انسان بیقراری که معجزه ابَرمرد تاریخ را درک کرد
دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان
24 مرداد 1358:
حملات بیسابقهای که به شهر پاوه آغاز شده بود، در نیمههای شب به اوج خود رسید و فردای آن روز نیز بهشدت ادامه یافت. دکتر مصطفی چمران و تیمسار فلاحی (فرمانده نیروی زمینی ارتش) وقتی به پاوه رسیدند، شهر در آستانه سقوط قرار داشت. بالگرد آنها در حالی که از هر طرف بر آن گلوله میبارید، بر زمین نشست. شهر در اختیار ضدانقلاب بود و تنها پایگاه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی اصغر وصالی مقاومت میکرد، در حالی که از 60 پاسدار آن، فقط 16 نفر باقی مانده و 6-7 نفر آنها هم مجروح شده و بقیه خسته از مقابلهای نابرابر و ناجوانمردانه یکهفتهای، دلشکسته و گرسنه و زخمی در سختترین شرایط همچنان به مقاومت خود ادامه میدادند و اینک حضور دکتر چمران برایشان قوت قلب و نقطه اتکای محکمی بود.
دکتر چمران معاون نخستوزیر در امور انقلاب بود و با روشن شدن نخستین آتشهای تجزیهطلبی در کردستان راهی این دیار شد. ابتدا بر این باور بود که مسائل با مذاکره قابل حل است و روزها با طبقات و اقشار مختلف مردم کرد در مریوان به صحبت نشست و با سران کرد مذاکره کرد و حتی به توافقاتی هم دست یافت.
اما به تدریج متوجه شد که سرنخ آشوبها و شورشها در دست گروهکهایی است که حاصل کار دهساله صهیونیستها و نفوذ سیاسی و نظامیشان در آن منطقه بهشمار میآیند. بنا به اسناد ساواک، سرویس جاسوسی اسرائیل (موساد) براساس پیمانهای خود با شاه تحت عناوین «کریستال» و «نیزه سهسر»، پایگاههای متعددی را در کردستان ایران و عراق برپا ساخت، نقشههای دور و درازی برای این منطقه مهم داشت و قرار نبود با مسالمت و مذاکره از میدان به در رود.
با کولهباری از تجربه مبارزه با اسرائیل
دکتر چمران رژیم صهیونیستی را به خوبی میشناخت و سالها مبارزه با اسرائیل را با همه وجودش تجربه کرده بود. او در مصر دوران جمال عبدالناصر، اولین پایگاههای آموزش مبارزه مسلحانه علیه اسرائیل را ایجاد کرد و ضمن آموزش به جوانان مسلمان، خود نیز سختترین دورههای چریکی را همراه خبرهترین کماندوها و چریکهای عرب گذراند.
شهید چمران در لبنان هم ایجاد پایگاههای آموزش نظامی را ادامه داد و به همراه امام موسی صدر، مقاومت علیه اسرائیل را تحت عنوان «جنبش امل» بنیان گذاشت که در واقع زمینهها و ریشههای حزبالله امروز لبنان محسوب میشود. حماسههایی که چمران و جنبش مقاومت شیعیان لبنان علیه نیروهای اشغالگر صهیونیستی خلق کردند، در برگبرگ خاطرات و تاریخ مردم این کشور و تاریخ مبارزات آزادیخواهان جهان باقیمانده و او در نبرد حماسی پاوه نیز از همان تجارب و اندوختهها بهره گرفت.
از همینروی میدانست که ادعای مذاکرهشان، یک فریب بیش نبوده و راهی هم برای مذاکره باقی نگذاردهاند. شهرهای کردستان یک به یک در خطر سقوط و اشغال توسط گروهکهای وابسته مانند حزب دموکرات و کومله و امثال آن قرار گرفته و همه سرنخها به محاصره پاوه میرسد که در حد یک ارتش مزدور از سوی صهیونیستها آنجا را تحت فشار قرار داده بودند و تنها یک پایگاه سپاه به فرماندهی اصغر وصالی، با حضور گروهی از پاسداران موسوم به «دستمال سرخها» به مقاومت خود ادامه میداد.
