واکاوی ابعاد مختلف وحدت حوزه و دانشگاه (بخش نخست)
گامهای موثر در اتحاد دو بال پیشرفت کشور
محمدامین ساغندی
وحدت حوزه و دانشگاه از مهمترین دستاوردهای انقلاب اسلامی به شمار میرود و این دو نهاد علمی در دوران پس از انقلاب اسلامی توانستند به خوبی دوشادوش هم در خدمت به علم و دانش جامعه اسلامی قرار بگیرند و امروزه این «وحدت» یکی از افتخارات نظام اسلامی محسوب میشود.
متفکران بزرگ اسلامی به کرات بر این مهم تاکید داشتهاند، بهگونهای که امام راحل در واپسین سالهای حیات شریف خود به صراحت اذعان نمودند که: «امروز دانشگاه و حوزه، از هر محلی بیشتر به اتحاد و یگانگی احتیاج دارند» اما علیرغم این تاکیدات، شاهدیم که این آرمان پس از گذشت چهار دهه، هنوز تحقق نیافته است و تا نقطه مطلوب، فاصله زیادی وجود دارد.
به نظر میرسد یکی از علل عدم تحقق این هدف، نبود یک تلقی روشن و یکسان از آن در بین نخبگان و مسئولین باشد. بهگونهای که هرساله در هفته وحدت حوزه و دانشگاه شاهد اظهارنظرهای متعدد و بعضا متعارض در رابطه با چیستی این موضوع هستیم که بالتبع راهحلهای متفاوتی برای تحقق آن را پیش روی ما میگذارد.
دیروز 27 آذر سالروز شهادت شهید مفتح(ره) و روز وحدت حوزه و دانشگاه بود، به همین مناسبت گزارش امروز را به این موضوع اختصاص دادهایم.
پیشینه علمی و پژوهشی حوزه و دانشگاه
حوزه و دانشگاه دو رکن اساسی در علم و دانش محسوب میشوند. حجتالاسلام والمسلمین دکتر امینرضا عابدینژاد، قائممقام معاونت فرهنگی و ارتباطات مجلس خبرگان رهبری در گفتوگو با گزارشگر روزنامه کیهان با اشاره به تاریخچه نهاد علم در تمدن اسلامی، وحدت حوزه و دانشگاه را اینگونه تبیین میکند: « در دوران تمدن اسلامی، مراکز علمی داشتیم که در حوزههای متنوع دانشی فعالیت میکردند. یک سیستم کامل علمی شامل علوم طبیعی،فلسفه،اقتصاد،موسیقی و... این سیستم به رغم تنوع در رشتهها، یک وحدت گفتمانی داشت. یعنی علوم گرچه متفاوت بودند، ولی به لحاظ مبانی و غایات، از یک جا نشات میگرفتند. به لحاظ ساختاری هم طراحی این مراکز متناسب با اهداف تمدنی بود. در واقع یک منظومه یکپارچه در سه لایه ساختار،محتوا و عملیات وجود داشت. ولی با گذشت زمان، ما به دلایلی در هر سه لایه دچار انحطاط شدیم و از ابتکار و پیشرفت بازماندیم.
حوزههای علمیه ما که محل تعلیم و تعلم علوم مختلف بود، به فقه و اصول محدود شد که آن هم پاسخگوی نیازهای روز جامعه نبود.»
قائممقام معاونت فرهنگی و ارتباطات مجلس خبرگان رهبری تصریح میکند: « همزمان واردات گسترده محتوای علمی مراکز غربی را داشتیم که منجر به تشکیل نهادهایی به نام دانشگاه در جامعه ما شد. نهاد دانشگاه، در عین اشتراکاتی که با حوزه داشت، به لحاظ مبانی و غایات کاملا متفاوت بود. به این ترتیب، کشور ما عرصه بروز دو منظومه فکری مختلف شد و پدیدهای به نام تعارض فرهنگی را رقم زد.»
عابدی نژاد میگوید:« دانشگاههای مدرن هم در سه لایه ساختار و محتوا و عملیات، چون منطبق با بافت جامعه ایرانی نبودند، کارآمدی لازم را نداشتند و میبینیم که دانشگاه در ایران منتهی به صنعت نشد، یا منتهی به یک نظام حقوقی یا اقتصادی منسجم نشد. اینچنین شد که پس از انقلاب اسلامی ما به نظریه وحدت حوزه و دانشگاه رسیدیم.»
