kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۷۱۵۲
تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۰۳

بدخــویی اعـــتماد! (یادداشت وارده)

 
 
علیرضا چخماقی
توقع بیهوده‌ای است از آسمانِ شب درخشش خورشید را بطلبیم و از چراغ بی‌روغن و فتیله روشنایی را‌، چنان‌که در کویر خشک و باران ندیده‌، چشمۀ آبی نمی‌توان جست و در برهوت لم‌یزرع‌، درخت میوه‌ای نمی‌توان یافت و بر همین روال سعی نافرجامی است از آنان که فریاد وطن وطن سر می‌دهند وطن‌دوستی را و از جماعتی که خود را در جمع ارباب فرهنگ و ادب و معرفت‌، جای داده‌اند؛ توقع شناخت فرهنگ و مراعات ادب و کسبِ معرفت...
شاید برای عده‌ای از مدعیان وطن‌دوستی- و البته به زعم و در بیانِ خودشان وطن‌پرستی!- که در خارج از مرزهای وطن زندگی می‌کنند طبیعی باشد از وطن نام بردن و همزمان خنجر بر پشت آن زدن و به همین نسبت ننگ و عار نباشد برای طرفدارانشان تا در ستایش از ایشان‌، در ضدیّت با حقایق روشن‌، مفاهیم متعالی و بدیهیات جاری‌، سنگ تمام بگذارند و بی‌توجه به مفاسد مادی و معنوی آنان‌، در تعریفشان‌، چنان قلم را بچرخانند که بی‌خبران از ماهیّت پست و درون تاریک چنین موجوداتی‌، مفتون ایشان شوند و چیزی به حساب آورندشان... 
سخن از روزنامه‌ای است که برخلاف نامش که اعتماد است‌، نیک‌اندیشان اسلام‌مدار و ایران‌دوست و استقلال‌طلب به آن اعتمادی ندارند و از کثرتِ مندرجات آن که مبتنی بر سیاه‌نمایی و وارونه‌نویسی است‌، نزد واقع‌بینان و اهل انصاف و منطق اعتباری ندارد که البته به همین نسبت می‌تواند در چشم ساده‌اندیشانِ ظاهربین و خود روشنفکرپنداران خوب بنماید و خوش جلوه کند. 
     در هر حال‌، یکی از آخرین نمونه‌های بی‌بندوباری این روزنامه‌، چاپ مطلبی است در تکریم و تعظیم فردی به نام اسماعیل خویی که عنوان شاعر را یدک می‌کشید و سروده‌هایش‌، بازتابی بود از افکار پریشان و زندگانی غرق در انحطاط و همواره به رنگی درآمدنِ وی... چنان که در سال‌های آخر حکومت پهلوی‌، مدعی مبارزه با رژیم سلطنتی بود و بعد از پیروزی انقلاب‌، به صف هواداران سازمان فدائیان خلق پیوست و در دوره دیگر‌، از سازمان تروریستی منافقین حمایت کرد و در سال‌های آخر عمرش‌، از تک‌تک اعضای خانوادۀ سلطنتی چنان با آب و تاب عذرخواهی و طلب بخشودگی کرد که گویا اگر جنابشان علیه شاه در جمع میلیون‌ها نفر از مردم نبودند‌، انقلاب هرگز به پیروزی نمی‌رسید!.... و بر اینها بیفزایید که در دوره‌ای از عمرش نیز‌، از نبود شاپور بختیار در رأس قدرت حسرت خورد و زمانی هم با رضا پهلوی همفکری و همراهی داشت و در کنار اینها‌، مدافع سلمان رشدی مرتد و پای ثابت رسانه‌هایی چون بی. بی‌. سی و صدای آمریکا بود. 
 به هر حال اسماعیل خویی هنری اگر داشت‌، این هنر شاعرپیشگی وی بود که آن هم در خیلی از موارد آلوده به کفر و آمیخته با اغراض کور شیطانی و هواهای پست نفسانی بود و در مقابلۀ شدید با اسلام و مظاهر اسلامی و حتی ادیان الهی؛ چنان‌که سفارش کرده بود تا پس از مرگش‌، جسد او را بسوزانند. خلاصۀ کلام اینکه اگر فلان جوانک بی‌خبر از همه جا‌، در گوشه‌ای از پهنۀ وسیع جغرافیای ایران‌، تحت تأثیر عده‌ای آشوبگر و معاند‌، جوگیر می‌شود و خطایی از او سر می‌زند‌، چندان تقصیری نداشته باشد در قیاس با آتش‌افروزانی که ادعای روشنفکری‌شان عالم و آدم را برداشته‌، امّا مرداب ذهنشان آکنده از بوی مرگ و تباهی است.  
آخرالامر دربارۀ کسی چون اسماعیل خویی‌، بسیار بیشتر از اینها می‌شود نوشت امّا از آن‌جا که بیشتر نوشتن از باتلاق عفنی که اسماعیل خویی و همسانان وی در آن زیسته‌اند‌، حرمت قلم را از بین می‌برد و جایگاه رفیع کلمه و کلام را مخدوش و ملکوک می‌سازد؛ بنابراین دامان سخن را کوتاه و تنها‌ اشاره‌ای می‌کنیم به روزنامۀ اعتماد که در آشفته‌بازار حاکم بر فرهنگ ِمطبوعات‌، مانند همزادش شرق‌، جز سیاهی و عیب و ایراد در فضای کشور و جامعۀ ایرانی نمی‌بیند و اگر جز این است اعلام کند که در دوازده ماه سال‌، دوازده مطلب و خبر مثبت را انتشار داده است و دیگر اینکه در همین روزنامۀ اعتماد هم حتی نویسندگان شریف و ارجمند نیز قلم می‌زنند و این سیاست کلی روزنامه است که به هر دلیل‌، خلاف مصالح ملّی و رسالت روزنامه‌نگاری‌، به جای پیمودن راهِ صواب‌، به سوی ناکجاآباد طی طریق می‌کند.