نگاهی به فیلم «الویس» (Elvis)
تراژدی زندگی تلخ یک سلبریتی
سعید مستغاثی
ابتدا به ساکن بایستی توضیح دهم که مقصود از سلبریتی، قطعا نمونههای مدعی سینمایی و یا موسیقایی وطنی نیستند که این جماعت اساسا با مفهومی به نام سلبریتی، فاصلهای بعید دارند. سلبریتی در درجه نخست باید نزد جماعتی کثیر از مردم شناخته شده باشد و ثانیا محبوب آن جماعت باشد که متاسفانه مدعیان وطنی همان مورد نخست را فاقد هستند از همین روی هم تسامحا به آنها شبه سلبریتی اطلاق شده است!
بگذریم، اما الویس پریسلی یکی از همان سلبریتیهای دنیای موسیقی و سینماست که زندگی و ظهوری خلاف قاعده داشته و دورانی ظاهرا پرشکوه اما در واقع تلخ و غمانگیز و پایانی تراژیک و غمانگیزتر.
طرفه آنکه روایت هالیوود از اغلب این دسته سلبریتیها همین قدر تلخ و سیاه و ویرانکننده بوده است. از فیلم«جودی» (روپرت گولد-2019) درباره جودی گارلند (بازیگر معروف فیلمهای «جادوگر آز» و «ستارهای متولد میشود» و...) گرفته تا فیلم «ری (تیلور هکفورد-2004) درباره ری چارلز (خواننده و نوازنده معروف و نابینای موسیقی جاز) و فیلم دیگر امسال درباره مریلین مونرو (بازیگر مشهور دهه 1950) به نام «بلوند» ساختهاندرو دامینیک.
باز لورمن (سازنده آثاری همچون «مولن روژ» و «گتسبی بزرگ») این بار براساس زندگی الویس پریسلی خواننده مشهور دهههای 50 و 60 میلادی، فیلم «الویس» را ساخته و روایت زندگی او را از زبان سرهنگ تام پارکر (با بازی تام هنکس) مدیر برنامههای سالهای شهرتش، به تصویر کشیده است. سرهنگی که اساسا سرهنگ و ارتشی نبود و تابعیت هیچ کشوری را نداشت و در همان شروع فیلم، شرح میدهد که خیلیها او را مسئول و عامل مرگ الویس پریسلی دانستهاند.
فیلم «الویس» با یکی از حملات قلبی او شروع شده، در حالی که تام پارکر بالای سر اوست و به جای رسیدگی پزشکی و درمانش، دستور میدهد که با دارو سرحالش بیاورند تا بتواند دوباره روی صحنه برود! و همین سکانس آغازین، در واقع همه حرف باز لورمن را در روایتش از زندگی خوانندهای که سالها اسطوره برخی از جوانان بود، نمایان میسازد؛ بهرهکشی و استثمار و سوءاستفاده از سلبریتیها توسط سرمایهداران و اعتیاد و الکلیسم و بیماریهای مرگبار در اوج جوانی و شهرت!
پس از آن شاهد فلاش بک به روزهایی هستیم که الویس نوجوان در «ممفیس» سیاهپوست نشین رشد کرده، پای کار مراسم گاسپل سیاهپوستان در کلیسا شده و شور و تحرک آن نوع موسیقی که به «بلوز» سیاهان هم تنه میزند را با «کانتری» مخلوط کرده و موسیقی خاصی بیرون میآورد که در کنار حرکات دیوانه وار و تحریککنندهاش، «راکاند رول» نام گرفته و اجراها و صفحاتش مورد استقبال قرار میگیرد.
سرهنگ تام پارکر که خود گرداننده یک سیرک موسیقایی متحرک است و خواننده اصلیاش هم یک کانتری خوان به نام «هنک اسنو»، به عنوان راوی فیلم تعریف میکند الویس را در همان اوایل و قبل از شهرتش کشف کرد و او بود که اصلا الویس را مشهور ساخت. پارکر وقتی شور و شوق جنونآمیز دختران و پسران را در مقابل حرکات دیوانه وار الویس میبیند، رگ سوءاستفاده و پول پارو کردنش بالا زده، «هنک اسنو» را از گروهش خارج کرده و طی قراردادی با خانواده الویس یعنی پدرش «ورنون» و مادرش «گلادیس»، الویس را به طور کامل در اختیار گرفت.
