بازخوانی کارنامه عبدالرحمن برومند و خاندانش- ... وتنفروش-8
وارثان پدر (پاورقی)
Research@kayhan.ir
سید محمد عماد اعرابی
همیشه برخی خصوصیات انسانی به صورت ژنتیکی از والدین به فرزندان منتقل میشود، دست کم در مورد فرزندان عبدالرحمن برومند که چنین است. آنها گستاخی را از پدر خود به ارث بردهاند؛ البته مسلماً خصوصیات دیگری هم در این بده بستان ژنتیکی منتقل شده اما ژن غالب، گستاخی بوده است.
تقریباً نزدیک ظهر بود که همگیشان از مرگ عبدالرحمن با خبر شدند.1 علیمحمد برومند اولین فرزندی بود که بالای سر جنازه پدرش حاضر شد و بلافاصله با برادر بزرگترش علی، و لادن و رؤیا برومند تماس گرفت. چیزی نگذشت که لادن هم خودش را به جنازه رساند2 اما رؤیا که فرسنگها با پاریس فاصله داشت به خانهاش رفت و از دور جویای اوضاع بود.3 بر خلاف خانوادۀ عبدالرحمن، مأموران امنیتی فرانسه آرام به نظر میرسیدند؛ انگار اتفاق خاصی نیفتاده و یا شاید از مدتها قبل منتظر چنین اتفاقی بودهاند.
یک هفته بعد در پنجم اردیبهشت، مراسم تدفین پدرشان را برگزار کردند4 و فوراً برای برگزاری مراسم ترحیم در کشورهای دیگر عازم سفر شدند.5 جنازه عبدالرحمن تنها تا همان روزِ دفن برای لادن و رؤیا در حکم پدر بود، پس از آن بیشتر به پلکانی شبیه شد تا مراتب ترقی و شهرت را هر چه سریعتر بپیمایند! تقریباً در هر جلسهای که شرکت میکردند با اعتماد به نفس خاصی میگفتند: «پدرشان را جمهوری اسلامی کشته است». یک بار رؤیا برومند وقتی از خاطرات گذشته تعریف میکرد، گفت:
هیچ شکی نبود که ترور کار جمهوری اسلامی بود.6
البته بلافاصله درباره اسناد و مدارک ادعایش گفت:
متأسفانه چیز زیادی پیدا نشد [...] در مورد پدرم [ضاربان] هیچ اثری نگذاشته بودند.7
اینکه بدون هیچ سندی دست به ادعاهای بزرگ بزنید به نوعی حماقت شباهت دارد، اما دقیقاً کاری بود که بعدها رؤیا و لادن برومند به آن عادت کردند؛ یک روز بعد از قتل عبدالرحمن، بختیار کمی منصفانهتر از آنها موضعگیری کرد و به خبرنگار بیبیسی که پرسید کارِ چه کسی میتواند باشد؟ گفت: ممکن است کار من باشد و یا هر آدم دیوانه دیگری! [ولی] تا قاتل شناسایی نشود من میگویم کار جمهوری اسلامی ایران است.8
این صراحت لهجه در مقایسه با لادن و رؤیا قابل تحسین بود. پدر آنها میتوانست در یک معامله امنیتی میان سرویسهای اطلاعاتی کشته شده باشد؛ چیزی که با توجه به سابقه همکاری عبدالرحمن با سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) اصلاً بعید به نظر نمیرسید؛ حتی میتوانست در جریان یک تسویه حساب داخلی در نهضت مقاومت ملی کشته شده باشد، اتفاقی که برای هادی عزیزمرادی افتاده بود و جایگاه عبدالرحمن را در تشکیلات نهضت مقاومت ملی متزلزل کرد تا جایی که نهضت پیشگامان ایران را با همراهی دوستانش در سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا (CIA) راه انداخت.9 با این همه اما لادن و رؤیا برومند فقط دوست داشتند قصه خودشان را تعریف کنند. این کار اگر برای آنها هیچ چیز نداشت اما حداقل نام و نان داشت.