وحدت محتوایی و ساختاری
اکنون این سؤال به وجود میآید که علی رغم تفاوتهای بنیادین حوزه و دانشگاه، وحدت میان آنها چگونه ممکن است و اساسا منظور ما از وحدت بین این دو نهاد چیست؟
آیا منظور ما، همزیستی مسالمتآمیز دو قشر روحانی و دانشجو است؟ یا وارد کردن برخی دروس حوزوی در دانشگاه و بالعکس؟
برای یافتن پاسخ این سؤال خوب است به سخنرانی تاریخی امام خامنهای در دانشکده الهیات دانشگاه تهران مورخ 1364/9/26 مراجعه کنیم که ایشان در آنجا وحدت حوزه و دانشگاه را اینگونه تبیین مینمایند: « وحدت حوزه و دانشگاه عبارت از این است که ما این دو کانون علمی، این دو مرکز تعلیم و تعلم را از لحاظ اخلاق حاکم بر آنها، از لحاظ سیستم و سازماندهی حاکم بر آنها و از لحاظ برخی محتواها به هم نزدیک کنیم.»
حجتالاسلام والمسلمین عابدینژاد همین دیدگاه را شرح میدهد و با تقسیم وحدت به سه بعد ساختار، محتوا و عملیات، تصریح میکند:
« برای رفع تعارضات میان حوزه و دانشگاه، ابتدا باید ساختار هریک از این دو نهاد را به گونهای تحول ببخشیم که پذیرای وحدت باشد. ساختار یک نهاد علمی شامل سیاستگذاری در مسائلی چون جایگاه و ماموریت دانش،توانایی حل مسئله،تطابق با سایر عرصههای زندگی،مدل تامین مالی و... میشود. مثلا ساختار دانشگاههای ما به گونهای است که متناسب با ازدواج دیرهنگام است. در حالی که در حوزه، بهخاطر سیاستی که در زمینه تامین مالی وجود دارد، برعکس است. اینکه میبینیم طلبهها معمولا زود و دانشجوها دیر ازدواج میکنند، به اقتضای همین ساختار است. ساختار دانشگاه ما به گونهای طراحی شده که با مدل دیگری از سبک زندگی تطابق دارد. یا مثلا ساختار حوزههای ما تولیدمحور و نتیجه محور نیست. مباحث مربوط به تحول ساختاری سالهاست که هم در حوزه و هم در دانشگاه مطرح میشود و این یعنی ما به وضع مطلوب در این زمینه نرسیدهایم. پس وحدت ساختاری که مرحله اول است، یعنی یک منطق واحد بر ساختار حوزه و دانشگاه حاکم باشد و به علاوه ارتباط میان دو نهاد وجود داشته باشد و ساختار اجازه داد و ستد علمی میان حوزه و دانشگاه را بدهد.»
ضرورت دانش محتوایی
نکته مهم دیگری که در ارتباط با وحدت حوزه و دانشگاه مورد توجه بسیاری ازاندیشمندان قرار گرفته، تفاوتهای محتوایی میان این دو نهاد است. میدانیم که دانشگاههای مدرن در ایران، محصولی وارداتی بودند که بر مبنای جهانبینی غیر از آنچه در جهان اسلام رایج بود، ساخته شده بودند و محتوای سرفصلهای علمی آنها نیز بر همان جهانبینی استوار بود.
آروین فرشینعیم، دانشآموخته الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به همین موضوع اشاره میکند و به گزارشگر کیهان میگوید:
« یکی از چالشهای جدی در تحقق حکمرانی اسلامی، خلأ تئوری است. نظام اسلامی که ثمره انقلاب است، یک بستر و زمینه است. ولی تا اقتصاد اسلامی نشود، حکمرانی اسلامی نداریم و تا علوم سیاسی اسلامی نشود، حکمرانی اسلامی نداریم. لازمه حکمرانی اسلامی این است که تئوریهای اسلامی را در حوزههای مختلف اجرا کنیم.»
دکتر عابدینژاد نیز در ادامه مسئله وحدت محتوایی را مطرح میکند و میگوید: « آیا دانش حقوقی که امروزه در دانشگاه ما تدریس میشود، برگرفته از فقه ماست؟ رابطه فقه و حقوق ما کجاست؟ رابطه علوم انسانی و انسان شناسی اسلامی کجاست؟ این رابطهها وجود ندارد.
