در محضر امام خمینی(ره)
دقت نظر فوقالعاده امام
شیرینترین خاطره زندگی من چهار ماهی است که در نوفللوشاتو در خدمت حضرت امام بودم. بنده برای بازرسی بستههای پستی و نامهها دوره دیده بودم و برای اینکه خطری متوجه وجود حضرتشان نشود، قبل از اینکه نامهها و بستهها را خدمت ایشان بدهیم آنها را با دقت بازرسی میکردم. روزی امام مرا در حال انجام این کار دیدند و فرمودند: «چه میکنید؟» عرض کردم: «برای اینکه خدای ناکرده صدمهای به شما نخورد، نامهها را بازرسی میکنم.» فرمودند: «برای من خطر دارد و برای شما خطر ندارد؟» عرض کردم: «من برای این کار آموزش دیدهام.» فرمودند: «بیایید به من هم یاد بدهید تا خودم این کار را بکنم. اگر خطر دارد برای هر دو ما دارد.»
از سوریه که به نوفللوشاتو رفتم، لباس زیادی با خود نبردم. هوای نوفللوشاتو هم بشدت سرد بود و لباس زمستانی نداشتم. یک روز مرحوم احمد آقا آمدند و گفتند: «امام فرمودهاند این پول را بگیرید و برای خودتان لباس گرم بخرید.» گفتم: «من شکایتی ندارم.» احمد آقا گفتند: «امام گفتهاند خواهر طاهره همیشه وقتی در را باز میکند از سرما شانههایش را بالا میکشد و خود را جمع میکند. ظاهراً لباس گرم ندارد. بگویید برود و لباس گرم تهیه کند.»
خاطره زیبای دیگر هم شب تولد حضرت مسیح(ع) بود که امام فرمودند برای همه همسایهها شیرینی بخرید و به آنها بدهید و عذرخواهی کنید که در این مدت مزاحم آنها بودهایم. بعد هم به من فرمودند: «شنیدهام مردم اینجا گُل خیلی دوست دارند. روی جعبههای شیرین یک شاخه گل هم بگذارید.»
حقیقتاً با آن مشغله و گرفتاری، ایشان به تمام این نکات ظریف توجه داشتند و هیچ چیزی از نگاه نافذ و هوشمند ایشان پنهان نمیماند. خاطره کسانی که با اشتیاق میآمدند تا بزرگمردی را که تاریخ را دگرگون کرده بود، اما از نظر زندگی دنیوی در پایینترین سطح جامعه و بسیار ساده زندگی میکرد ببینند، هرگز از یاد نمیبرم. بسیار از آنها با عنوان مسیح زمانه از حضرت امام یاد میکردند.
*مرضیه دباغ، مجله پاسدار اسلام،شماره417 و 418،آذر 95