تـوکـل و نظام اسـباب
حسین اسماعیلپور
باور به توحید به عنوان محور اندیشه اسلامی، آثار و کارکردهای متنوعی در زندگی بشر دارد که یکی از آنها در حوزه توکل خودنمایی میکند. توکل به معنای اعتماد کردن به خدا در کارها، در حقیقت بازتابی از پذیرش ربوبیت الهی و مشیت او در همه ابعاد زندگی از خرد و کلان است.
انسان در زندگی همواره بر اسباب و وسایل تکیه و اعتماد میکند تا وی را به مقصد مقصود برساند. کسی که بیمار میشود به پزشک و داروهای وی اعتماد میکند و یا کسی که ماشینی را در خیابان پارک میکند با قفلهای مختلف و متنوع از ساده تا پیچیده میکوشد تا با اعتماد به قفلها اتومبیل خود را از شر دزدان در امان نگه دارد. بنابراین انسان به طور طبیعی به ابزارها و اسباب مختلف تکیه میکند. این مسئله امری طبیعی است و همه خردمندان در همه جهان اینگونه عمل میکنند. از این رو که در روایات اسلامی آمده است: ان الله یابی ان تجرى الامور الا باسبابها؛ خداوند پرهیز دارد از اینکه امور جز از راه اسباب جریان یابد. (کافی، ج ۷، ص۱۸۳)
نقش توکل در نظام اسباب
در تفکر اسلامی و توحیدی، اعتماد به خدا و توکل به وی از اصول بنیادین است و از بندگان خواسته شده است که در هر کاری بر خدا اطمینان و اعتماد کنند. پرسش این است که اگر اسباب و ابزارها اموری است که میباید به آنها اعتماد کرد و برای رسیدن به هدف از آنها بهره برد، جایگاه توکل و اعتماد به خدا در همان امور به چه معناست؟ اصولاً وقتی ما اتومبیل خویش را قفل میکنیم و از ابزارهای مناسب و فنآوری پیشرفته برای حفظ و امنیت آن از دست دزدان بهره میبریم چه نیازی است که توکل به خدا داشته باشم؟ به ویژه که خداوند همه امور هستی را بر نظام احسن بهرهگیری از اسباب قرار داده است.
به عبارت دیگر نقش توکل بر خدا و اعتماد در همه امور بر او در کجای نظام اسباب قرار میگیرد که خداوند آن را در نظام احسن اصالت داده و بنابر حدیث مشهور و معروف از جریان امور به جز در دایره اسباب ابا و پرهیز کرده است؟
در پاسخ به این پرسش توجه به این نکته لازم است که نظام هستی بر مبانی چون توحید و عدالت قراردارد و توحید به عنوان محوریترین اصل از اصول نظام تفکری و هستی شناختی اسلام بلکه جهان است. توحیدی که در این نظام فکری بر آن تاکید میشود توحید در همه حوزههاست و هیچ حوزهای را نمیتوان بیرون از دایره توحید دانست.
در تفکر اسلامی، توحید در ذات و الوهیت، در کنار توحید در عبادت و توحید در افعال مطرح است. این بدان معنا خواهد بود که حتی افعال دیگران در دایره توحید باید تحلیل و تبیین شود و اینگونه نیست که کسی در افعال خویش مستقل است. از این رو در تفکر اسلامی جبر به همان اندازه نادرست است که اختیار نادرست است و اینگونه نیست که به عنوان نمونه انسان در هر کار خویش آزاد است و همه کارها به او واگذار شده است؛ چنانکه فقدان اختیار و جبر محض نیز باطل و نادرست است.
در اندیشه اسلامی چنانکه امامان معصوم(ع) تبیین کردهاند احسن هستی براساس «لاجبر و لاتفويض بل منزلهًْ بين المنزلتين» قرار دارد. بر این اساس انسان در عین اختیار، در نوعی جبر قرار دارد که گریزی از آن نیست.