تقریباً تا قبل از مرگ عبدالرحمن برومند هیچ کس آنها را نمیشناخت؛ گرچه لادن خودش میگفت از سال 1358 در سازمان دانشجویان نهضت مقاومت ملی فعالیت میکرد.10 او حتی خودش را از طرفداران« انقلاب سال 1357» میدانست و میگفت: «قلباً با این انقلاب بودم»11 سه سال بعد برای خودش سابقه فعالیت انقلابی هم دست و پا کرد، ابتدا خودش را به بنیصدر و بعد هم به آیتالله خمینی چسباند.12 لادن هم مثل پدرش اهل مبالغه بود! او اصلاً ایام انقلاب در ایران نبود. نه طعم شکنجههای ساواک را چشیده بود و نه هراس بازداشت توسط کمیته ضد خرابکاری شاه را! فقط 19 بهمن 1357 وارد ایران شد13 و 11 اردیبهشت 1358 هم برای همیشه از ایران رفت14، یعنی تنها چیزی کمتر از 3 ماه! این مدت حضور در ایران بیشتر برای رتق و فتق امور تجاری و انتقال اموال پدرش به خارج از کشور مناسب بود تا برای حضور در انقلاب اسلامی مردم ایران.
خواهرش رؤیا برومند هم درست مانند او بود. عبدالرحمن چند سال پیش از ترک ایران (در سال 1357) دخترانش را برای تحصیل به فرانسه فرستاد.15 او حتی از سالها قبل به فکر تحصیل فرزندانش در پاریس بود، برای همین آنها را از نوجوانی به مدرسه فرانسوی رازی در تهران فرستاده بود؛16 عبدالرحمن حتی در این زمینه هم با خانواده سلطنتی هم نظر بود چون فرح دیبا نیز دقیقا در آن ایام همین مدرسه را برای تحصیل علیرضا پهلوی انتخاب کرد17 و البته خودش هم فارغالتحصیل آنجا محسوب میشد.18
تا قبل از مرگ عبدالرحمن، رؤیا هم در گمنامی دست کمی از لادن نداشت اما با مرگ پدرشان تقریباً همه چیز عوض شد. ده سال پس از مرگ عبدالرحمن، در فروردین ماه 1380 در واشنگتن، بنیادی تأسیس کردند و نام آن را گذاشتند بنیاد عبدالرحمن برومند.19 اینکه از کسی با سابقه عبدالرحمن برومند یک قهرمان ملی بسازید از هر نظر غیرممکن به نظر میرسد. اما ایالات متحده سرزمین عملیات غیر ممکن است جایی که میشود دروغ را تا مرز باور هضم کرد.
رؤیا مدیریت اجرایی بنیاد را پذیرفت و لادن برومند هم به عنوان مدیر پژوهشی بنیاد مشغول شد.20 در زمینه مالی هم آنها باید به اندازه کافی سپاسگزار سرمایهداران ایالات متحده باشند چون تا جایی که میشد حمایتشان کردند. یک بار در ۱۸ تیر ۱۳۸۲ وقتی کارل گرشمن گزارش فعالیتهای ان.ای.دی(NED) را در کنگره ایالات متحده ارائه میکرد با افتخار بنیاد برومند را به عنوان یکی از دستاوردهای NED برای سناتورها و نمایندگان مجلس آمریکا مثال زد. او گفت: امروز سالگرد اتفاقات ۱۸ تیر است و به همین دلیل بودجه NED به لادن و رؤیا برومند اختصاص داده شده است.21
لادن و رؤیا هر دو NED را به عنوان یکی از منابع عمده مالی بنیاد برومند پذیرفته بودند. آنها حتی به صورت رسمی در وبسایت بنیاد برومند اعلام کردند که 16 درصد از هزینهشان توسط این مؤسسه تأمین میشود،22 گرچه سالهای بعد کمی درصدها را بالا و پایین کردند اما همچنان بر روی حمایت مالی NED حساب ویژهای باز کرده بودند. این همه صراحت از آنها بعید به نظر میرسید البته شاید مبالغ دیگری هم باشد که لازم ندانستهاند در وبسایت بنیاد برومند منتشر کنند.