این وضعیت مانند آن است که شما دو مرکز تصمیم گیری داشته باشید و تعارضهای اجتماعی محصول همین دوپارگی است.
ما یک نظام سیاسی مبتنی بر نظریه ولایت فقیه داریم. اما علوم انسانی ما به این نظریه منتهی نمیشود و آن را تغذیه نمیکند. اینجا تعارض میان مسائل نظری و ساحتهای اجتماعی پیدا میشود و مشکلات هویتی نسل جوان به همین علت است. چون بلندگوهای مختلف، هویتهای مختلفی به او میدهند. پس وحدت محتوایی یعنی از ذیل دو پارادایم علمی متعارض
خارج شویم.»
الگوی مطلوب در وحدت حوزه و دانشگاه
بنابراین برای رسیدن به الگوی مطلوب در وحدت حوزه و دانشگاه، باید ابتدا تحولاتی در ساختار و محتوای آنها صورت گیرد تا به هم نزدیک شوند. اینگونه است که میتوان شاهد همکاری متقابل و همافزایی میان این دو نهاد علمی بود.
اما ممکن است این سؤال مطرح شود که تقسیم کار میان حوزه و دانشگاه به چه شکلی مطلوب و موردنیاز است؟ آروین فرشینعیم در این باره اینگونه تصریح میکند: « مبانی اسلام در حوزه است و دانشگاه، عالم به مسائل و نیازهای روز است. باید حوزه، مبانی اسلامی را ارائه کند و دانشگاه، مصادیق و مسائل روز جامعه را. و از ضرب این دو در هم، نظریه برای حکمرانی اسلامی تولید شود.»
دکتر عابدینژاد هم وحدت عملیاتی حوزه و دانشگاه را با ذکر مثال، اینگونه تشریح میکند: « پس از اینکه ما علوم انسانی را به لحاظ محتوا اصلاح کردیم، این علوم انسانی میتواند فقه ما را تغذیه کند. چون فقه، حکم را بر اساس موضوع صادر میکند و شناخت موضوع، وظیفه علوم انسانی است. دستگاه فقهی ما در حوزه مستقر است، اما این دستگاه نمیتواند هنجارهای خود را بدون توجه به واقعیتها تعریف کند. یا مثلا امتداد مبانی فلسفی ما باید در دانشگاه دنبال شود تا به صورت محصولی قابل استفاده به جامعه عرضه شود. فلسفه هنر ما اگر در حوزه تولید میشود، در نهایت وارد دانشکده هنر میشود تا در آنجا به فیلمنامه، موسیقی و... تبدیل شود. اینگونه است که حوزه و دانشگاه با هم افزایی در یک عملیات واحد مشارکت میکنند.»
هماندیشی نخبگان حوزوی و دانشگاهی
البته بدیهی است پیش نیاز همه مراحل لازم برای تحقق وحدت حوزه و دانشگاه، وحدت گفتمانی و رسیدن به یک تصویر جامع و روشن از آن است. هرساله در ایام هفته وحدت حوزه و دانشگاه، نظرات مختلفی در این خصوص مطرح میشود که با تاملی دقیق، میتوان به سطحی بودن برخی از آنها پی برد.
برخی چنین پنداشتهاند که مقصود از وحدت حوزه و دانشگاه، صرفا همزیستی مسالمتآمیز حوزویان و دانشگاهیان است. حال آنکه این سطح از اتحاد، به برکت انقلاب اسلامی محقق گشته است و اساسا وحدت اجتماعی دو قشر روحانی و دانشگاهی، یکی از عوامل اساسی در پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. برخی نیز وارد کردن دروس حوزوی در دانشگاه یا بالعکس را نشانه تحقق وحدت حوزه و دانشگاه میدانند. گرچه امثال این کار برکات زیادی دارد، ولی آرمان وحدت حوزه و دانشگاه بسی بزرگتر از آن است که این اقدامات به تنهایی، منجر به تحقق آن گردد. بنابراین به نظر میرسد مهمترین و فوریترین کار در این زمینه، هماندیشی نخبگان برای دستیابی به یک الگوی واحد و جامع درخصوص وحدت بین دو بال اساسی پیشرفت و تعالی کشور باشد.