وعده خرید دهها کادیلاک صورتی (که تنها یکی از آنها آرزوی همیشگی مادر الویس بود) و خانههای مجلل و... الویس جوان را خام کرد و او را همراه پارکر روانه تورهای کنسرت نمود تا اینکه برخی انجمنهای خانوادگی و بعضی از مقامات سیاسی که باز لورمن، آنها را بنیادگرا و متعصب نشان میدهد! به دلیل حرکات دیوانهوار و وحشیانه الویس پریسلی در زمان خواندن، علیه او موضعگیری کرده و خواستار توقف کنسرتهایش شدند.
درگیریهای الویس بر سر چگونه خواندن، او را به سربازی اجباری در آلمان کشانده و ازدواجش با دختر یکی از افسران نیروی هوایی آمریکا به نام «پریسیلا» را موجب شده که حاصلش دختری به نام «لیزا مری» است.
اما در این بین تام پارکر یا همان سرهنگ پارکر همچنان مشغول سوءاستفادههای مالی از الویس و سرکیسه کردنش به قیمت از دست رفتن جان و روح و جسم و زندگی و خانواده اش است. او را به بهانه بزرگترین کنسرت مانند یک برده به مدت 5-6 سال در یک هتل لاس وگاس به بند کشیده، مانع تورهای جهانی اش شده و از او کار میکشد و الویس که همه وجودش را برای اجرای موسیقی و کنسرتهایش خرج میکند، از درون،
روز به روز درون داغان و داغانتر شده. مصرف مواد مخدرش بالاتر رفته و برای ترمیم فشارهای ناشی از اجرای کنسرت به قلبش، داروهای مختلف و خطرناک برایش تجویز میکنند.
در همین حال زندگی خانوادگیاش اش هم مورد تهدید قرار گرفته و پریسیلا که بیتوجهی و بیخیالی و مصرف بالای مواد و داروی الویس، رنجش میدهد، همراه لیزا مری، او را ترک کرده و همین موجب فروپاشی نهایی الویس میگردد.
الویس دیگر حتی نمیتواند از تار عنکبوتی که تام پارکر برایش تنیده و همه وجودش را گرفته، بیرون برود، چرا که با بدهی کلان میلیونها دلاری مواجه خواهد شد و مانند فاحشههایی که به دلیل چک و سفتههای متعدد تا وقتی جانی در بدن دارند، به مشتریها سرویس میدهند و قادر به آزاد شدن نیستند، الویس هم حتی آخرین رمقهایش را نمیتواند بردارد و به راه خود رفته و از دست تام پارکر خلاص گردد. حتی نمیتواند آنچنانکه پریسیلا میخواهد به درمان خود و رهایی از شر خیل داروها و مواد بپردازد.
هیبت الویس در روزها و سالهای پایانی عمرش بسیار دفرمه و مهیب مینمایاند (آنچنانکه باز لورمن در این صحنهها از آستین باتلر بازیگر نقش الویس استفاده نکرده و از فیلمهای اصلی خود الویس پریسلی بهره گرفته است).
پایان او مانند پایان جودی گارلند و ری چارلز و مریلین مونرو و دین مارتین و راکهادسن و گرتا گاربور و... بسیار غمانگیز و تراژیک است. شاید مقصر اصلی سرهنگ تام پارکر هم نباشد.
باز لورمن نمیتواند به عمق ماجراها و حکایتها نقب بزند و مانند امثال چاپلین و کوبریک و حتی فیلمسازی همچون اریش فن اشتروهایم در فیلم «حرص»، ریشه قضایا را از دل سرمایه سالاری و ماهیتش بیرون بکشد. لورمن کارگردان نمایش و زرق و برق است، چنانکه در «مولن روژ» هم نتوانست لایههای مرگ ساتین را باز کند و تنها به نمایش رنگها از جمله قرمزی و سیاهی پرداخت. شاید انتظار بیش از این هم از سینماگری مانند او بیهوده باشد.
اما فیلم «الویس» که از آثار تحسین شده فصل جوایز 2023 است، هم همچنان تمهای ایدئولوژیک این فصل را داراست و هم بازگشتی پس از 20 سال به فصل جوایز و مراسم اسکار برای بازلورمن محسوب میشود.