خریدن طوفان!
علی قرباننژاد
در متن پیشین از این سلسله مطالب به اقتضای آنچه باید به گفتن میآمد از عوالم پیشینی نام بردم. نیز این را گفتم که اطلاق عنوان عالم بر این ادوار به تسامح صورت میگیرد. عناوین این عوالم عبارت بودند از: اشباح، اظله، میثاق و ذر. در میان عوالم مذکور نام عالم ذر بیشتر از بقیه به گوش ما خورده است چرا که در این مرحله یک اتفاق مهم روی داده که از آن در مصحف شریف (سوره اعراف؛ آیه 172) نیز یاد شده آن هم به این شکل که «...و اشهدهم علی انفسهم، الست بربکم، قالوا بلی...»
معنای این آیه از کلمات نورانی حضرت باری تعالی چنین است: «...[پروردگارت] فرزندان آدم را بر خودشان گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند بله [پروردگار ما تو هستی]...»
هر کدام از عوالم یا ادواری که از آنها در بالا نام بردیم خصوصیتی دارد. بحث پیرامون این ادوار و یا به قولی عوالم زیاد است و متنوع. با این حال آنچه در این بحث برای ما اهمیت دارد این است که ارواح آدمیان در سیر خویش به این عالم است که در زندان جسم مادی گنجانده میشوند: «مرغ باغ ملکوتم نیام از عالم خاک // دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم»
از پی این مقدمه اکنون سراغ از بیت حافظ بگیریم. بیتی که در شمار یکی از ابیات رازآلود شاعر شیرین سخن شیرازی است:
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
«کشتی نوح» و «طوفان» دو عنصر اصلی هستند که داستان یکی از انبیاء بزرگ الهی را یادآوری میکنند. «خاک» و «آب» نیز دو گزارهای هستند که برای دریافت معنای شعر در لایههای عمیقتر آن باید از آنها رمزگشایی کرد.نخستین موضوعی که در این ارتباط به ذهن میرسد این است که به نظر میرسد شاعر عبارت «آبی» را به منظور بیان مقداراندک یا کم آورده است. با در نظر گرفتن این فرض به تقابل یا تضاد «آبی» و «طوفان» نیز میرسیم. به این صورت که عبارت «آبی» بیانگر مقدار اندک از آب است و طوفان (آن هم طوفانی به عظمت و وسعت طوفان نوح) بیانگر حجم فوقالعاده زیادی از آب است. گویی شاعر میخواهد بگوید آن خاک (که در کشتی نوح است و ملازم مردان خداست) به بهایی اندک مصیبتی بزرگ را نمیخرد.
در مورد خاک تفاسیری وجود دارد که منظور پیکر حضرت آدم(ع) است. دلیل این ارجاع نیز به برخی احادیث و نیز به تاریخ طبری بازمی گردد. مشهور است که هم زمان با آغاز طوفان بزرگ خداوند به رسولش حضرت نوح(ع) فرمان داد که تابوت حضرت آدم(ع) را که در سرزمین حجاز و در حدود شهر مکه قرار داشته بردارد و به کشتی ببرد. پس از پایان طوفان نیز نوح تابوت حضرت آدم را در بیابانهای اطراف کوفه که همان شهر نجف امروزی است دفن کرد.
بنابراین تفسیری که از این زاویه از بیت حافظ ارائه میشود این است که همراه و یار و یاور مردان خدا باش که در کشتی نوح خاکی هست (که اشاره به جسد حضرت آدم) که در دیده او آن طوفان مهیب بهاندازه قطره آبیاهمیت و اعتبار نداشته و او را هراسناک نمیکند.
