kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۹۰۰۹
تاریخ انتشار : ۰۸ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۲۱
حاشیه‌نگاری بر بیت‌­های حافظ

مزایده   عشق!

 
 
 
علی قربان‌نژاد
بر این باورم که بهترین راه ارائه تفسیر و تاویل از اشعار قله نشین شعر فارسی؛ حافظ شیرازی، ارجاع گزاره‌های زبان حافظ به شعر اوست. به عبارتی یعنی متن را به متن جستن و متن را به متن گسترش دادن. 
گفتم «گسترش دادن». آری اصلا تاویل و تفسیر راه یافتن به یک دشت از راه سوراخ سوزن است. در توضیح بیشتر این نکته اخیر ابتدا باید متذکر شوم که عقیده ام بر این است که شعر در 2مرحله کلی نضج و شکل می‌گیرد. آن دو مرحله عبارتند از:
الف) دیدن پدیده‌های عالم و رویدادهای آن و اشیاء و انسان‌ها و موجودات زنده و غیر زنده و... اما دیدن از زاویه‌ای که دیگران تا کنون آن را از آن زاویه ندیده‌اند. نام این مرحله را می‌توان «کشف» نامید.
ب) اجرای آنچه شاعر آن را کشف کرده در حیطه زبان. یعنی شاعر در این مرحله باید آنچه را کشف کرده دست کم با دو فاکتور اصلی در زبان به اجرا درآورد. آن فاکتورها عبارتند از ایجاز و عدم وجود ضعف تالیف.
خب به این شکل وقتی با شعری رو‌به‌رو می‌شویم یعنی با متنی رو‌به‌رو شده ایم که عرصه‌ای گسترده در آن فشرده شده است. به همین خاطر است که برای یک بیتی که شاعر نوشته و آن بیت را می‌توان در یک سطر و یا حتی کمتر جا داد باید سطرها و یا حتی صفحه‌هایی در باب تفسیر و تاویلش نوشته شود. به همین خاطر است که از تاویل و تفسیر به این ترتیب یاد کردم: «راه یافتن به یک دشت از راه سوراخ سوزن»
 برگردیم به سخن خودمان... آری به گمانم بهترین راه برای راه یافتن به دشت‌هایی که در پس ابیات حافظ است گشت و گذار در دیگر اشعار حافظ برای یافتن راه ورود است. در این مسیر ابتدا باید کلمات کلیدی هر بیت را بیابیم و سپس آن را یا آنها را با ارجاع به متن حافظ و مقابله واژه به واژه رمزگشایی کنیم. برای نمونه برای آنکه بدانیم مقصود حافظ از «آشنا» در یک غزلش چیست باید به اشعار او رجوع کنیم. به این بیت زیبا از غزل معروف «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» دقت کنید:
بی‌معرفت نباش که در من يزيد عشق 
اهل نظر معامله با آشنا کنند
به نظر می‌رسد که در بیت فوق باید از این واژگان رمز گشایی کنیم: «بی معرفت»، «مَن يَزيد عشق»، «اهل نظر»، «آشنا».
«معرفت» از ریشه «عَرَفَ» (شناخت) است. معرفت را در فرهنگ این‌گونه معنی کرده‌اند: شناخت کسی یا چیزی از طریق آشنا شدن با ویژگی‌های او.... همچنین معرفت را «آشنایی» نیز معنی کرده‌اند. دهخدا عبارت «بی­‌معرفت» را این‌گونه شرح داده: «بی‌آشنایی؛ بی‌شناسایی؛ کسی که فاقد فضل و ادب و فرهنگ است» پس در همین ابتدا مشخص شد که عبارت «آشنا» و حالت «آشنایی» در مرکز این بیت قرار دارد.
و اما کلید واژه مهم بیت فوق که عبارت «مَن يَزيد» است. همچنان که پیداست «مَن يَزيد» اصطلاحی عربی است و معنای تحت لفظی آن یعنی «چه کسی زیاد می‌گرداند» اما ما به ازای دقیق آن همان چیزی است که امروزه به نام «مزایده» می­‌شناسیم.
آنچنان که از رسانه‌ها دیده ایم و تصویر ذهنی از آن داریم در شکل سنتی یا کلاسیک آن فردی روبه روی جمعی قرار گرفته و با چکشی چوبی بر روی میزی می‌کوبد و قیمت اعلام می‌کند و بلند فریاد می‌زند:
- این آقا 400 سکه اعلام کرد؛ 400 سکه... یک؛ 400 سکه... دو؛ آیا کسی پیشنهاد بالاتر داره؟! 
این همان «مَن يَزيد» است. حالا آنچه حافظ باعنوان «مَن يَزيد عشق» می‌خواند یعنی «مزایده عشق». با این وصف خیلی جالب است که بدانیم حافظ در مزایده عشق به چه چیزی توجه دارد و چرا عشق را که در نظرش مبارک است به مزایده برده است.
