‌شود، اما این‌جا صحبت از رقابت نیست.
رئیسی تصمیم گرفت، سفر خود را با سخت‌ترین کار آغاز کند؛ کنیا که نقش متحد کلیدی آمریکا در شرق آفریقا را ایفا می‌کند، با وجود این، از رئیس‌جمهوری ایران با استقبالی در سطح عالی تجلیل شد. پرزیدنت ویلیام روتو، ایران را
«مرکز نوآوری جهان» خواند و بر« اهمیت استراتژیک» همکاری دوجانبه تاکید کرد. با توجه به روابط آمریکا و کنیا، روابط نایروبی با تهران در‌هاله‌ای از ابهام است. علاوه ‌براین، شهروندان ایرانی به طور پیوسته، در کنیا به ظن جاسوسی و آماده‌‌سازی حملات تروریستی علیه شهروندان و مؤسسات اسرائیلی بازداشت می‌شوند.آقای رئیسی بر اقتصاد و تجارت متمرکز شد و وعده داد تا همکاری‌ها را ده برابر کند.
رئیسی در اوگاندا احساس اطمینان بیشتری می‌کرد. روابط میان کشورها به تجارت محدود نمی‌شود و بر حوزه نظامی – فنی نیز تأثیر می‌گذارد. مواضع نزدیک و سیاسی. اگرچه، اوگاندا نیز متحد امنیتی آمریکا محسوب می‌شود، اما همواره از توسعه برنامه هسته‌ای ایران حمایت کرده است. یووری موسوینی در طول عمر خود سه بار موفق شد، از رهبران مختلف ایران پذیرایی کند. در عین حال، هیچ‌گاه همدردی خود را با تهران پنهان نکرد. بنابراین، در اوگاندا، رئیس‌جمهوری ایران می‌توانست، سخنرانی‌های معمول خود را انجام دهد. او از غرب انتقاد کرد و از قانون خشن اوگاندا که به گفته فعالان حقوق بشر، علیه اعضای جامعه دگرباشان جنسی از سال جاری اجرایی شده است، تمجید کرد (اوگاندا برای روابط همجنس‌گرایانه و گسترش عفونت اچ آی وی، مجازات شدیدی در نظر گرفته است). یووری موسوینی از سرمایه‌گذاران ایرانی دعوت کرده تا به ساخت پالایشگاه نفتی کمک کنند.
ایستگاه آخر، زیمبابوه بود که تحت تحریم‌های بریتانیا، اتحادیه اروپا و آمریکا نیز قرار دارد. این کشور به «منطقه آسایش» رئیس‌جمهور ایران تبدیل شده است. در آن‌جا از رئیس‌جمهوری ایران مانند خانواده استقبال شد. نمایندگان دو کشور مدت‌هاست که به عنوان یک جبهه متحد علیه سیاست تحریمی غرب عمل می‌کنند. در سال 1979، یک هیئت زیمبابوه برای تبریک پیروزی انقلاب اسلامی به مقامات جدید ایران به تهران آمد و در سال 1996،‌هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهوری وقت ایران حتی مهمان افتخاری عروسی رابرت موگابه، رئیس‌جمهوری وقت زیمبابوه شد. روابط ایران و زیمبابوه طیف وسیعی از زمینه‌ها را شامل می‌شود، از تامین تجهیزات کشاورزی و تخصیص بورسیه تحصیلی به دانشجویان زیمبابوه تا سرمایه‌گذاری در رسانه‌ها و مخابرات. در جریان سفر رئیس‌جمهوری ایران، طرفین 12 توافق را امضا کردند.
نتایج سفر ابراهیم رئیسی به آفریقا در نگاه اول کم به نظر می‌رسد. اما، باید به یاد داشته باشیم که این اولین سفر یک نماینده ایرانی در این سطح به این منطقه طی ده سال گذشته است. از اوایل دهه 1980 تا سال 2013، هر رئیس‌جمهور ایران حداقل دو بار در دوران ریاست جمهوری خود از کشورهای آفریقایی دیدن کرد. فعالترین آنها، محمود احمدی‌نژاد بود که در مجموع 23 سفر داشت. اما حسن روحانی یک تغییر جدی انجام داد. او روی مذاکره با کشورهای غربی تمرکز کرد و در حقیقت، مسیر آفریقا را رها کرد. وزارت امور خارجه ایران در اکتبر 2020 میلادی استراتژی جدیدی را با هدف تقویت روابط تجاری و اقتصادی با آفریقا تدوین کرد. اما همه اینها در سطح لفاظی باقی ماند: حسن روحانی هرگز به این قاره سفر نکرد.
