kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۶۱۲۸
تاریخ انتشار : ۲۸ آذر ۱۴۰۱ - ۱۹:۱۸

حالات نفس انسانی از نفس اماره تا نفس مرضیه

 
 
رضا کوچکی
نفس انسانی، کامل‌ترین، پیچیده‌ترین و بزرگ‌ترین آفریده الهی است که توانایی مظهر ربوبیت الهی شدن را داراست وهمه کائنات تحت تسخیر چنین نفسی به عنوان اشرف آفریده‌های الهی قرار دارند و خواسته و ناخواسته در برابر عظمت آن پیشانی پذیرش بر خاک می‌گذارند و سر به سجده می‌نهند.
با این همه، نفس به سبب همین ظرفیت بی‌پایان خود‌، هنگامی که در زمین و دنیا قرار می‌گیرد، می‌تواند دو رفتار متضاد و متقابلی را در پیش گیرد و دو نوع ظرفیت و تحول متضاد را تجربه کند. 
در نوشتار حاضر نویسنده حالات مختلف و متضاد نفس را که حکایت از ظرفیت بی‌پایان آن دارد واکاوی کرده است.
 
احوالات نفس انسانی 
نفس انسانی همان روح الهی است که در کالبد جسمانی دمیده شده است. از روح الهی که در کالبدی مادی قرار گیرد، به عنوان نفس تعبیر می‌شود. کامل‌ترین حالت نفس در انسان نمود می‌یابد؛ چرا که همه صفات الهی و اسمای او را می‌تواند در بر گیرد. از این رو در آموزه‌های قرآنی برای تبیین این شرافت وجودی،‌ با عنوان « من روحی» از آن یاد شده و خداوند به سبب همین ظرفیت پذیرش همه اسمای الهی آن را به خود نسبت می‌دهد.(حجر، آیه ۲۹)
انسان از توانایی بی‌پایانی که خداوند با دمیدن روح خود برای او فراهم کرده برخوردار است.؛ هر چند به نظر می‌رسد که قرار گرفتن در کالبد جسمانی، محدودیت‌هایی برای آن روح ایجاد کرده که بر اساس همین از آن به نفس تعبیر می‌شود، ولی این محدودیت می‌تواند با تسلط نفس بر بدن شکسته شود و نفس مسلط بر بدن چنان اوج گیرد و قدرت یابد که هیچ موجودی در کائنات به او نرسد. از این رو حتی افرادی که به خداوند باوری ندارند یا کسانی که از ایمان ولایتمدار نیز برخوردار نیستند، از توانایی‌های شگرف و خارق‌العاده‌هایی چون طی الارض و طی الزمان و مانند آن برخوردار می‌شوند؛ زیرا توانسته‌اند نفس را از محدودیت‌های ماده و جسم رهایی بخشند و از ظرفیت‌های بی‌پایان و قدرت و توانایی‌های آن بهره گیرند. نفس انسانی چون در کالبد قرار دارد، حالات و احوالات گوناگونی می‌یابد. این احوال ارتباط تنگاتنگی با مسئله جسمی دارد که نفس در آن قرار دارد. به این معنا که اگر نفس بر بدن تسلط داشته باشد، توانایی تحول و کمال او نیز افزایش می‌یابد و هر چه بدن بر نفس تسلط یابد، به همان‌اندازه از قدرت و توانایی نفس کاسته می‌شود که در تعبیر قرآنی به خسران از آن یاد می‌شود؛ زیرا این حالت همان از دست دادن سرمایه‌های وجودی است که خداوند به شکل قوه در نفس قرار داده و با قدرت‌یابی بدن بر نفس از میان می‌رود و یا کاهش می‌یابد. از این رو خداوند در سوره عصر همه انسان‌ها را در خسران می‌داند مگر اینکه نفس خود را با ایمان و عمل صالح و یاری دیگران، بر بدن مسلط گردانند و مدیریت و مهار خود را به دست نفس الهی بسپارند. 
