یک شهید، یک خاطره
کاش سالم بمانم
مریم عرفانیان
نمازش را که خواند، گوشهای نشست.
- مادر جان! میخواهم دعای توسل بخونم. حوصلة گوش کردن داری؟
با جان و دل گفتم: «بله مادر!» و با او همراه شدم.
بعد از دعا گفت: «مادر جان، میخوام مطلبی بگم حوصلة گوش کردن داری؟»
دوباره با جان و دل گفتم: «بله مادر!»
گفت: «این کتاب دعا رو به برادرم مجید بده تا همیشه برام زیارت عاشورا بخونه، زیارت عاشورا رو خیلی دوست دارم.»
آن وقت ادامه داد: «مادر جان! اگه برام اتفاقی افتاد، بیقراری نکنید. امیدوارم بتونم به خواستهام برسم؛ اگه به خواستهام نرسم به مسلمان بودن خودم شک میکنم. از خدا خواستم که جنازهام سالم به دست خونواده برسه. چون میدونم شما کم طاقت هستید و میخوام چشم به راهم نمونید.»
در منطقة عملیاتی شلمچه، بر اثر حمله شیمیایی شهید شد و همانطور که میخواست، پیکرش هم سالم به دستمان رسید.
خاطرهای از شهید گل محمد غزنوی
راوی: گل بخت طاهرانی، مادر شهید