رقابت ایران و عربستان سعودی نیز بر پویایی روابط با آفریقا تأثیر منفی گذاشت. در سال 2016، تحت فشار ریاض، سه کشور شاخ آفریقا یعنی سودان، جیبوتی و سومالی که از شرکای تجاری مهم ایران محسوب می‌شدند، روابط خود را با جمهوری اسلامی قطع کردند. اکنون، در بحبوحه عادی‌‌سازی روابط عربستان سعودی و ایران و مذاکرات به بن بست رسیده توافق هسته‌ای، رئیسی قصد دارد، با ارائه استراتژی عمل گرایانه‌تری برای همکاری به کشورهای آفریقایی، زمان از دست رفته را جبران کند. تا به امروز، نمایندگی‌های دیپلماتیک ایران فقط
در 21 کشور از 54 کشور این قاره گشایش یافته است.

عملکرد اپوزیسیون به مردم ایران فهماند که آنها قابل اعتماد نیستند
شبکه دولتی انگلیس از قول یکی از عناصر ضد انقلاب اذعان کرد قشر خاکستری در ایران با آشوب افکنی پاییز گذشته همراهی نکرد.
وبسایت بی‌بی‌سی در تحلیلی که بیشتر باز روایت وضعیت سیرک گونه در میان اپوزیسیون است، از قول مهرداد درویش‌پور (عضو گروهک مارکسیست و منحله «پیکار»/ مقیم سوئد) نوشت: خیزش زن، زندگی، آزادی، حرکتی هدفمند بود که در آن خواسته‌های ساختارشکنانه همچون آزادی حجاب و نفی نظام مطرح شد. این‌که چرا چنین جنبشی، نتوانست قشر خاکستری و حتی والدین میانسال را متقاعد کند، نیازمند درنگ است.
«قشر خاکستری» حاضر نشد به دلیل برخی روحیات محافظه‌کارانه، هراس واقع‌بینانه از آینده‌ای نامعلوم، یا پیوندهای اقتصادی و فرهنگی آن با نظام و شکاف نسلی به این جنبش بپیوندد. شاید نگرانی از خطر جنگ داخلی یا «سوریه‌ای شدن» ایران در صورت فروپاشی حکومت و نیرومندی گفتمان امنیت‌گرایی که حکومت نیز در تنور آن می‌دمد و مهم‌تر از همه توانایی حکومت در سرکوب موجب ترس و انفعال شد. این جنبش از آن رو که فاقد مطالبات معیشتی بود، نتوانست پیوند درخوری با اعتراضات صنفی، مطالباتی و طبقاتی کارگران و کارمندان بیابد.
بدین ترتیب، فاقد مختصات یک انقلاب بود. فقدان آلترناتیو جایگزین نیز در فرجام آن بی‌تاثیر نبود. برخی با غلو در ظرفیت خیزش و دست کم گرفتن توان حکومت، به این توهم که تکلیف نظام در «دوی ۱۰۰ متر» یکسره خواهد شد دامن زدند. شکاف بین ظرفیت و سطح توقع می‌تواند به اضطراب، سرخوردگی، افسردگی و یاس و پرخاشگری منجر شود.
برداشت عمومی بر آن است که نابرابری توازن قوا و ناهمخوانی سطح بالاتر خواست برچیدن حکومت نسبت به دامنه و ظرفیت محدود این جنبش، به مهار آن منجر شد؛ امری که علاوه‌بر کناره‌گیری مردم، به تدریج به نارضایتی و انتقاد به ویژه از رفتار بخشی از اپوزیسیون و رسانه‌ها در خارج از کشور منجر شد.
همزمان در خارج از کشور و در بطن دموکراسی و درست تحت تاثیر همین جنبش، با برآمد راست رادیکال و افراطی ایرانی رو‌به‌رو شدیم؛ گرایشی که نه با برآمد زنان میانه‌ای دارد، نه با برآمد گروه‌های قومیتی و نه با مسالمت جویی و دموکراسی خواهی آن جنبش همخوان است و به آن تنها نگاه ابزاری دارد. این جریان به بهانه حمایت از جنبش اما در تمایز با آن، بیشتر مبلغ نوعی از لمپنیسم، خشونت ورزی، افراط‌گرایی و مروج اخبار نادرست بود.
راست افراطی با رفتارهای پرخاشگرایانه، خشونت‌آمیز و وحشت آفرین همچون بالا بردن چوبه‌های دار و عکس شکنجه‌گران پیشین، ضرب وشتم مخالفان یا تحمیل خود بر دیگران، اعلان جنگ علیه دیگر بخش‌های اپوزیسیون و تفرقه‌افکنی، ظرفیت ناشناخته خود را در ویرانگری به نمایش گذاشت.
