kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۸۷۲۱
تاریخ انتشار : ۰۴ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۴۸
روایت صد ثانیه‌ای
 
 
 
خنده ام می‌گیرد. خوب سرم را شیره مالیدی! همه باور کرده‌اند که آمده ای. اما من هنوز باور ندارم آمدنت را. آخر تو نه به این قد و قامتی که آمدی رفته بودی. 
آن‌قدر کم آمدی که در آغوش دخترمان زینب جا می‌شدی و زینب می‌توانست تو را بلند کند.
 تو که این نبودی! تو الگوی نظم و انضباط خیلی‌ها بودی. پس چرا نامنظم و پراکنده آمدی و تکه‌هایی از تو در خان طومان جا مانده است؟
 ایرادی ندارد. بوی زینبیه می‌دهی و غروب پنج شنبه‌ها جایی برای قرارمان داریم.
من و زینب دیگر انتظار نمی‌کشیم و می‌دانیم هستی و انتظارت را نمی‌کشیم. همان‌جایی که تا ابد خواهی ماند و نشانی ات را دیگر گم نخواهیم کرد. 
مزار مدافع حرم:«شهید محمد بلباسی...»
الف. م

 

نام:
ایمیل:
* نظر: