kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۵۵۰۰
تاریخ انتشار : ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۰:۱۷

پیرمرد اهل دل و قبولی حج (حکایت اهل راز)

 
 
یکی از دوستان اهل علم که مایل نیست نام او را ببرم، خاطره جالبی از یکی از سفرهای خود برای اینجانب(ری‌شهری) تعریف کرد که به تقاضای من آن را مکتوب کرد. متن نوشته ایشان چنین است: 
قبل از پیروزی انقلاب و در سال‌های اقامت در کرمانشاه چندین‌بار زمینه انجام حج تمتع برایم پیش آمد. یک سال به جهت موقعیت خاص انقلاب و نیازی که به بنده در منطقه بود و بعد از آن هم، چون تحت تعقیب و فراری بودم، از این عبادت جامع‌البرکات محروم شدم. پس از پیروزی هم در سال‌های اولیه انقلاب به جهت شرایط حساس منطقه، به‌رغم اینکه دعوت می‌شدم، باز محروم ماندم.
یک سال در روز بیست‌وهشتم صفر در حالی‌ که زیارت حضرت رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را می‌خواندم، به‌شدت از اینکه تا به حال از زیارت قبر مطهر آن حضرت محروم مانده‌ام منقلب شدم و آتشی بی‌سابقه و غیرقابل وصف، همه وجودم را فرا گرفت و ساعاتی بی‌اختیار فقط ‌گریه کردم. بعد از همین ماه و در زمان مسئولیت جناب حجت‌الاسلام والمسلمین موسوی‌ خوئینی‌ها در امور حجاج، به شکلی غیرمنتظره به بعثه دعوت شدم. پس از آن هم با عنایت رب متعال و توجهات رسول اکرم و اهل‌بیت در بیشتر سال‌ها با لطف و محبت نمایندگان رهبر معظم انقلاب در حج حضور داشته‌ام.
چند سال پیش، قبل از اینکه رابطین، تقسیم‌بندی شوند و یک سال در میان مشرّف شوند، بنده از ابتدای مهیا شدن جهت حج احساس عجیبی بر همه وجودم حاکم شد که چرا برخی از مردم که فقط یک‌بار در عمرشان توفیق حج پیدا می‌کنند، همه بار سنگین سفر آخرت خود را با آن می‌بندند، اما افرادی مثل من که این همه با عنایت خداوند مشرّف می‌شوند، شاید با نقایصی که حج‌شان دارد محروم می‌مانند؟
 در آن سال حال عجیبی داشتم؛ در هنگام احرام، در طواف، در سعی و به‌ویژه در عرفات و مشعر و مِنا، الحاح و التماس عمیقی به درگاه خداوند منّان داشتم و به‌خصوص در مرکز برکات حج (مشعر)، همه دعایم در آن شب مقدس این بود که: خدایا! من که می‌دانم لیاقت ارتباط‌های قدسی را ندارم، ولی افراد لایقِ این‌گونه لیاقت‌ها فراوانند، اگر به لطف تو در سالی حج من قبول شده، برای آرامش دل مضطربم توسط یکی از بندگان خوب خودت مطّلعم گردان.
برگشتیم. شاید ‌شانزده روز یا کمتر از بازگشتم از همین سفر حج نگذشته بود که جناب حجت‌الاسلام والمسلمین ابراهیم فاضل فردوسی- که بحمدالله از اهل معرفت و عرفان است و بنده توفیق داشته‌ام تا چندین سال در حج، مصاحب ایشان باشم- از بوشهر زنگ زدند و فرمودند: فلانی! من نمی‌دانم قضیه چیست، ولی امروز صبح پیرمردی از فلان روستای دورافتاده بوشهر به دفتر من آمده، می‌گوید پیامی دارم. وقتی وارد اطاقم شد، اوّل، همه خصوصیات دقیق شما را؛ از جمله اینکه سید هستید و وضع جسمی و بسیاری خصوصیات دیگر شما را بیان کرد و حتی گفت ایشان در بعثه هم‌اطاقی شماست، سپس گفت: سلام مرا به او برسانید و بگویید حجّ امسالش مورد قبول خداوند قرار گرفته است!
در ضمن جناب آقای فاضل فرمودند: من فقط شنیده بودم که در آن روستا پیرمردی اهل دل هست؛ ولی او را ندیده بودم.
* کتاب: خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری انتشارات دارالحديث قم