kayhan.ir

کد خبر: ۲۶۱۰۵۹
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۰
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۹

گشایش بعد از دو ماه سرگردانی

 
 
 
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
یک روز که خیلی کارد به استخوانم رسیده بود، رفتم توی مدرسه، اتفاقاً آن متولی مدرسه هم توی مدرسه بود. کارهایی که می‌بایست انجام بگیرد، گرفته بود و ایشان دیگر پیدایش می‌شد و جوری بود که می‌شد دسترسی به او پیدا کرد. آن‌جا رفتم و به او گفتم که آقا من دو ماه این‌جا سرگردانم و شما هم به ما وعده داده‌اید که طلبه‌ها وقتی بیایند و معلوم بشود که حجره خالی هست، به ما بدهید؛ ولی او باز هم گفت حجره خالی نیست. گفتم اتفاقاً یک کسی بعد از من آمده و به شما مراجعه کرده، شما به او حجره داده‌اید؛ من قبل از او آمده بودم و درخواست کرده بودم. خلاصه یک جواب سربالایی داد و من را مأیوس کرد. گفت حجره نیست، حالا هرچه بوده شده و الان حجره‌ای نداریم.
من هم بغضم ترکید و آن‌جا به‌ گریه افتادم که حال بعد از دو ماه سرگردانی این جواب را شما به من می‌دهید. یک خادمی توی مدرسه بود که متأسفانه حافظه‌ام ضعیف است و اسمش یادم رفته- خدا بیامرزدش- این آقا در آن‌جا حضور داشت. یک آدم داش مشتی بود و یک خرده سبیل‌های کلفتی داشت. من که با آن حالت‌ گریان از اتاق بیرون رفتم، دلش شکست و دلش به حال من سوخت. گویا دنبال من آمد و گفت: «فلانی چرا‌ گریه می‌کنی؟» گفتم: «من دیگر مستأصل شده‌ام چه کار کنم.» یواشکی گفت: «من امشب به شما حجره می‌دهم.» گفتم: «شما از کجا حجره می‌آورید؟» گفت: «تو کارت نباشد.» گفتم: «خیلی خوب، تا کی منتظر باشم؟» گفت: «ساعت 4 که برق‌ها خاموش شد من می‌آیم.»
آن وقت 4 ساعت از مغرب گذشته تا ساعت 4 چراغ برق مدرسه خاموش می‌شد. گفت: «کجا هستی، کدام حجره‌ای‌؟» گفتم: «فلان حجره مهمانم.» گفت: «می‌آیم آنجا و همین امشب حجره می‌دهم، غصه نخور.» گفتم: «خدا پدرت را بیامرزد.» منتظر شدم و رفتم مطالعه‌ام را کردم. ساعت 4 به حجره آمدم که ببینم این بنده خدا چه گلی به سرِ ما می‌زند. 
مدتی گذشت و شاید حدود ساعت 5 بود. پنج ساعت بعد از مغرب بود که با چراغ دستی کوچکی در دستش جلوی حجره آمد. من هم منتظر بودم و بیرون آمدم و همراه ایشان به حجره‌ای رفتم. حجره که چه عرض بکنم، یک فضایی اشبه شیء به طويله بود. این فضا یک انباری در زیر پله‌ها و در زاویه مدرسه بود و اسباب آبپاش و جارو و مانند آن را آنجا می‌گذاشتند. خود اتاق هم تا سقفش نم بود یعنی کل دیوارش نم بود. اصلاً هیچ آفتابی هم به آن نمی‌تابید. در آن‌جا هم از این درهایی بود که اصلاً شیشه ندارد. یک تخت شکسته‌ای هم توی آن بود. یکی دیگر از همشهری‌ها، آقای «محمدحسین بهجتی» هم حجره می‌خواستند و این وعده داده بود که به ما دو نفری یک حجره بدهد. ما دوتا همشهری بودیم. به هر حال ما را به این اتاق برد. آن آقا را هم صدا زد و گفت: «حجره برای شما دو تاست.» گفتیم چه کار کنیم، بالأخره همین جا برای مان اختیاری شد و خوب است که دیگر مزاحم مردم نیستیم. یک دستی بر سر و صورت حجره کشیدیم و تمیزش کردیم و بنا شد دو نفری در این حجره زندگی کنیم.