در نظام اسباب نیز اینگونه است؛ به این معنا که همانگونه که خداوند برای اسباب، تاثیر قرار داده اینگونه نیست که این تاثیرگذاری به شکل واگذاری و تفویض است و از خود سلب اختیار کرده باشد.
بنابراین در نظام احسن توحیدی، هرگز تفویض از سوی خداوند نبوده و نیست هرچند که تفویض از سوی خلق روا دانسته شده بلکه به عنوان یک مطلوب مورد تشویق قرار گرفته است.
اما از آنجا که سخن درباره تفویض نیست به آن اشاره نمیشود و تنها به همین بسنده میشود که تفویض از سوی خلق به معنای نادیده گرفتن اراده و اسباب و واگذاری همه امور به مشیت و اراده الهی است که دستیابی به این مقام و نیز رویت آثار آن تنها برای موحدان در مقام توحید محض و صرف است که از آنان به ابرار و صالحان و محسنان یاد میشود.
اما یکی از مراتب پذیرش توحید، توکل است. توکل به این معناست که انسان با پذیرش نظام احسن اسباب باور دارد که هرگز این نظام به معنای بستن دستهای خداوند نیست و اینگونه نیست که خداوند همهچیز را به چیزی چون اسباب واگذار و خود به مانند ساعتساز پاندولی، ساعت خلق را ساخته و راه انداخته و ساعت، خود در جریان و حرکت است و هیچ نیازی به مدیریت و مراقبت ندارد بلکه در نظام توحیدی که قرآن تبیین و تشریح میکند خداوند همانگونه که آفریدگار هستی است پروردگار و رب آن نیز میباشد و در مقام ربوبیت است که همه هستی را مدیریت میکند، بهگونهای که اگر دمی از هر چیزی نظر بردارد آن چیز فرو میپاشد و نیست و نابود میشود.
بر این اساس، تاثیر هر چیزی تا زمانی است که خداوند بخواهد و چون خداوند هر دمی در مقام و شأنی است و شأنی او را از شأنی دیگر بازنمیدارد و مشغول نمیکند، همه امور هستی از خرد و کلان به ربوبیت و پروردگاری و همچنین علم و حکمت اوست. از این رو آیات قرآن همواره در مقام بیان تصرفات ربوبی خداوند بر اموری چون علم و آگاهی و نیز حکمت و شنوایی و بینایی و قدرت و مانند آن تاکید میکند تا بشر دریابد که هیچ چیز هستی بیرون از دایره ربوبیت و پروردگاری خداوند نیست و خداوند در نظام احسن اسباب بهگونهای عمل نکرده است که امور را به اسباب واگذار کرده باشد و خود کنار کشیده باشد.
بر این اساس توکل به معنای اعتماد و اطمینان به خداوند در هر کار خرد و کلان از درون و بیرون و پذیرش ربوبیت و پروردگاری الهی است. به این معنا که شخصی که بر خداوند توکل میکند با بستن پای شتر و قفل کردن اتومبیل خویش میپذیرد که امنیت آن برای دوری از دزدی و نگهداری آن مبتنی بر اسبابی است که خداوند برای هر چیزی قرار داده است ولی این اسباب تا زمانی کارایی دارد که خداوند بخواهد و اراده کند و اگر او نخواهد سبب از سببیت میافتد و اسباب، بیتاثیر میشود.
البته در نظام احسن اسبابی که خداوند برای هستی طراحی کرده، اسباب متفاوت و متعددی برای یک کار وجود دارد و اینگونه نیست که تنها یک سبب و یا اسباب معدودی در یک امر وجود داشته باشد؛ بلکه نه تنها اسباب متعدد و متنوع برای یک امر و یک چیز وجود دارد بلکه اسباب ظاهری و باطنی بسیار و همچنین اسباب در طول یکدیگر وجود دارد.