اتحادطلبان سلبی پوپولیستی حول نماد پادشاهی کوشیدند همبستگی در حمایت از مردم ایران را مصادره به مطلوب کنند. آنها در این راه نه از دشمنی با دگراندیشان ایرانی و نه از نزدیکی با راست افراطی نژادپرست در غرب نیز ابایی نداشتند. «نخبگان» فکری این گرایش نیز، به سرعت خود را به سطح یک
«اندیشه سیاسی» منسجم ارتقا دادند و حزب‌های «نوین»‌شان را پایه ریختند. آنان که در ابتدا به نام حفظ تمامیت ارضی، تبعیض قومیتی را انکار می‌کردند، به سرعت گروه‌های قومیتی را تجزیه‌طلب و تروریست خواندند.
تمایل به همبستگی در آغاز باعث شد کمتر کسی به این ظرفیت‌های ناشناخته و تهدید‌آمیز راست افراطی توجه کند؛ امری که باعث کوربینی شد. اما به تدریج روند هشدارها و دل‌نگرانی‌ها درباره این پدیده شدت گرفت.
پویش دیگری که شکل گرفت تشکیل «منشور مهسا» بود. بلندپروازی و خوش‌بینی مفرط شکل‌دهندگان آن، سلبریتی‌گرایی، تکیه بیش از حد بر قدرت‌های خارجی برای مشروعیت یافتن، تلاش برای ایفای نقش رهبری در خارج به جای حمایت از داخل، جلوه‌هایی از فاصله این حرکت با جنبش بود.
عدم واقع بینی بهت انگیز امضا کنندگان منشور و ریشه نداشتن اجتماعی تشکیل دهندگان آن به گونه‌ای بود که به فروپاشی برق‌آسا و تاثربرانگیز آن منجر شد. شکست برق‌آسای «منشور مهسا»، به شکاف و خصومت بیشتر بین جمهوری‌خواهان و سلطنت طلبان، چپ و راست و گروه‌های اتنیکی و ناسیونالیست‌های تندرو منجر شد.
ترکش این اختلافات حتی به شکاف در احزاب کردی انجامید و به موضوع یا بهانه درگیری مسلحانه و تراژیک درونی یکی از احزاب کردی مابین موافقان و مخالفان منشور بدل شد. سرخوردگی ناشی از این رخدادها نیاز به توضیح ندارد.
در حوزه فعالیت‌های دیپلماتیک نیز تلاش تبلیغاتی بخشی از اپوزیسیون برای قطع کامل رابطه غرب با ایران و تحمیل رهبری مورد نظرشان، به تدریج به بدبینی ایرانیان داخل و خارج و دولت‌های غربی نسبت به صحت و ظرفیت واقعی این ادعاها انجامید. به ویژه آن که برخی توافقات بعدی دولت‌های غربی با جمهوری اسلامی، توهمات پیشین را نقش بر آب کرد. در نهایت بسیاری از خود می‌پرسند چرا باید هزینه سنگین مبارزه‌ای را بپردازند تا برخی در خارج ابزار تبلیغ و معرفی خود قرار دهند؟ ریزش تظاهرات ۸۰ هزار نفری [30 هزار نفر] در برلین و تبدیل به تظاهرات پراکنده و پرتنش در این زمینه قابل درنگ است.

مرشایمر: جنگ اوکراین را غرب راه‌انداخت اما روسیه پیروز می‌شود
نظریه‌پرداز منتقد آمریکایی پیش‌بینی کرد روسیه در جنگ با غرب در اوکراین پیروز ‌می‌شود.
پروفسور جان مرشایمر، استاد دانشگاه شیکاگو، در مقاله‌ای به‌تفصیل به دلایل وقوع جنگ اوکراین پرداخته و سناریوهای غرب و روسیه برای آغاز و تداوم جنگ را بررسی کرده است. مرشایمر بر این باور است که غرب به‌عمد این جنگ را به راه‌ انداخت تا هیمنه قدر قدرتی روسیه را شکسته و این کشور را از صفوف قدرت‌های بزرگ خارج کند. غرب و اوکراین به‌اتفاق روسیه را تهدید موجودیتی می‌نگرند و روسیه نیز غرب و اوکراین را تهدید موجودیتی می‌نگرد. در این وضعیت، شکل‌گیری یک صلح پایدار- اگر نگوییم غیرممکن- بسی دشوار است.
مرشایمر نوشت: آیا توافق صلح معنادار در جنگ اوکراین ممکن است؟ پاسخ من خیر است. ما اکنون در جنگی هستیم که هر دو طرف- اوکراین و غرب در یک‌سو و روسیه در سوی دیگر- یکدیگر را به‌عنوان یک تهدید موجودیتی می‌نگرند که باید شکست داده شوند. با توجه به اهداف حداکثری، دستیابی به یک معاهده صلح قابل ‌اجرا تقریبا غیرممکن است. علاوه‌بر این، دو طرف اختلافات آشتی‌ناپذیری در رابطه با سرزمین و روابط اوکراین با غرب دارند. بهترین نتیجه ممکن یک «نبرد منجمد» است که به‌راحتی می‌تواند به یک جنگ داغ تبدیل شود. بدترین نتیجه‌ ممکن هم یک جنگ هسته‌ای است که بعید است؛ اما نمی‌توان آن را رد کرد.