به گمانم در یکی از کتابهای «رولان بارت» این نکته دقیق و ظریف را خواندم که در مورد شعر عنوان کردن عبارت «غلط» یا «درست» چندان دقیق نیست و به جای آن بهتر است از عبارات «معتبر» و «نامعتبر» استفاده شود. در مورد تفسیر و تاویل شعر نیز تا حدود زیادی این نظر درست مینماید. بنابراین آنچه در این سلسله مطالب به عنوان حاشیه نگاری بر ابیات استاد اعظم حافظ شیرازی نگاشته میشود و قصد و قرض آن ارائه تفاسیر و تاویلهای نگارنده است به هیچ عنوان معنای مفروض آن -حتی نزد خود من- غلط بودن یا نادرست بودن دیگر تفسیرهایی که پیرامون همان بیت ارائه شده نیست بلکه ارائه احتمالات دیگر است تا از آن میان در نظر مخاطب «چه قبول افتد و چه در نظر آید»
نخستین موضوعی که در این بیت توجه را به خود جلب میکند این است که شاعر بر این نکته تاکید دارد که یار و همراه مردان خدا باید بود که در بیت مورد نظر مرد خدا حضرت نوح است و در هر عصر و زمانهای کسی این پرچم را در دست دارد. خب با این وصف حتما یار و همراه مردان خدا بودن امتیاز و ویژگی خاصی دارد که شاعر حکیم ما به آن توصیه مینماید. در زمانی که تمام اطراف کسی یا کسانی را آب فراگرفته و راه گم کرده باشند دیدن خاک یا خشکی چه حالی برایشان دارد؟ در حقیقت نخستین چیزی که به ذهن میرسد این است که خاک در بیت فوق نماد و نشانه امنیت یافتن، به مقصد رسیدن و از ورطه بلا رخت بیرون کشیدن باشد.
همچنین در نظر باید داشت که در ادبیات ما همواره دریا محل حوادث و ناملایمات و طوفانها و خطرها است و در مقابل آن ساحل محل آسوده شدن، از خطر و بلا جستن و به مقصد و مقصود رسیدن است.
موضوع دیگر که باید به آن توجه داشت این است که بنا بر فرموده مصحف شریف و دیگر کتب آسمانی عنصری که پیکر مادی ما را با آن ساختند خاک بوده است. البته خاکی که با آب در هم آمیخته و گِل شده است. در قرآن کریم (سوره حجر - آیه 26) آمده: «ما انسان را از گِل خشکیدهای که از گِل بد بوی (تیره رنگی) گرفته شده بود آفریدیم»
این معنا یعنی آفرینش انسان از گِل (که مخلوطی از آب و خاک است) در اشعار حافظ بارها مورد استفاده قرار گرفته است:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
یا در جایی دیگر حافظ میگوید فرشته از عشق بیخبر است و چون عشق هبه خاص خداوند به انسان است پس مقداری از گلاب را بر خاکی که میخواهند آدمی را از آن بسازند بریز (تا به واسطه ترکیب آنها گِل به وجود آید) اینکه حافظ در این بیت به جای آب از گلاب برای ساختن گِل آدمی نام برده به واسطه همان عشق است:
فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان
بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
خاک و آب که ترکیب آنها گِل را میسازد مادهای است که جسم مادی و این جهانی ما را با آن ساختهاند. باید به این نکته توجه کنید که در احادیث آمده که تمام انسانها وقتی به خاک سپرده میشوند و بدنشان تجزیه میشود طینت آنها در آن خاک باقی میماند. سپس احادیث ما اشاره میکنند که با دمیدن جناب اسرافیل بر صورش ابرهایی بر سراسر کره زمین پدیدار میشوند که به مدت چندین سال میبارند تا از دل آن خاکی که طینت هر کسی در آن دفن شده دوباره جسم مادی هر کسی ساخته شده و شکل گیرد تا با آن جسم در محضر خداوند حاضر شوند که آن روز روز قیامت است.
با این وصف خاکی که به واسطه اندکی آب، طوفان را برای خودش نمیخرد همانند همان خاکی است که طینت وجودی شخص را با خود دارد و با بارش باران به اراده حق تعالی دوباره به جسم مادی مبدل میشود که ماحصل ترکیبش با آب میشود جسم مادی انسان و به این معنا استعاره از حضور انسان در دنیای مادی است.
خاکی که ترکیب شدنش را با اندکی آب نمیخرد که ماحصلش همان گِلی میشود که جسم مادی را میسازد و نتیجه آن حضور در دنیای مادی خواهد بود. دنیایی که به عقیده حافظ و دیگر عرفا سراسرش طوفان بلا است و این طوفان بلا را چشمان بصیر عارف درک میکند. پس شاعر شیرین سخن ما گفته است که یار و همراه مردان خدا باش که بودن و حضور در دنیای مادی چیزی جز طوفان بلا در پی ندارد پس آن خاک که بداند در این عرصه فریبنده چه چیزی در پس ظاهر زیبای این دنیای فانی هست هرگز ماندن در آن را به هر قیمتی نمیخرد.