میراث جاودانه امام صادق علیهالسلام
امام جعفر صادق علیهالسلام را به حق «رئیس مذهب» مینامیم و این وصف، ناظر به موقعیت تاریخی و اجتماعی ایشان و نقش خطیر و ارزندهای است که آن حضرت در هدایت اسلام راستین از بین انبوه کجرویها و مکاتب انحرافی برعهده داشت. امام صادق(ع) از سال ۱۱۴ تا ۱۴۸ هجری به مدت ۳۴ سال جهان تشیع را زعامت فرمود و سرانجام به دسیسه منصور دوانیقی دومین خلیفه عباسی در سن ۶۵ سالگی به شهادت رسید.
عصر امام صادق(ع) دوره سیاسی منحصربهفردی بود که در آن زوال بنیامیه و انتقال حکومت به عباسیان شکل گرفت(سال ۱۳۲ هجری) و این زمینهای گردید که آن امام همام دانشگاهی عظیم را بنیان نهاده و علومی متنوع از فقه و کلام و تفسیر و حدیث تا نجوم و فیزیک و شیمی و جغرافیا را تدریس فرماید. تعداد شاگردان و دانشآموختگان مکتب امام صادق(ع) را چهار هزار نفر برشمردهاند که عده بسیاری از آنان را دانشمندان اهل تسنن تشکیل میدادند. همچنان که ابوحنیفه و مالک بن انس دو تن از پیشوایان چهارگانه اهل سنت نیز نزد حضرتش تلمّذ نمودند.
دوره امامت آن بزرگوار، عصر ظهور و اشاعه تفکرات باطلی مانند کفر و الحاد، غلو، جبرگرایی و جریانات متعدد دیگری بود که اصل و بنیان اسلام را نشانه گرفته بودند. این انحرافات فکری را چه بسا حاکمان اموی و عباسی برای مبارزه با اسلام راستین که در هیئت مکتب تشیع متجلی شده بود تبلیغ نموده و گسترش میدادند. در این مقاله نگاهی گذرا به پارهای از انحرافات و مبارزه امام صادق(ع) با آنها داریم.
از جمله کجرویهای گروهی از مسلمانان، اعتقاد به جبر بود. جبر بدین معنا است که بندگان، در افعال خود هیچگونه اختیاری ندارند و خالق اعمال آنها از خیر و شر، خداوند است. این نظریه که در دوران اموی پایهگذاری شده بود، در خدمت دستگاه جبّار خلافت و تقویت پایههای حکومت قرار داشت. زیرا طبق این عقیده، خلافت ستمگران به اراده خداوند شکل گرفته بود و هر اعتراضی به وضع موجود، در واقع اعتراض به مشیّت خداوندی محسوب میشد. از اینرو هیچ واکنشی در برابر جنایات حکومت روا نبود و مردم خواهناخواه میآموختند در برابر رفتار حاکمان تسلیم محض باشند. در برابر نظریه جبر، گروهی دیگر قائل به تفویض و اختیار تام بودند و خداوند را در افعال بشر معزول و برکنار میدانستند. اما امام صادق(ع) در مقابله با این دو دیدگاه، نظریه «امر بين الامرين» را مطرح فرمود و هر دو اعتقاد را مردود اعلام کرد.
جریان غلو نیز به رهبری شخصی به نام ابوالخطّاب شکل گرفت. این تفکر خطرناک که قائل به الوهیت یا پیامبری شخص امام بود، بهطور پنهان مورد حمایت و تبلیغ حاکمان بنیعباس قرار گرفت تا بدینوسیله مکتب نورانی تشیع را آلوده و مخدوش سازند. امام صادق علیهالسلام با اندیشه غلو بهشدت مبارزه میکرد و غالیان را فاسق و کافر معرفی میفرمود و شیعیان را از همنشینی، همسفره شدن و مصافحه با آنان بازمیداشت.
طبرسی عالم شیعی قرن ششم در جلد دوم از کتاب خود احتجاج، قریب به پنجاه گفتوگو و مناظره از امام صادق(ع) نقل نموده که برخی از آنها بلند و طولانی و برخی در حد پرسش و پاسخی کوتاه است. امام در تعدادی از این گفتوگوها به سؤالات اصحاب خود مانند هشام بن حَکَم پاسخ داده و اعتقاداتشان را تصحیح فرموده است. اما بسیاری از این گفتوگوها، مناظرات امام با منکران خداوند است که ضمن مجاب شدن، در نهایت به دست حضرتش ایمان آوردهاند.