کدام طرف احتمالا در جنگ پیروز می‌شود؟ روسیه در نهایت در این جنگ پیروز خواهد شد؛ اگرچه اوکراین را قاطعانه شکست نخواهد داد. به ‌عبارت‌دیگر، قرار نیست تمام اوکراین را که برای دستیابی به سه هدف مسکو ضروری است، فتح کند. آن سه هدف این است: سرنگونی رژیم، غیرنظامی کردن این کشور و قطع روابط امنیتی کی‌یف با غرب.
اما در نهایت بخش وسیعی از خاک اوکراین را ضمیمه می‌کند و درعین‌حال اوکراین را به یک کشور ناکارآمدِ به ‌درد نخور تبدیل می‌‌کند. من طرفدار این یا آن یکی نیستم. من فقط به شما می‌گویم که درصورتی‌که جنگ به ‌پیش برود یا ادامه یابد، به نظر من چه خواهد شد. در نهایت، من رفتار روسیه یا اقدامات هیچ‌ یک از کشورهای درگیر در مناقشه را توجیه نمی‌‌کنم. من فقط اقدامات آنها را توضیح می‌‌دهم. برای درک اینکه جنگ اوکراین به کجا می‌رود، لازم است وضعیت فعلی را ارزیابی کنیم. این مهم است که بدانیم سه بازیگر اصلی -روسیه، اوکراین و غرب- درباره محیط تهدید خود چگونه می‌‌اندیشند و اهداف خود را چگونه ادراک می‌‌کنند. وقتی درباره غرب صحبت می‌کنیم، عمدتا درباره ایالات‌ متحده صحبت می‌‌کنیم؛ زیرا متحدان اروپاییِ آمریکا وقتی پای اوکراین به میان می‌آید، راه خود را از واشنگتن جدا می‌‌کنند. همچنین درک وضعیت کنونی در میدان جنگ ضروری است.
از‌آوریل۲۰۰۸ مشخص بود که همه‌ رهبران روسیه به تلاش‌های غرب برای وارد کردن اوکراین به ناتو و تبدیل آن به یک سنگر غربی در مرزهای روسیه به ‌عنوان یک تهدید موجودیتی می‌‌نگرند. در واقع، پوتین و معاونانش بارها این نکته را در ماه‌های قبل از تهاجم روسیه بیان کردند، آن ‌گاه ‌که برای آنها آشکار شد اوکراین تقریبا یکی از اعضای دوفاکتوری ناتو است. از زمان آغاز جنگ در ۲۴فوریه۲۰۲۲، غرب با اتخاذ مجموعه‌ جدیدی از اهداف که رهبران روسیه آنها را به‌شدت تهدید‌آمیز تلقی می‌کنند، لایه‌ دیگری به این تهدید موجودیتی افزود. غرب مصمم است روسیه را شکست دهد و این کشور را از صفوف قدرت‌های بزرگ خارج کند (اگر نگوییم با تغییر رژیم یا حتی تجزیه‌ روسیه مانند آنچه در سال۱۹۹۱ درباره شوروی انجام داد). پوتین در سخنرانی مهمی که در فوریه‌ گذشته ایراد کرد، تاکید کرد که غرب یک تهدید مرگبار برای روسیه است. او گفت: «طی سال‌های پس از فروپاشی شوروی، غرب هرگز از تلاش برای به آتش کشیدن کشورهای پساشوروی و مهم‌تر از همه، پایان دادن به حیات روسیه به‌عنوان بزرگ‌ترین بخش بازمانده از قلمروهای تاریخی دولتِ ما دست برنداشت. آنها تروریست‌های بین‌المللی را تشویق به حمله به ما کردند، درگیری‌‌های منطقه‌‌ای را در امتداد مرزهای ما دامن زدند، منافع ما را نادیده گرفتند و سعی کردند اقتصاد ما را مهار و سرکوب کنند. نخبگان غربی هدف خود را که شکست استراتژیک روسیه است، پنهان نمی‌کنند».
یادآور می‌شود مرشایمر پیش از این تصریح کرده است: «ریشه اصلی جنگ اوکراین، تلاش آمریکا برای تبدیل اوکراین به خاکریز غرب در مرز روسیه است. اگر سیاست توسعه ناتو دنبال نشده بود، بعید بود جنگ رخ بدهد. آمریکا اوکراین را به ویرانی هدایت کرد».