چند روزی گذشت که هر دویمان دچار کمردرد شدیم و پا و کمرمان درد گرفت.... یکی از طلبه‌های دیگر یزدی بود که با این‌که بعد از ما آمده بود، به یک جهاتی حجره به او داده بودند. او هم حجره‌اش به منزل منتقل شد. اطلاع پیدا کرده بود که وضع ما این‌جور است و ما مریض شدیم و پادرد و کمردرد گرفتیم. یک روز آمده بود و بدون اطلاع ما، اثاث ما را برداشته بود و به حجره خودش برده بود. واقعاً بر ما منت گذاشت. از آن به بعد دیگر حجره‌دار شدیم. حجره‌ای که به اصطلاح آبرومند بود و می‌شد توی آن زندگی کنیم.  آن آقا خودش بود و ما دو نفر بودیم که هر دوی ما را آورد.
با این‌که حجره دو نفری بود و دو تا تخت بیشتر نداشت؛ ولی با هم سه نفری توی آن زندگی می‌کردیم. بعدها یک میهمان دیگر آمده بود و چهار نفر شده بودیم. به هر حال سال اول را در مدرسه فیضیه در حالی که روزی 4 درس می‌خواندم به این منوال گذراندم.»1
اساتید آیت‌الله مصباح
در سال اول حضور در قم، در چهار درس شرکت مى‌کرد؛ درس خيارات مکاسب و جلد دوم کفايه مرحوم آقا مرتضى حائرى، که صبح‌ها و عصرها در منزل ايشان برقرار مى‌شد. درس مرحوم آقا شيخ عبدالجواد جبل عاملى - جلد اول کفايه- که ابتدای طلوع آفتاب در مسجد عشقعلى برگزار مى‌شد، و دیگری درس منظومه.2 
سال اول سکونت در قم، به هر مشقتی که بود، گذشت. ایشان تقریباً تحصیلات سطح عالی حوزه را به پایان برد. شرایط سنی‌اش برای ورود به مدرسه حجتیه فراهم شد و برای سال بعد به حجتیه منتقل شد. در این ایام در درس خارج فقه آیت ‌الله العظمی بروجردی(ره) و درس اصول امام خمینی(ره) حضور می‌یافت.3 
بعد از آن بود که به تدریج با درس‌های علامه طباطبایی(ره) هم آشنا شد.4 همزمان با شرکت در درس آیت‌الله بروجردی(ره) و امام خمینی(ره)، در درس اصول آیت‌الله اراکی(ره) نیز شرکت می‌کرد.5
در کتاب «نهضت امام خمینی» اثر حجت‌الإسلام و المسلمین سیدحمید روحانی، نام آیت ‌الله مصباح یزدی در زمره شاگردان امام خمینی ذکر شده است.6 اهمیت این اثر از این روست که اسامی شاگردان امام قبل از انتشار به رؤیت امام رسیده است. در برخی منابع دیگر نیز نام آیت ‌الله محمدتقی مصباح یزدی در زمره شاگردان امام خمینی ذکر شده است.7
پانوشت‌ها:
1- ذوالشهادتین امام، صص27-30. همچنین ر.ک: زندگى نامه حضرت آیت ‌الله محمدتقی مصباح یزدی، صص24-26.
2- گفت‌وگویی صمیمی با حضرت آیت ‌الله مصباح، نشریه دیدار آشنا، شماره 5، خرداد و تير 77، صص4-5. همچنین: «آشنایی با استاد: زندگینامه»، پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت آیت ‌الله مصباح یزدی، [بی‌تا]، http://mesbahyazdi.ir. 
همچنین ر.ک: زندگى نامه حضرت آیت ‌الله محمدتقی مصباح یزدی، ص 26.
3- خبرگان ملت (شرح حال نمایندگان مجلس خبرگان رهبری)، قم: دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، 1390، ج3، ص 384. همچنین ر.ک: زندگى نامه حضرت آیت ‌الله محمدتقی مصباح یزدی، ص28.
4- ذوالشهادتین امام، ص30.
5- گفت‌وگویی صمیمی با حضرت آیت ‌الله مصباح، نشریه دیدار آشنا، شماره 5، خرداد و تير 77، ص5.
6- سیدحمید روحانی، نهضت امام خمینی، تهران: عروج، 1386، ج1، ص66.
7- ر.ک: یادها2: صحیفه دل: مطالب و خاطراتی از شاگردان حضرت امام خمینی(ره)، به‌کوشش حمید بصیرت‌منش‌، مرتضی طاهری‌، اصغر میرشکاری‌. تهران: مؤسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی، 1385، ج2، ص88. همچنین ر.ک: «حاج سید صادق شمس الدین واعظ‏»، پورتال امام خمینی، http://www.imam-khomeini.ir/.