یک مقاومت شگفتانگیز و غریب
دکتر مصطفی چمران علیرغم اینکه میتوانست حتی در تهران عملیات را هدایت کند اما خود و تعداد اندکی از یارانش به قلب آتش زدند و وارد حلقه محاصره شدند. این در شرایطی بود که ضدانقلابیون به اصطلاح دموکرات و کومله و... به بیمارستانها هم رحم نکرده و بیماران و مجروحین و مصدومین را از روی تختهای بیمارستان بیرون کشیده و حتی با موزاییک سر بریدند.
دکتر چمران در تمام آن سالهایی که در لبنان و همراه مردم در کنار فلسطینیها علیه اسرائیل جنگیده بود، چنین صحنههای غریبی را تجربه نکرده بود. شب سختی را با عده قلیلی پاسدار مجروح و خسته و همچنین مردم آواره و پناهنده به پایگاه سپاه پاوه به صبح رساند. در تمام طول شب، محاصره هزاران فرد مسلح، هر لحظه احتمال یورش و قلع و قمع را میداد. حدود ساعت 4 صبح، عوامل حزب منحله دموکرات با بلندگو در داخل شهر میچرخیدند و فریاد میزدند:
«... هرکس وفاداری خود را به حزب دموکرات اعلام کند، در امن و امان است. ما فقط آمدهایم که پاسداران و دکتر چمران را سر ببریم...»1
مقاومت شگفتانگیز دکتر چمران و اصغر وصالی و یارانشان در برابر ارتشی از ضدانقلاب، یکی از ماندگارترین حماسههای تاریخ ایران را رقم زد. ضدانقلابیون از همه سوی، پایگاه سپاه را محاصره کرده و آن را هدف انواع و اقسام گلولهها و خمپارهها و آرپیجی قرار داده بودند. در زیرزمین آن پایگاه تنها دو سه تن از یاران دکتر چمران باقی مانده بود که برای پناه گروهی از زنان و کودکان و مجروحین، سنگربندی کرده بودند و در بیرون تنها اصغر وصالی بود و یکی دو تن از پاسدارانش که همچنان میجنگیدند و دکتر چمران در حالی که آخرین گلولههایش را شلیک میکرد، بر بام پایگاه ناظر این نبرد نابرابر و مقاومت شگفتانگیز بود.
عصای موسی باز هم فرعونیان را غرق کرد
اما در آن دقایق و لحظات اتفاق شگفتانگیزی افتاد که همه اوضاع را دگرگون کرد. همه صداهای شلیک و انفجار قطع شد. هیچ صدایی از ادامه جنگ و نبرد و حتی مقاومت به گوش نمیرسید. ناگهان صداهای اللهاکبر به گوش رسید. یاران دکتر چمران براین تصور بودند که برای فریب آنها و بیرون کشیدنشان از پناهگاه، این اللهاکبرها گفته میشود اما قضیه از قرار دیگری بود.
حضرت امام عصای موسویاش را بلند کرده و آن اطلاعیه تاریخی را صادر نموده بود:
«... من به عنوان ریاست کل قوا به رئیس ستاد ارتش دستور میدهم که فوراً با تجهیز کامل عازم منطقه شوند و به تمام پادگانهای ارتش و ژاندارمری دستور میدهم که بیانتظارِ دستور دیگر و بدون فوت وقت با تمام تجهیزات به سوی پاوه حرکت کنند و به دولت دستور میدهم وسایل حرکت پاسداران را فوراً فراهم کنند...»
به این ترتیب همه موشهای ضدانقلاب به سوراخهایشان خزیدند یا فرار کرده و یا تسلیم شدند و کردستان پس از 6 ماه آشوب و جنگ و محاصره و تاختوتاز گروهکهای ضدانقلاب و وابسته به اسرائیل به یک آرامش نسبی رسید.