قرآن در بیان طبیعت انسان می‌فرماید که خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده تا میان نفس و بدن تعادل باشد.(شمس‌، آیه ۷ ) بنابراین، هیچ یک از نفس و بدن بر دیگری غلبه و چیرگی ندارد. اگر نفس انسانی به سبب قرار گرفتن در بدن با محدودیت و گرایش‌های غریزی و طبیعی بدن مواجه است،‌ ولی به همان‌اندازه نفس او به گونه‌ای ساخته شده تا به سوی کمالات حرکت کند که از آن به فطرت پاک انسانی یاد می‌شود.(روم، آیه ۳۰) این‌گونه است که تعادل و اعتدال میان دو گرایش متضاد نفس و بدن پدید می‌آید و انسان می‌تواند خود هر یک از دو راه را انتخاب کرده و بر اساس آن حرکت کند. اگر راه نفس الهی را انتخاب کند و بر پایه فطرت برود،‌اندک‌اندک قوای الهی خود را فعلیت می‌بخشد و خدایی می‌شود و همان قدرت‌های الهی را به دست می‌آورد و خدایی عمل می‌کند؛ ولی اگر در پی خواسته‌های بدن و غریزه برود و قوای سرشته در ذات را زیر توده‌های خاک غریزه‌های جسمانی دفن کند، آنگاه است که نومید و زیانکار خواهد بود و نفس بی‌قدرتی خواهد داشت.(سوره شمس‌، آیات ۷ تا ۱۰)
نفس با توجه به دو راهی که در پیش روی اوست؛ یعنی راه فطرت نفس و راه غریزه بدن، می‌تواند احوال گوناگونی را به خود گیرد. این حالات افزون بر حالت تعادل(شمس، آیه ۷؛ اعلی‌، آیه ۲) شامل حالت نفس اماره(یوسف، آیه ۵۳)، نفس مسوله (یوسف، آیه ۸۵)، نفس لوامه(قیامت، آیه ۲)، نفس مطمئنه(فجر، آیه ۲۷)،‌ نفس راضیه و نفس مرضیه(فجر، آیه ۲۸) می‌شود. 
هر یک از این حالات نفس بیانگر میزان وابستگی یا آزادگی آن از بدن است. به این معنا که هر چه وابستگی نفس به بدن بیشتر شود و انسان به خواسته‌های غریزی و مادی بیشتر پاسخگو باشد و آن را اشباع سازد و در ‌اندیشه رضایت بدن باشد، به همان مقدار از خواسته‌های فطری و الهی دور می‌شود؛ و بر عکس هر چه خواسته‌های غریزی خود را محدودتر کند و تنها به مقدار لازم به آن پاسخ دهد و زهد و پارسایی و ورع در پیش گیرد، به همان ‌اندازه نفس از تن آزادتر می‌شود و زنجیرهای بسته شده بر دست و پای نفس باز می‌شود و به همان میزان نفس به پرواز در می‌آید و فطرت او بروز وظهور می‌یابد تا جایی که در مقام راضیه قرار گرفته و نخست یدالله و عین‌الله می‌شود و خداوند کارهایش را از طریق او انجام می‌دهد(انفال، آیه ۱۷ )و در نهایت در مقام مرضیه الهی می‌نشیند که خشم او خشم خدا می‌شود و خشنودی او خشنودی خداوند می‌شود.(زخرف، آیه ۵۵) این معنا بارها درباره اهل‌بیت(ع) آمده است که غضب آنان غضب خداوند و رضایت ایشان رضایت خداوند است؛ چرا که آنان در مقام نفس مرضیه بودند. 
نفس اماره‌، طبیعت سرکش انسانی 
در میان حالات نفس،نفس اماره میدانداری بیشتری دارد و حالت غالب دراکثر مردم است. نفس اماره به این معناست که نفس گرایش به مادیات و بدن یافته است و می‌خواهد غرایز مادی بدن را برآورده سازد و تنها به آن پاسخ گوید. ازاین رو این حالت نفس را نفس اماره (بسیار امرکننده) به بدی می‌گویند؛ چرا که نفس تنها به پاسخگویی به همان مقدار طبیعی غرایز بسنده نمی‌کند، بلکه می‌خواهد خواسته‌های غریزی را اشباع و ارضاء کند. به سبب همین زیاده روی به سوی بدی و زشتی می‌رود و از حالت اعتدال به ظلم و ستم رو می‌آورد. این‌گونه است که نفس اماره جامع قوه غضب و شهوت می‌شود و به لذات و شهوات فرمان می‌دهد و دل را به سوی پستی‌ها می‌کشاند. 