در یکی از این مناظرات، «ابوشاکر» زندیق مشهور، از امام تقاضا میکند تا وی را به وجود معبود راهنمایی کند. امام به تخممرغی که در دست کودکی حاضر در مجلس است اشاره کرده و میفرماید این حصاری محفوظ و پوشیده است که پوستی ضخیم دارد و زیر آن لایهای نازک قرار گرفته و درون آن مایعی به رنگ طلا و نیز مایعی نقرهفام وجود دارد که هیچکدام با دیگری مخلوط نمیشود. نه سازندهای از آن خارج شده و نه کسی از خارج در آن داخل گردیده است و مشخص نیست موجودی که از آن بیرون خواهد آمد، مرغی نر است یا ماده. ای ابوشاکر! آیا برای چنین پدیدهای، خالقی مدبّر قائل هستی؟ ابوشاکر مدتی سر به زیر افکند و آن گاه شهادتین بر زبان جاری نمود و به امامت حضرتش اعتراف کرد و از عقاید باطلی که داشت توبه نمود.(طبرسی، احتجاج، ج۲، باب احتجاجات امام صادق علیهالسلام)
آن حضرت در مناظره با «ابن ابیالعوجاء» که منکر مبدأ جهان آفرینش بود، فرمود اگر امر خلقت چنان باشد که تو میگویی (و جهان خالقی نداشته باشد) ما و شما در سرانجام کار با یکدیگر برابریم (و زیانی متوجه ما نخواهد بود) و چنانچه خلقت آنگونه باشد که ما میگوییم (و آفرینش خالقی داشته باشد و قیامتی در کار باشد که اینگونه هست) ما نجات یافتهایم و تو هلاک شدهای.(همان)
در زمان امام صادق علیهالسلام تفسیرهایی از آیات قرآن وجود داشت که مستند به اسرائیلیات یا موهومات و آرای شخصی افراد بود. همچنین روایات دروغین فراوانی در بین مردم و محافل علمی دستبهدست میشد و شیّادان به انگیزههای مختلفی دست به جعل حدیث میزدند.
هرچند از بدو ارتحال رسول اعظم اسلام(ص) جعل حدیث نیز شکل گرفت، اما در دوره حکومت معاویه به هدف تحریف اسلام حقیقی و مخدوش کردن سیمای اهلبیت(ع) جاعلان حدیث از جوایز آن معدن فساد و تباهی بهرهمند میشدند و این کار در دورههای بعد به قوت ادامه پیدا کرد. هنگامی که منصور دوانیقی دستور قتل ابن ابیاعوجاء را صادر کرد، وی که به کشته شدن خود یقین پیدا کرده بود، اذعان نمود که من در میان شما مسلمانان چهار هزار حدیث جعل کردم.(بلاذری، انسابالاشراف ۴ / ۹۶)
امام صادق(ع) در سنگر مرزبانی از منابع اسلام (قرآن و احادیث نبوی بهعنوان سنت) و پیراستن چهره زیبای اسلام از غبار خرافات، مجاهدتی پیگیر را آغاز نمود و در زمینههای گوناگون مانند فقه، کلام، تفسیر و علوم دیگر میراثی عظیم از روایات را از خود بهجا گذاشت تا آنجا که مکتب پرافتخار تشیع به جهت ثروت بیبدیلی که از آن امام همام به دست آورده است به مذهب جعفری(ع) خوانده میشود.
آن حضرت در کنار مجاهدت در ارائه اسلام ناب محمدی(ص) به تربیت شیعیان نیز اهتمام کافی داشت و آنان را نسبت به اخلاق پاک و ستوده هدایت میفرمود. زید شحّام گوید امام صادق(ع) به من فرمود به هرکس از مردم که از من پیروی میکند و سخنم را میشنود سلام مرا برسان و بگو شما را به تقوا و ورع در دین و کوشش در راه خداوند و راستگویی و ادای امانت و سجده طولانی و نیکی با همسایه سفارش میکنم... زیرا هرکس از شما تقوا داشته و راستگو و امانتدار و خوشخلق باشد، گویند او جعفری است و این ادب و تربیت جعفر بن محمد(ع) است و این موضوع مرا شاد میکند...
(اصول کافی، ۲ / ۶۳۶)
سید ابوالحسن موسوی طباطبایی