kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۴۱۸
تاریخ انتشار : ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ - ۲۲:۰۹
چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر – 1

تحریمی‌هایی که شانس آوردند!

 
 
 
سعید مستغاثی
جشنواره فیلم فجر چهل‌ویکم هم شروع شد و حضرات شبه روشنفکر همچنان به همان بازی کلیشه‌ای و نخ نما شده خود ادامه می‌دهند؛ درست مثل فیلم‌هایشان که از فرط تکرار و موضوعات دستمالی شده دیگر همه تار و پودشان نیز از هم گسیخته است! 
نقل است که زمانی در یک اشتباه قلمی، نشریه‌ای به‌جای نشریه‌ای دیگر لغو امتیاز شد و بعد از آن تازه مردم دریافتند که اصلا چنان نشریه‌ای وجود داشته! چون پیش از آن، نشریه فوق از فرط بی‌مخاطبی اساسا شناخته شده نبود! مثل داستان این جماعت است که فی‌المثل فردی اصلا فیلمی در جشنواره ندارد یا در گوشه‌های پنهان یک فیلم فعالیت داشته و یا اصلا شرایط و معیارهای حضور در جشنواره فیلم فجر را ندارد، اما ادعا می‌کند که جشنواره را تحریم کرده است! مثل این است که بنده حقیر سراپا تقصیر، کنفرانس کارشناسان علوم فضایی را تحریم کنم و یا اعلام نمایم در همایش سراسری پزشکان متخصص قلب و عروق شرکت نمی‌کنم!!
از سوی دیگر برخی از این حضرات‌، با جد و جهد مثال زدنی پس از یکی دو سال‌، فیلم خود را به طور شبانه‌روزی و در حال 24 ساعت در خواب و بیداری جمع و جور کرده و تدوین و امور فنی‌اش را طی نموده و تمامی اصلاحات پیشنهاد شده را هم با سعی و تلاش زیادی اعمال کرده تا در آخرین لحظات فرصت باقیمانده برای پذیرش آثار بخش سودای سیمرغ‌، آن را با جلب نظر هیئت انتخاب در جشنواره شرکت دهند، آنگاه پس از اعلام نام فیلم، می‌گویند: «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم! اصلا جشن و جشنواره چه معنی دارد و...»؟! 
فرد دیگری هم که تنها در یک سکانس 50ثانیه‌ای یک فیلم (که با ضرب و زور در بخش مسابقه پذیرفته شده)، فقط خودش را به حساب حرکات موزون به‌گونه‌ای ناموزون تکان داده و تقلید یک رقص خارجی را درآورده هم اعلام کرده جشنواره را تحریم می‌کند! البته باید انصاف داد که او در یک سکانس نیز قاب عکسش به عنوان متوفی در عمق صحنه و بر روی دیوار دیده می‌شد و با دقت بسیار می‌توانستیم شبحی از ایشان را مشاهده‌نماییم که الحق چه بازی درخشانی روی دیوار انجام داده بود! 
طرفه آنکه فیلم یاد شده از ابتدای شکل‌گیری فیلمنامه‌اش به دلیل ضعف مفرط متن با «من بمیرم و تو بمیری» ساخته شد و به علت ساختار زیر خط استانداردهای سینما و بازی‌های آماتوری با همان «جان من و جان تو»، پروانه نمایش نصفه و نیمه‌ای گرفت و البته با درخواست‌های تهیه‌کننده محترمش در لیست بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر قرار داده شد‌، حالا چند بازیگرش اظهار داشته‌اند که شرکت در این جشنواره ننگ آنهاست! حکایت آن لاک‌پشتی که شرکت در مسابقه دو سرعت 100 متر را در شان خود نمی‌دید!!
فرد دیگری هم ادعا کرده که اگر می‌دانست فیلمی که موسیقی‌اش را ساخته در جشنواره فیلم فجر شرکت می‌کند‌، اصلا به چنان کاری دست نمی‌زد! عجیب آنکه این حضرات با آن همه ادعاهای سینمایی و سلبریتی بودن، حداقل چهار خط درباره سینمای استاندارد دنیا مطالعه ندارند که لااقل کمی سواد خود را بالا برده و اینچنین موجبات مضحکه از سوی خاص و عام را برای خود فراهم نکنند. 