در این حالت، نفس به جهت آنکه به مقتضای شهوات و خواسته‌های شیطانی روی آورده و به بدی‌ها و پستی‌ها فرمان می‌دهد‌، نفس اماره بالسوء نامیده می‌شود.(مبانی عرفان و احوال عرفانی، ص ۸۶۹؛ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، ص ۸۶۳؛ احیاء‌العلوم، غزالی، جزء ۸، ص ۷)
نفس اماره، مایل به طبیعت بدنی است و می‌خواهد به جای پاسخگویی به فطرت و به فعلیت در آوردن اسمای الهی سرشت در ذات و رهایی از بند بدن، به غرایز مادی و طبیعی پاسخ گوید و در این میان حقوق فطری نفس را زیر پا می‌گذارد و سرکشی می‌کند. لذا سرکشی آن به سبب فزون خواهی آن است. 
بیشتر مردم گرایش به غرایز بدنی و مادی دارند‌، از این رو توانایی نفس را در خدمت تن و ارضای شهوات قرار می‌دهند و نفس اماره را تقویت می‌کنند و در نهایت همه وجودشان را مطیع این نفس می‌سازند؛ چرا که نفس انسانی از ظرفیت و قابلیت‌های شگفتی برخوردار است و می‌تواند هر گونه که انسان می‌خواهد شکل گیرد.نفس با همه توانایی و ظرفیتی که دارد بسیار انعطاف پذیر و مانند موم نرم است.(نحل، آیه ۵۰؛ نساء‌، آیه ۶۶)
خداوند از انسان‌های بسیاری گزارش می‌کند که در طول تاریخ گام به گام در پی غرایز رفته و نفس خویش را از اعتدال به سوی اماره به بدی بردند و در نهایت مطیع محض نفس بدخواه شده و کارهای بسیار زشتی چون قتل برادر مرتکب شدند.(مائده، آیه ۳۰ و یوسف، آیه ۱۸ و طه، آیات ۸۸ تا ۹۶ و نجم، آیه ۲۳)
نفس وقتی در دام مادیات و غرایز و شهوات می‌افتد، گام به گام به سوی زشت‌ترین‌ها و پست‌ترین‌ها می‌رود. با اینکه طبیعت نفس و گرایش فطری آن به سوی خدا و کمالات است، ولی در یک فرآیندی به گونه‌ای می‌شود که نفس، خوبی‌ها و امور ارزشی را بد جلوه می‌دهد،‌بلکه زشتی‌ها را زیبا نشان می‌دهد و آدمی را به سوی ارتکاب و گرایش به آن وادار می‌کند.(فصلت، آیه ۲۵ و یوسف، آیات ۱۸ و ۵۳)
ریشه همه گرفتارهای انسانی در دنیا و آخرت به سبب همین پاسخگویی افراطی به خواسته‌های طبیعت بدن و غرایز است که نفس را نیز اسیر می‌کند و او را به سوی سرکشی و طغیان می‌کشاند.(یوسف،‌آیات ۷ تا ۱۸؛ آیه ۵۳؛ طه، آیات ۸۸ تا ۹۶؛ مائده، آیات ۲۷ تا ۳۰)
از این رو خداوند خواهان مبارزه با نفس اماره و جهاد با آن به عنوان جهاد اکبر می‌شود(حج، آیه ۷۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۴۱۱) کسی که با نفس سرکش مبارزه کند، از هدایت‌های خاص الهی بهره مند می‌شود و نفس فطری و پاک از سوی خداوند هدایت و قدرت می‌یابد.(عنکبوت، آیه ۶۹)
تنها کسانی در‌اندیشه مبارزه و جهاد با نفس سرکش می‌افتند که حقیقت آفرینش را درک کرده و در مسیر خدایی گام بردارند و از خداوند و مجازات او در دنیا و آخرت بهراسند.
(نازعات، آیات ۴۰ و ۴۱) و گرنه کسی که تنها برای دنیا ارزش و اصالت قائل شود، هرگز دست از لذت‌ها و شهوت‌های دنیایی نمی‌کشد و به سوی خداوند و نفس پاک و سالم باز نمی‌گردد. 
انسان باید همواره شاکر خداوند باشد که او را تحت مغفرت و رحمت خود می‌گیرد و راه راست و حقیقت را به او نشان می‌دهد؛‌زیرا اگر رحمت رحمانی و رحیمی و مغفرت او نباشد، هرگز کسی هدایت نمی‌شود و از شر نفس اماره رهایی نمی‌یابد.(یوسف، آیه ۵۳)
نفس سرزنشگر، وجدان بیدار انسان 
از حالات نفس انسانی، سرزنشگری است. انسان تا زمانی که فطرت خود را دفن نکرده و غبار گناه و غفلت برآن ننشسته‌، با نفس خود درگیر است و مورد ملامت او قرار می‌گیرد؛ به این معنا که فطرت پاک و سلیم، هنگامی که با کارهای بد شخص خود را مواجه می‌بیند، به سرزنش و ملامت می‌پردازد و خواهان بازگشت به مسیر درست و سالم زندگی است.  بسیاری از مردم نسبت به زشتی‌ها و کارهای بد نوعی حالت ناخشنودی و ناخوشایندی از خود بروز می‌دهند.
این همان حالتی است که از آن به سرزنش درونی یا وجدان بیدار یاد می‌کنند. اما این امر زیاد دوام نمی‌یابد؛ زیرا با هر کار بد و زشتی که انجام می‌دهد، این نفس سرزنشگر را دفن می‌کند و اجازه بروز و ظهور به او نمی‌دهد تا زمانی که دیگر دفن می‌شود و بروز و ظهوری نمی‌یابد.  نفس لوامه یا سرزنشگر تا زمانی که دفن نشده باشد، نسبت به زشتی‌ها و بدی‌ها آرام نمی‌گیرد و دفع‌کننده وسوسه‌های شیطانی است. 
همین نفس سرزنشگر موجب می‌شود تا انسان به توبه و استغفار گرایش پیدا کند و به سوی فطرت و خدا برود؛ چرا که همواره خود را در انجام کارهای بد و زشت سرزنش می‌کند.(مبانی عرفان و احوال عرفانی، ص ۸۶۹؛ اصطلاحات عرفانی ابن‌عربی، ص ۸۶۴؛ احیاء‌العلوم، غزالی، جزء ۸، ص ۷؛ مصباح الهدایه، عزالدین کاشانی‌، ص ۸۴)
نفس لوامه در انسان حالتی بسیار ارزشی است. از این رو خداوند به این نفس در آیه ۲ سوره قیامت سوگند می‌خورد و خداوند با آوردن حرف لا بر قسم، بر این معنا تاکید می‌کند.(اعراب القرآن و بیانه، ج ۱۰، ص ۲۹۶)
با وجود نفس لوامه این امید است که نفس از حالت اماره بودن خارج شود و‌اندک‌اندک گام در راهی گذارد که او را به سوی نفس مطمئنه بکشاند. 
نفس مطمئنه، گامی به سوی آرامش 
هنگامی که نفس نسبت به کارهای بد واکنش منفی نشان دهد و اجازه ندهد تا در دام نفس اماره بیفتد، امید است تا به مرحله‌ای برسد که دیگر حالت پاندولی نداشته باشد و هر دمی به سوی نرود، بلکه نوعی ملکه و ثبات در انسان پدید آید که مسیر کمالی است. در این حالت است که فضایل در انسان تجلی می‌یابد و از رذایل و پستی‌ها دوری می‌کند و بر اساس مقتضیات عقل و فطرت و وحی عمل می‌کند و از شهوات پرهیز می‌نماید. به سبب همین ترک هواهای نفسانی و بدی‌هاست که نوعی آرامش و ثبات و سکون در شخص پدید می‌آید که از آن به نفس مطمئنه یا آرامش یافته یاد می‌شود. 
نفس آرام گرفته قابلیت‌هایی جدیدی می‌یابد، زیرا با فرار از نفس اماره، کارهای خوب و نیک در وی افزایش می‌یابد و همین مسئله موجب می‌شود تا اسمای الهی سرشته در ذات،‌اندک‌اندک فعلیت می‌یابد و قدرت و توان آدمی به شدت رو به افزایش می‌گذارد. نفس مطئمن به یک معنا اهل شهود است و چیزهایی را می‌بیند که دیگران نمی‌بینند و کارهایی را انجام می‌دهد که دیگران قادر به انجام آن نیستند؛ چرا که نور ایمان در دل او زنده شده و هستی را با نور الهی می‌بیند و تحلیل می‌کند. 
در این حالت، نفس صفات ناپسند را رها و به کارهای پسندیده متخلق می‌شود و به آرامش و سکون حقی می‌رسد.(مبانی عرفان و احوال عرفانی، ص ۸۶۹؛ اصطلاحات عرفانی ابن عربی، ص ۷۶۸؛ شرح شطحیات، روزبهان، ص ۳۴۰)
در این شرایط عنایات خاص الهی متوجه شخص می‌شود و زمینه بازگشت برای او فراهم می‌آید. در این‌جاست که خطاب خاص خداوند متوجه او می‌شود و شخص قابلیت دریافت الهامات خاص الهی را می‌یابد و خداوند خود مستقیما به نفس فرمان بازگشت به سوی او را می‌دهد. 
نفس راضیه 
نفس پس از اینکه در مسیر تحول و کمال گام‌های درست و مطمئنی با ایمان و عمل صالح برداشت، خود را به جایی می‌رساند که رضایت خداوند را به دست می‌آورد. در این حالت است که شخص صفات الهی می‌یابد و اسمای الهی را در خود بروز و ظهور می‌دهد.این‌جاست که خداوند او را عامل خود قرار می‌دهد، چنان‌که فرشتگان را عامل خود قرار داد. پس دست و چشم و گوش او در خدمت خداوند می‌شود و او کارهایش را از طریق این نفس انجام می‌دهد.  قرآن در آیه ۱۷ سوره انفال می‌فرماید: و ما رمیت اذ رمیت ولکن‌الله رمی؛ آنگاه که تو تیر‌انداختی، تو نبودی بلکه خدا بود که تیر‌انداخت. از این مقام در روایات به مقام قرب نوافل تعبیر می‌شود؛ چرا که نفس انسانی در مسیر کمال و متاله شدن تا جایی می‌رسد که می‌تواند به عنوان عامل و اسباب الهی عمل کند. قرب نوافل به معنی زوال صفات بشری و ظهور صفات ربوبی بر بشر است، به طوری که بتواند به اذن حق زنده گرداند و بمیراند و شنیدنی‌ها را از دور بشنود و دیدنی‌ها را از دور ببیند و این معنی فنای صفات است در صفات حق تعالی که نتیجه نوافل است: و لایزال عبدی یتقرب الی ّ بالنوافل حتی احبه فکنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و یده التی یبطش بها؛ بنده من به وسیله نوافل(مستحبات) در صورت خلوص نيت كه قصدش فقط‍‌ تقرب به من باشد تقرّبى به من پيدا مي كند تا محبوب من مى‌شود و او را دوست مي دارم و هر گاه محبوب من شد‌،از دريچۀ چشم و گوش خود آنچه من مى‌بينم و مي شنوم مي بيند و مي شنود و نيروى دست او نيروى خدائى مي گردد. (إرشاد القلوب،  ج۱‌، ص۹۱)
نفس مرضیه؛ کامل‌ترین حالت نفس 
نفس در سیر کمالی خود به مقامی می‌رسد که خداوند از او خشنود می‌شود. در این حالت است که خشم انسان، خشم خداوند و خشنودی اش خشنودی خداوند است؛ چرا که در مقام فنای فی‌الله است. پس مقام نفس مرضیه همان مقام قرب فرائض است که آن فنای کلی عبد است به طوری که هیچ موجودی حتی وجود خود را نبیند و در نظر او جز وجود حق نباشد و این معنی فناء فی اللّه و ثمره فرائض است. 
(کشاف اصطلاحات الفنون)
خداوند در آیاتی به این مقام نفس اشاره می‌کند. از جمله در آیه ۵۵ سوره زخرف می‌فرماید: فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ؛ هنگامی که از آنان نومید شدیم انتقام گرفتیم. 
این نومیدی و تاسف از سوی پیامبری از پیامبران خداوند چون حضرت موسی(ع) بود‌، ولی خداوند آن را به خود نسبت می‌دهد، چون حضرت موسی(ع) فانی در ذات الهی بود و خواسته او همان خواسته خداوند است. همچنین اهل بیت معصوم پیامبر(ص) این‌گونه هستند و خشم و خشنودی‌شان همان خشم و خشنودی خداوند است و نمی‌توان دوگانگی میان آنان گذاشت. از این رو پیامبر(ص) برای بیان این حقیقت حتی به دخترش اشاره می‌کند و می‌فرماید: ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضی لرضاها؛ خداوند با خشم فاطمه خشمگین می‌شود و با رضایت او راضی می‌گردد.
(الأمالی صدوق،  ج۱‌، ص۳۸۳ )
نفسی که در مقام و مرتبه راضیه یا مرضیه درآمده یک مرگ را بیشتر تجربه نمی‌کند و مراحل دیگر چون برزخ و صیحه قیامت اول و دوم را نیز می‌گذرد و بی‌آنکه آنها را درک کند در جنت ذات ناظر به خداوند و با چهره ناضره و مسرور می‌باشد.(قیامت، آیات ۲۲ و ۲۳)