سپس حافظ گوید در این مزایده «اهل نظر معامله با آشنا» می‌کنند. «اهل نظر» چه کسانی هستند و ویژگی‌های آنان چیست؟ برای پی بردن به این نکته به نظر می‌رسد لازم نیست راه خیلی دوری برویم چرا که در مطلع همین غزل شاعر گفته است:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بُود که گوشه چشمی به ما کنند؟
چنان‌که می‌دانید حق تعالی در مصحف شریفش یعنی قرآن کریم و حتی در دیگر کتب مقدس تاکید کرده که عنصر سازنده جسم مادی انسان «خاک» است. یا به عبارت دقیق‌تر خداوند آدمی را از خاک آفریده است. البته منظور آفرینش جسم مادی ما است. کیمیاگری هم چنان‌که می‌دانید روشی در گذشته بوده که به نظر می‌رسد بنیان‌های علم شیمی کنونی را گذاشته است. در کیمیاگری هدف یافتن ماده‌ای بوده که حالت بسیار ویژه و نادری داشته باشد و با آن مثلا چیز بی‌ارزشی مانند سنگ و خاک را بتوان به چیزهای فوق‌العاده با ارزش مانند طلا تبدیل کرد. پس به نظر می‌رسد شاعر در این بیت از کسانی سخن می‌گوید که با «نظر کردن» می‌توانند خاک را (یا به عبارتی انسانی نه چندان شایسته را) به کیمیا (ماده‌ای بسیار با ارزش که می‌تواند دیگر مواد بی‌ارزش را به چیزهای ارزشمند تبدیل کند) مبدل سازد. 
پس در بیت مورد بحث ما «اهل نظر» کسانی هستند که خاک را به کیمیا تبدیل می‌کنند. در این باب باید دقت کرد که شاعر نمی‌خواهد خاک وجودی اش به طلا تبدیل شود بلکه می‌خواهد به کیمیا یا به آن ماده‌ای که هر چیز بی‌ارزشی را ارزشمند می‌کند تبدیل گردد.
و آیا این بیت ترجمه‌ای شاعرانه از این آیه مصحف شریف (سوره مبارکه فرقان-آیه 74) نیست که می‌فرماید: «و کسانی که می‌گویند: «پروردگارا!...ما را برای پرهیزگاران پیشوا گردان!» در این آیه که جزو آیاتی است که به گمانم خداوند در آن چگونه دعا کردن را و چه چیزهایی خواستن را به بندگانش می‌آموزد. البته به قولی که به حضرت موسی(ع) نسبت داده می‌شود همه چیز را حتی نمک سفره را باید از خداوند خواست اما در این قبیل آیات به نظر می‌رسد خداوند به بندگانش می‌آموزد که چه چیزهایی بهتر است برای درخواست و این منافاتی با درخواست‌های دیگر ندارد. در آیه مذکور درخواستی که از خداوند مطرح می‌شود این است که خداوند صاحب دعا را برای اهل تقوا پیشوا گرداند. یعنی به عبارتی شخص به عاملی برای تغییر و تحول دیگران به سمت خیر و خوبی تبدیل شود یا به قول لسان الغیب به کیمیا مبدل گردد.
اگرچه در مورد این غزل و بیت نخست آن این گفته هم وجود دارد که این غزل خطاب به شخصی خاص (یکی از اشخاص هم عصر حافظ) گفته شده و حالت کنایی دارد چرا که در بیت دوم آن آمده:
دردم نهفته بِه ز طبیبان مدعی 
باشد که از خزانه غیبش دوا کنند
که در این باره باید گفت قطعیتی در این باره نیست و هم اینکه در بیت دوم اشاره به «خزانه غیب» اشاره به جایگاه همان «اهل نظر» باشد. به این ترتیب بیت اول نه تنها حالت کنایه ندارد بلکه حتی بیت دوم نیز در تایید بیت اول آمده است. بازگردیم به همان بیت مورد نظر یعنی: 
« بی‌معرفت نباش که در من يزيد عشق / اهل نظر معامله با آشنا کنند»
دوباره و در پایان بیت به «آشنا» رسیدیم. در حقیقت حافظ در این غزل می­‌گوید در مزایده عشق ملاک دارایی بیشتر نیست و در این مزایده نباید بر پول و دارایی‌ات بیفزایی تا در آن پیروز شوی نه تنها پول که حتی بقیه شاخص‌های مضمحل شدنی نیز نمی‌تواند ملاک باشد. چیزهایی مانند چهره، صدا، زور بازو، مقام، جایگاه و..... اینها نیز ملاک نیستند. 
چنان‌که حافظ گفته در این مزایده اهل نظر معامله با آشنا می‌کنند پس برای پیروز شدن باید بر آشنایی افزود. ابتدای سخن را به یاد دارید معرفت آشنایی و شناخت پس باید به شناخت افزود و آشنایی تا در این مزایده برنده شوی و هر کس که برنده شود به او عشق عطا می‌شود. عشق حقیقی. هم از آن جنس عشقی که از منبع بی‌کران عشق؛ یعنی ذات پاک و بی‌مانند ذوالجلال و الاکرام می‌جوشد.