پایان قصه نیست
ای مرد اگرچه داغ تو باورپذیر نیست
وقت قیامِ خون تو زود است... دیر نیست
افتادهای شبیه به شیری که خفته است
در ماجرای خون تو، فتحی نهفته است
جانت فدای راه امامی غریب شد
پایانِ امتحان تو مثل حبیب شد
پایان امتحان تو پایان قصه نیست
هر قطرهای ز خونِ تو سیلی مهیب شد
این جذبه عاقبت به جنونت کشیده شد
شوق رسیدنی که به خونت کشیده شد
این گوش ماست دربهدر آن صدا هنوز
ما را رها نکرده فراق تو تا هنوز
داغت گذاشت بار امانت به دوش ما
رفتی ولی صدای تو در گوش ما هنوز...
گفتی که باید از دل این جاده بگذریم
از هرچه روزگار به ما داده بگذریم
دلداده آمدیم، که دلداده بگذریم
بیغیرتیم اگر ز غمت ساده بگذریم
از داغ سینه آتش سوزان بهپا کنیم
ما موج خفتهایم که طوفان بهپا کنیم
دندان فشردهایم که روزش فرا رسد
پرچم به دست منتقم کربلا رسد
کی آتش قیام تو خاموش میشود؟
کی خشم انتقام تو خاموش میشود؟
هیهات اگر که دشمن تو خاممان کند
یا انتقام خون تو آراممان کند
وقتی امید فتح جهان در نگاه ماست
پس انتقام خون تو آغاز راه ماست
هادی ملکپور