اگر به‌جای ژست‌ها و افه‌های آبدوغ خیاری و قیل و قال بی‌خاصیت کمی می‌خواندند و معلوماتشان را افزایش می‌دادند، متوجه می‌شدند که به لحاظ قانونی و سینمایی‌، تهیه‌کننده یک فیلم مالک و صاحب آن است و این حضرات حکم کارمندان او را دارند. 
بازهم اشکالی ندارد‌، ولی ‌ای کاش‌، برای خالی نبودن عریضه و رفع اتهام قمپز درکردن هم که بود‌، لااقل یک نفر از این جماعت‌، دستمزدی را که بابت ادا بازی در فیلم‌های یاد شده دریافت کرد را پس می‌داد یا آن سازنده موسیقی فیلم که ناراحت از حضور موسیقی‌اش در جشنواره فجر است‌، پول گزافی را که بابت ساخت آن موسیقی دریافت داشته‌، بازگردانده و بعد از آن ادعای منم منم درمی‌آوردند!
متاسفانه ساختارهای تولید در این سینما از استانداردهای حرفه‌ای دنیا بسیار عقب است و همچنان براساس تعارفات و «به به» و «چه چه» شکل گرفته وگرنه هیچ‌گاه عوامل یک فیلم به خود جرات نمی‌دادند، برخلاف نظر تهیه‌کننده و قبل از نمایش یک فیلم، ابراز نظری بکنند. چنین موردی در سینمای استاندارد دنیا از جمله سینمای آمریکا و‌ هالیوود‌، عواقب وخیمی برای عوامل فیلم و به‌خصوص بازیگران دارد. جریمه و حکم پرداخت خسارت‌، کمترین مجازاتی است که برای شکایت تهیه‌کننده علیه عوامل فیلمش به‌دلیل مانع‌تراشی در مسیر نمایش آن‌، می‌تواند‌گریبان بازیگران و دست‌اندر کاران معترض را بگیرد. 
بنابراین جماعت پرمدعای شبه سلبریتی از این نظر خیلی شانس آورده که تهیه‌کننده‌های این سینما هنوز دل رحم بوده و علیه آنها شکایتی نمی‌کنند وگرنه استرداد دستمزدها، کمترین پرداخت خسارتش را رقم می‌زد.
روز اول 
استاد 
کوس رسوایی شبه‌روشنفکری 
فیلم «استاد» نخستین تجربه بلند سینمایی سید حامد حسینی در مقام کارگردان‌، مسیر دشواری را تا انتهای تولید طی کرد. از جمله در میانه کار، حسن معجونی (بازیگر اصلی فیلم) دچار بیماری شد و کارش به بیمارستان و عمل جراحی کشید و مدتی پروژه متوقف بود تا اینکه حال معجونی بهبود پیدا کرد و این بار کار برای شروع مجدد‌، تهیه‌کننده‌اش را هم تغییر داد و بهروز افخمی جانشین تهیه‌کننده قبلی شد تا فیلم به انتهای تولید برسد و برای جشنواره فیلم فجر آماده شود.
ماجرای یک استاد معروف هنر که در سطح جهانی هم شناخته شده است و از همین روی بسیار مورد احترام شاگردانش قرار دارد. او از این احترام سوءاستفاده کرده و فخرفروشی و تکبر را در حد بالای خود به آنها تحمیل می‌کند. در این بین یکی از شاگردانش قصد ادامه تحصیل در خارج کشور دارد و به همین دلیل نزد این استاد بین‌المللی درخواست توصیه نامه یا معرفی نامه‌ای دارد تا بتواند در سطح مطلوب‌تری تحصیل کند ولی استاد مشهور جهانی از همین موقعیت هم سوءاستفاده کرده و پیشنهاد دوستی و رابطه با او را می‌دهد. پس از این‌، پای نامزد دختر به ماجرا کشیده شده و به تدریج حقیقت قضیه روشن می‌شود.
هوشمندی فیلمساز آنجاست که تا پایان فیلم‌، از نمایش هرگونه صحنه یا ارائه هر نوع دیالوگی که اصل ماجرا را لو بدهد خودداری ورزیده و حتی برخی برخوردها و مواجهه‌ها خصوصا مابین دختر و نامزدش و یا با استاد‌، تردیدهای دیگری را به ذهن متبادر می‌سازد. از همین روی ساختار اثر بسیار شبیه به فیلم «تار» (تاد فیلد) از کار درآمده که در فصل جوایز امسال منتخب بسیاری از لیست‌ها و کاندیدای کثیری از مراسم اهدای جوایز سینمایی است. خصوصا که به نوعی تم همان آثار موسوم به فیلم‌های Me too (جنبش ضد تعرض که در سال 2017 در اروپا به راه افتاد) را در خود دارد.
اما علاوه‌بر این‌، فیلمساز به موضوع فساد در بخشی از قشر پرمدعای به اصطلاح هنری پرداخته که شاید قبل از آن در سینمای ایران نوعی تابو محسوب شده و شکستن آن تبعات سختی را از سوی همان شبه‌روشنفکران سینما دربرداشته دارد. چنان‌که حتی زمانی یقه بیضایی را هم گرفتند که چرا به این فساد پرداخته و او را ناگزیر از ترک کشور نمودند!
شماره 10
یک محکوم به مرگ‌گریخت
فیلم «شماره 10» که پیش از این عنوان «شماره 10‌گریخت» را داشت، به دلیل آنکه آخر فیلم از همان ابتدا لو می‌رفت و از طرف دیگر هم سازندگان فیلم نمی‌خواستند مانند روبر برسون در فیلم «یک محکوم به مرگ‌گریخت»، تقدیرگرایی را حتی بر عنوان اثر نیز حاکم نمایند، نام فیلم را به «شماره 10» تغییر دادند.
این فیلم که محصول بنیاد سینمایی فارابی است‌، برای تولید فراز و نشیب‌هایی را طی نمود و از جمله تهیه‌کننده خود را تغییر داد که همین موضوع، وقفه‌هایی در روند ساخت آن به وجود آورد.
حمید زرگرنژاد به جز فیلم «برای مرجان» که درباره برخی مسائل اجتماعی بود، مانند در فیلم «ماهورا» یک داستان واقعی از دوران دفاع مقدس را به تصویر کشیده بود و این بار نیز در فیلم «شماره 10» ماجرای واقعی دیگری از ناگفته‌ها و ناشنیده‌های جنگ تحمیلی را روایت کرده است. ماجرای واقعی فرار اسیری که در آخرین روزهای جنگ و در تیرماه 1367 به اسارت درآمد و خیلی زود متوجه شد که در اردوگاه‌های خاص اسرای امنیتی محبوس شده و دشمن خیالات دیگری درباره آنها دارد. 
فیلم «شماره 10» برخلاف نام و عنوانش، به شدت فیلم «پاپیون» ساخته فرانکلین جی شافنر و شخصیت‌های آن را تداعی می‌کند و خصوصا بازی مجید صالحی در یک نقش متفاوت و دشوار‌، می‌تواند یکی از موارد قابل قبول فیلم «شماره 10» باشد. 
فیلمساز توانسته نمای یک اردوگاه ویژه و اسرا و بازجوهایش به‌خصوص بازجوهایی که از سوی سازمان منافقین سعی در جذب برخی اسرا دارند را در فضاهای تیره و تنگ به تصویر بکشد و در این مسیر صحنه‌آرایی‌ها و چهره‌پردازی را به کمک گرفته تا از بازیگرانی مانند سیامک صفری و بهرنگ علوی و احمد کاوری و... چهره تازه‌ای بیرون بیاورد.
ماجرای فرار از اردوگاه‌های اسارت صدام، همان قدر که معدود و محدود بوده‌، در سینمای ایران هم جای چندانی نداشته است. شاید یکی از معدود مواردی از این دست که در سینمای ایران به تولید و اکران رسید، فیلم «پوتین» ساخته عبدالله باکیده در سال 1370 بود که البته یک ماجرای واقعی را روایت نمی‌کرد. اما آنچه امتیاز و نقطه قوت فیلم «شماره 10» به شمار می‌رود‌، رویداد واقعی آن بوده که می‌تواند به جذاب‌تر شدن ماجرا کمک کند، خصوصا که به نظر می‌آید زرگر نژاد برخلاف فیلم‌های قبلی‌اش، از حاشیه رفتن و مطول گفتن، پرهیز کرده و اثری به قول معروف شسته و رفته از کار درآورده است.