اجابت دعا در کنار کعبه(حکایت اهل راز)
آیتالله حاج سیّد جواد عَلَم الهُدی نقل کرد:
عمویم مرحوم حاج اکبر آقا نجفی _ رضوان الله علیه _ به همراه پدر به زاهدان و از آنجا به کویته [در پاکستان] و بمبئی [هند] رفته بودند و یک ماه هم معطّل شدند تا با یک کشتی، با هزار و پانصد مسافر و در مدت ده روز سفر دریایی، به جَدّه رسیدند.
ایشان میگفتند: در مکه پولم تمام شد و چون هر کسی فقط مقداری پول برای خود آورده بود و کسی نمیتوانست به دیگری کمک کند، لذا به کنار خانۀ کعبه مشرّف شدم و عرض کردم: پولم تمام شده! یا مرا پیش خودتان نگه دارید یا اگر مصلحت است که برگردم، به من پول بدهید.
در آن زمان، مُطوِّف، محمّدعلی غَنّام بود و ما نیز مسافر بودیم. به من گفت: اگر داخل گرم است و پشه دارد، در بیرون تخت میزنم، بخوابید.
همگی خوابیدیم. نمیدانم در حال خواب بودم یا بیداری، چراغها خاموش بود، هیچ کس هم در اطراف من نبود، کیسهای در زیر عبایم احساس کردم، ولی از آنجا که در حال بیداریِ کامل نبودم، چندان توجهی نکردم.
وقتی بیدار شدم، یازده عدد سکۀ طلای عثمانی در کیسه دیدم و مشکلم برطرف شد!
* کتاب: خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی ریشهری
انتشارات دارالحديث قم