معجزه شهادت
سعید علامیان
حاج قاسم برای خودش تکلیف میدانست حالا که آقای ظریف، حرفی انقلابی گفته که آمریکا عصبانی شده، باید تمجیدش کرد؛ اگر آقای روحانی، حرفی در جهت مقاومت زده، باید حمایتش کرد. سلیمانی نمیترسید؛ نه از گلوله و تانک و توپ؛ نه از کشته شدن؛ نه از حرف این و آن. اینکه دربارهاش چه خواهند گفت، چه کسی خوشش میآید، چه کسی بدش میآید، برایش مهم نبود. برای او، جلوگیری از تفرقه، مهمترین وظیفه به حساب میآمد. در سخنرانیهایش، در باره اختلاف و تفرقه هشدار میداد.1 در مقابل، همه را به وحدت و همبستگی فرا میخواند. در آخرین توصیهاش - در وصیتنامه - نوشته است:
«اگر میخواهید با هم باشید، شرط با هم بودن، توافق و بیان صریح، حول اصول است... اصول، عبارت از چند اصل مهم است؛ اولِ آنها، اعتقاد عملی به ولایت فقیه است؛ یعنی اینکه نصیحت او را بشنوید. با جان و دل به توصیه و تذکرات او به عنوان طبیب حقیقی شرعی و علمی عمل کنید.»
12- حماسه تشییع
عصر روز حادثه، به ستاد فرماندهی کل سپاه رفتم. از چهار و نیم صبح، دوازده ساعتِ پرتلاطم را پشت سر گذاشته بودم. جلسه فرماندهی، درباره برنامه تشییع بود. در جمعبندی، این برنامه تصویب شد:
- شنبه، تشییع در کاظمین، کربلا و نجف. شهدا، شنبهشب به مشهد منتقل میشوند؛
- یکشنبه، تشییع در مشهد؛ عصر، حرم حضرت امام. شب، مراسم وداع در مصلای تهران؛
- دوشنبه، تشییع در تهران، پس از نماز امام خامنهای؛
- سهشنبه، تشییع و تدفین در کرمان.
به نظر، تصمیم بینقص و درستی میآمد؛ اما برنامهای که اجرا شد، غیر از تصمیمی بود که در جلسه گرفته شد! آنچه از آن به بعد به وقوع پیوست، در برنامه و به دست ما نبود! برنامه صبح شنبه چهاردهم دی، این بود که بدون اعلام قبلی، شهدا را در کاظمین و حرمهای مطهر امام کاظم(ع) و امام جواد(ع) طواف بدهند. بعد از تشییع در بغداد، کربلا و نجف، از فرودگاه نجف، مستقیم به مشهد بیاورند. همان اول صبح، گردانندگان مراسم، با جمعیت انبوهی در کاظمین و بغداد روبهرو شدند. با اینکه اعلام نشده بود، مردم عراق، دهان به دهان و توی شبکههای خودشان خبررسانی کرده بودند.
اولین بههمریختگی در برنامه، از همانجا شروع شد. تشییع در کربلا میبایست صبح برگزار میشد؛ اما تا پیکرهای شهدا به کربلا برسد، هوا تاریک شده بود! غوغایی در کربلا و نجف برپا بود. مردم عراق، در همه سالها، بارها تشییع جنازههایی در شهرهایشان دیده بودند؛ اما تشییع جنازه با این جمعیت، در عراق اصلاً سابقه نداشت.
با سقوط حکومت صدام، جمهوری اسلامی ایران در کنار ملت عراق قرار گرفت، حکومتی مردمی در عراق به وجود آمد، و این پیوند محکمتر شد.
وقتی داعش به عراق حمله کرد، جمهوری اسلامی ایران در کنار ملت عراق قرار گرفت و در مقابل تروریستهای متجاوز ایستاد.
ملت عراق، این حقیقت را لمس کرد که ملت ایران، نهفقط پشتیبان، بلکه حاضر است جان خود را برای ملت عراق بدهد. ما در عراق شهید دادیم؛ همانطور که عراقیها در ایران شهید دادهاند.
مردم عراق دیدند که سردار سلیمانی، تا مرز شهادت، پای دفاع از آنها ایستاد. حضور میلیونی آنها در تشییع قاسم سلیمانی، نشاندهنده قدرشناسیشان بود.
رهبران مردمی قدرتمند عراق، سران عشایرند. توی خانه هر یک از سران عشایر عراقی که میرفتیم، سه قاب عکس میدیدیم: عکس امام، آقا و حاج قاسم. این رابطه، دلی است و در تشییع شهید سلیمانی بروز کرد. خدا این محبت را در قلب آنها قرار داده بود. وقتی حرکت کسی برای خدا و در راه خدا باشد، خدا عشق به او را در دل انسانها جا میدهد.
دیدن چنین جمعیت تشییعکنندهای در عراق، یکباره مرا به یاد فرمایش امام خامنهای انداخت. بعد از اعلام خبر شهادت سردار سلیمانی، مردم ایران به خیابانها ریختند و بنا به رسم هر شهر، احساس و ارادتشان را ابراز کردند. آقا، غروب روز شهادت سردار سلیمانی، به خانه حاج قاسم رفتند و صحبتی با خانوادهاش کردند. قرار بود صبح شنبه، مراسم تشییع در بغداد و کربلا و نجف شروع شود. هیچکس، حتی ماهایی که برای مراسم برنامهریزی کرده بودیم، چنین جمعیتی را نمیتوانستیم تصور کنیم و تخمین بزنیم. آقا بین صحبتهایشان به خانواده حاج قاسم فرمودند: شما امروز دیدید. خب، در کرمان، حاج قاسم را همه از نزدیک میشناختند؛ این جمعیّتی که امروز در کرمان به خیابان آمد، این، چیز عجیبی نبود؛ امّا تبریز چه؟ دیدید تبریز را؟ دیدید؟ چه جمعیّتی! چه احساس ارادتی! چه اشکی ریختند مردم تبریز - آن جمعیّت عظیم میلیونی- در خیابان! اینها، نعمتهای جلوی چشم ماست که خدای متعال برای اینکه ماها بفهمیم که قدر شهادت چقدر است، اینها را جلوی چشم ما میگذارد. حالا تشییعش را هم خواهید دید که چه خواهد شد و چه تشییعی از او بشود!
پانوشت:
1. یکی از این سخنرانیها، در مهر 1395 به مناسبت یادواره شهدای ملایر بود. قاسم سلیمانی در آنجا گفت: «در خط مقدم جنگ با دشمن نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست؛ دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحبمنصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه، دوصدایی در مقابل دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن؛ حساسیت جامعه را از بین بردن و سرد کردن؛ در درون آن، تفرقه درست کردن، خیانت است.»