خود شهید چمران آن لحظات و صحنه را چنین توضیح داده است:
«... صبح روز 27/5/1358 بر بالای دیوار خانه پاسداران ایستاده بودیم و به شهر مینگریستیم و گلوله از هر طرف همچنان میبارید. یکباره فریاد اللهاکبر پاسداران به هوا بلند شد، پرسیدم مگر چه شده است؟ گفتند امام خمینی اعلامیهای صادر کرده است... اعلامیهای تاریخی که اساس بزرگترین تحولات انقلابی کشور ما بهشمار میرود. اعلامیهای که سرنوشت کردستان و ایران را دگرگون کرد. انقلابیترین اعلامیهای که از بزرگمردی هشتادساله، بدون آنکه دروس نظامی خوانده باشد و استراتژی نبرد را بداند و یا در تاکتیکهای نظامی تجربه داشته باشد، صادر شده است. امام خمینی فرماندهی کل قوا را به دست میگیرد و فرمان میدهد که ارتش باید در عرض بیستوچهار ساعت خود را به پاوه برساند و ضدانقلاب را قلع و قمع کند...»2
برای دکتر چمران باورکردنی نبود غائلهای که با همه آن تعاملها و مذاکرات و مقاومتها و ایثارگریها، نتوانست به نقطه مطلوب برسد، چگونه با یک پیام و یک فرمان از صدها کیلومتر آنسوتر، کارش تمام شد. پیامی از جنس همان پیامهایی که طومار رژیم 2500 ساله شاهنشاهی را در هم پیچید.
فرمانی که به کوهها لرزه انداخت
دکتر چمران این واقعه تاریخی را «معجزه» خواند و در بخشی از پیامش به همین مناسبت با دستخط خود نوشت:
«... معجزهای رخ داد، آنچنان کوبنده و زیر و روکننده که برای هیچکس قابل تصور نبود، همانگونه که چند ماه پیش یک چنین معجزه عجیبی به وقوع پیوست و انقلاب پرافتخار ایران را پیروز کرد. فرمان امام صادر شد، به کوهها و درهها و دشتها لرزه انداخت، پاسداران از جان گذشته با فریاد اللهاکبر میخروشیدند و زمین و زمان و آسمان لبیک میگفتند، چه معجزهای که فقط از مردان برانگیخته خدا میسر است و بس... فقط یک قدرت روحی بزرگ در یک ابَرمرد تاریخ قادر است چنین معجزهای کند...»3
میتوان گفت در واقع همه تحولات و تغییرات روحی و فکری شهید چمران در طول حدود 30 سال؛ از مرداد 1332 و فعالیت در نهضت مقاومت ملی و بعد از آن، انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و سپس دوران زندگی در آمریکا و ناسا و شرکت بِل و سپس مهاجرت به لبنان و حضور در بنیانگذاری جنبش امل در کنار امام موسی صدر و بعد از آن پیروزی انقلاب اسلامی، حضور در ایران و دولت بازرگان و... و گذر از همه آن مراحل، او را در این لحظه به اوج بصیرت و درک حقیقت رساند و از اینجا بود که او چمرانِ خمینی شد.
بعد از آن، دکتر چمران وزیر دفاع شد و سپس حضرت امام ایشان را در کنار آیتالله خامنهای بهعنوان نماینده خویش در شورای عالی دفاع منصوب کردند، که همین ارتباط باعث شد که با شروع جنگ تحمیلی، دکتر چمران و مقام معظم رهبری ستاد جنگهای نامنظم را تاسیس نموده که تا زمان شهادت چمران در 31 خرداد 1360 در دهلاویه ادامه یافت.
شهید چمران در طی این 30 سال، همواره انسانی بیقرار و در حال تغییر و تحول و یا بهتر بگوییم در حال شدن بود تا آن زمان که در پاوه به چشم خود دید و با تمام پوست و گوشت خود، تاثیر شگرف فرمان ولایت را حس کرد که چگونه همه کید و مکر دشمنان را با خیل ساز و برگ نظامیشان و انبوه افرادشان، همچون موم در برابر نور خورشید آب کرد.
____________________
1- کردستان- شهید دکتر مصطفی چمران-صفحه 79 2- همان- صفحه 81 3- همان- صفحه 83