به سخن دیگر، هر سببی در طول سبب دیگری قرار میگیرد که تاثیرگذاری سبب عالی بر دانی و بالا بر پایین، قویتر و شدیدتر است. از این رو امکان دارد سبب برتر از تاثیر سبب فروتر بکاهد و یا کاملا آن را از حیز انتفاع بیرون راند. از جمله نمونههای آن میتوان به معجزات اشاره کرد که تاثیر اسباب شکل دیگری به خود میگیرد و آتشی برخلاف سببت سوزش و سوزاندن بر حضرت ابراهیم(ع) سرد و سلامت میشود.
در حقیقت نظام توحیدی در کنار نظام احسن اسباب بر این نکته تاکید دارد که نظام هستی به شکل واگذاری امور به اسباب نیست بلکه براساس تاثیر اراده و مشیت فراتر بر فروتر است. بنابراین به سادگی میتوان نقش مستقیم خداوند را در همه امور زندگی به عنوان ربوبیت ادراک کرد و پذیرفت.
بر این اساس انسان موحد کسی است که برای نظام اسباب، تاثیری در حد و اندازه محدود قائل است و نه تاثیر استقلالی و به دور از اسبابهای عالیتر. از این رو همواره سخن از مشیت و اراده طولی است و حتی درباره خود همان را باور دارد که خداوند به صراحت در آیات 29 تکویر و 30 انسان به عنوان مشیت طولی انسان از آن یاد کرده و فرموده است: ما تشاوون الا ان یشاءالله، شما چیزی را مشیت و اراده نمیکنید مگر آنکه پیش از آن خداوند بخواهد و مشیت کند. لذا گفتهاند خاستگاه توکل انسان بر خدا و تفویض امور به وی، پذیرش نظام توحیدی در همه هستی از خرد و کلان و ریز و درشت و انسان و غیر انسان است.
خاستگاه باور به توکل
ریشه و خاستگاه توکل و تفویض چنانکه گفته شد، پذیرش نظام توحیدی در کنار نظام اسباب است. آیات بسیاری به این مسئله توجه داده و از انسان میخواهد که نسبت به خود و خدا و هستی چنین بینش و نگرشی را داشته باشد و بر این مدار حرکت کند.
انسان مومن و موحد، خالقیت خداوند را در همه هستی باور دارد. (فرقان آیه 58 و 59 و زمر آیات 38 و 62) چنین تفکری موجب میشود تا شریک و رقیبی برای خداوند در هستی قائل نشود و هرگونه شراکت را برای خداوند مردود شمارد. نتیجه چنین اندیشهای آن است که اسباب هستی نیز به عنوان مخلوقات خداوندی به شمار میآیند و بیرون از دایره قدرت و مدیریت او نیستند.
با این همه پذیرش خالقیت به تنهایی نمیتواند مسئله توکل را توجیهپذیر کند. از اینرو خداوند به ربوبیت خویش توجه میدهد؛ زیرا ربوبیت و پروردگاری خداوند بدان معناست که همه آفریدهها و مخلوقات در نظام احسن تحت تدبیر و مدیریت خداوندی حرکت میکنند و او است که آنان را به سوی کمال لایق و شایستهشان هدایت میکند.
پذیرش ربوبیت الهی بر همه هست، بدان معناست که خداوند موجودی حکیم است و همه هستی را براساس حکمت خویش برای رسیدن به هدفی آفریده است. چنانکه در بیان فلسفه و هدف آفرینش انسان در آیه 56 سوره ذاریات به عبودیت و در آیه 30 سوره بقره به خلافت انسان اشاره میکند که ترکیب دو آیه آن است که انسان به هدف خلافت ربوبی طولی بهعنوان یکی از اسباب اصلی خداوندی آفریده شده است؛ زیرا گوهر و کنه عبودیت چنانکه در روایات آمده است همان ربوبیت انسانی در طول ربوبیت خداوندی است.
