یک شهید، یک خاطره
ما پیرو امام حسینیم...
مریم عرفانیان
برادرم مداح اهلبیت بود؛ ماه مبارک رمضان اذان میگفت و شبها توی مسجد نوحه میخواند. مردم جمع میشدند و در مراسم سینهزنی و نوحهسرایی محمد شرکت میکردند.
علاقه زیادی به اسلام و ولایت و ائمه اطهار داشت. پس از انقلاب، مدام در راهپیماییها و تشییع جنازه شهدا حاضر بود و میگفت: «چون امام حسین برای اسلام و برپایی عدالت به شهادت رسیده؛ ما هم باید راه ایشان رو ادامه بدیم و از اسلام و انقلاب حمایت کنیم.»
در جبهه هم مداح بود و بین روضههایش میخواند: «آمدهایم بجنگیم، ما که پیرو امام حسینیم.»
او عاشق سیدالشهدا(علیهالسلام) بود و همیشه میگفت: «کاش در کربلا حضور داشتم و این اسلحه رو اونجا به دست میگرفتم و مقابل یزیدیان میایستادم.»
دو، سه مرتبه که منطقه رفت و شیمیایی شد، عمو ولی گفت: «دیگه نمیخواد با این وضعیت برگردی.»
محمد اما جواب داد: «عمو جان، اگه روز قیامت حاضر هستی جواب امام حسین رو بهجای من بدی، دیگه نمیرم.»
عمو ولی سکوت کرد و بعد از کمی فکر گفت: «اگه میخوای برگرد.»
برادرم با همان مجروحیت به جبهه رفت و حاجتش را از همان روضهها گرفت...
خاطرهای از شهید محمد رجایی
راوی: رقیه رجایی، خواهر شهید