این بدان معنا خواهد بود که هدف خداوند در آفرینش هستی، هدفی حقانی و آشکار است(نمال آیه 79) و او در هستی دارای حاکمیت انحصاری است و کسی جز او بر جهان حکومت و حاکمیت ندارد.(هود آیه 56 و 123 و یوسف آیه 67)
اقتضای ربوبیت آن است که خداوند به حکم رحمانیت عمومی(ملک آیات 28 و 29) و رحیمیت خاصه(شعراء آیه 217) بر هستی مدیریت کند و هرکسی را به کمال شایسته برساند، چنانکه مقتضای آن است که عزت و اقتدار خداوند(انفال آیه 49 و شعراء آیه 217) و علم خداوند به احوال و اعمال بندگان و آفریدهها (هود آیه 123 و فرقان آیه 58) در کنار کفایت او در تمام امور(آلعمران آیه 173 و نساء آیه 81) و مالکیت او بر هستی(نساء آیه 132) و مشیت و اراده او(اعراف آیه 89) و نظارت(شعراء آیات 217 و 219) و ولایت باریتعالی(آلعمران آیه 122 و توبه آیه 51) را بپذیریم.
پذیرش ربوبیت و مقتضیات آن در کنار توحیدمحوری بدان معنا خواهد بود که شخص به اسباب به عنوان موثرات مستقل ننگرد بلکه آنها را به عنوان موثراتی که به خواست و مشیت الهی تاثیرگذار هستند بشناسد و ایمان بیاورد.
نتیجه چنین بینش و نگرشی نسبت به خدا و خود و اسباب هستی آن خواهد بود که توکل را امری لازم و ضروری بشناسد و بدان پایبند باشد؛ زیرا هنگامی که مثلا درب ماشین خویش را قفل میکند بر این باور است که خداوند ناظر و آگاه به کار اوست و این خداوند است که برای قفل، اثر قرار میدهد.
بنابراین انسان موحد همانگونه که خود را بخشی از نظام احسن اسباب میشمارد، دیگر امور را نیز اینگونه در نظام هستی میشناسد و هرکاری را بهگونهای انجام میدهد که خداوند در پیش و پس و همراه آن باشد.
از این رو قرآن بر لزوم توکل به خداوند در همه امور زندگی از ریز و درشت و خرد و کلان آن تاکید میکند (آلعمران آیات 122 و 60 و مائده آیات 11 و 23) تا به این طریق مسئله ربوبیت خداوندی را در دلهای مومنان جایگزین کند و توحید واقعی را به ایشان نشان دهد.
آثار توکل
کسانی که اهل توکل واقعی شوند به سبب اینکه خداوندی حکیم و دانا و قادر و آگاه را وکیل خویش قرار دادهاند در نوعی آرامش خاص قرار میگیرند و نسبت به تغییرات در زندگی نگرانی و اندوه و بیمی ندارند.
(آلعمران آیه 172 و 173)
همین توکلگرایی موجب میشود تا اهل استعانت به خداوند شوند و در همه امور نیازها و خواستههای خود را به او بگویند و از او یاری بخواهند (اعراف آیات 88 و 89 یونس آیات 84 و86) آنان در عین حال اهل استقامت و پایداری در زندگی هستند.
(آلعمران آیات 121 و 122 و 173)
از آثار دیگری که برای توکل میتوان بیان کرد بهرهمندی از نعمتهای خداوند (توبه آیه 59) حیات طیب (نحل آیات 41 و 42) و تقویت روحیه انسان در شرایط سخت (آلعمران آیه 122) و رضایتمندی خداوند در کارها (آلعمران آیات 172 و 173) و سلامتی روح و روان و جسم و جان (همان) و شجاعت و شهامت (یونس آیه 71) قبول تقدیر (توبه آیه 51) و صبر و شکیبایی (ابراهیم آیه 12 و نحل آیه 41 و 42) و رهایی از ضلالت شیطان و مصونیت از او
(حجر آیه 65 و اسراء آیه 65 و مجادله آیه 10) است.