مسخ انسان/نشانهها و عوامل آن
دانیال حبیباللهی
انسان موجودی شگفت انگیز است؛ چرا که استثنایی در میان آفریدههای الهی میباشد. خداوند در آیاتی به این نکته توجه میدهد که انسان قابلترین موجود در هستی برای صعود و دستیابی به مقام خلافت از سویی و سقوط از سویی دیگر است، به گونهای که برتر و پستتر از انسان نباشد.
این ظرفیت و استعداد به انسان کمک میکند تا با اراده و انتخاب خود دو مسیر متقابل را بپیماید.
اما بسیاری از مردم بر خلاف طبیعت و فطرت کمال خواه و خداجوی خود، راه متقابل آن را برمیگزینند و دچار سقوط میشوند.
مسخ یکی از نشانههای انحطاط و سقوط آدمی است که در آیات قرآن از امکان وقوع آن سخن گفته شده است. نویسنده در این مطلب تحلیل و تبیین قرآن را از علل و عوامل مسخ و آثار آن ارائه داده است.
***
هویت انسانی، سازه خود انسان
انسان اگر چه در فلسفه و منطق به حیوان ناطق تعریف شده که تا اینگونه جنس و فصل وی روشن شود، ولی باید توجه داشت که انسان حتی اگر حی متاله باشد، این تعاریف تنها در مقام شرح اسم هستند و ناظر به حدود منطقی و فلسفی انسان نیست؛ زیرا حتی اگر بشود برای موجوداتی دیگر، تعریف منطقی مبتنی بر حدود یعنی جنس و فصل بیان کرد، ولی دست کم برای انسان و جن نمیتوان چنین شیوهای را در پیش گرفت؛ چرا که انسان و حتی جنیان، ماهیت منعطفی را دارا هستند و از این ظرفیت و استعداد برخوردارند که هر آن، ماهیتی تازه را برای خود بسازند و بپذیرند.
اگر کسی از چشم ملکوتی و برزخی برخوردار باشد، میتواند با نگاهی به هر شخصی دریابد که در وضعیت کنونی چه ماهیتی را داراست؛ زیرا هر شخصی در طول زندگی اش ماهیت مختلفی را دارا میشود که سازه خود انسان است. در روایات معتبر است که وقتی امام باقر(ع) با اعجازی چشم نابینای ابوبصیر را باز میکند تا به جماعت حاجیان بنگرد که سر و صدا و فریادشان گوش فلک را پر کرده بود، ابوبصیر دریافت این جماعتی که انسان میپنداشت، اشکالی به غیر از انسان دارند و تنها شماریاندک انسان در میان حجاج به طواف خانه خدا مشغول بودند.
ابوبصیر نابینا از یاران امام باقر(ع) در یکی از سالها در مراسم حج به همراه آن امام طواف میکرد. او میگوید: از زیادی صداها و تکبیرهای حجاج به شگفت آمدم و به امام عرضه داشتم: «ما اکثر الحجیج و اکثر الضجیج؛ چقدر حاجی زیاد شده است و سر و صداها چقدر بیشتر شده است!!.»
در این موقع امام فرمود: «ای ابا بصیر! ما اقل الحجیج و اکثر الضجیج؛ای ابابصیر! چقدر حاجی کم است اما سر و صدا زیاد است.» آیا میخواهی راستی گفته ام را ثابت کنم و با چشم خودت حقیقت گفتار مرا ببینی؟
عرض کردم: چه طور ممکن است ای مولای من؟!
فرمود: «جلوتر بیا!» من به امام نزدیک شدم. دست مبارک را بر چشمهایم کشید و چند جمله دعا کرد. در این حال من بینایی ام را باز یافتم. امام فرمود:ای ابا بصیر! حالا به حاجیان طوافکننده بنگر. هنگامی که به جمعیت نگاه کردم، بسیاری از مردم را به صورتهایی غیر از انسان دیدم که در گرد کعبه در حالت حرکت بودند و افراد با ایمان و حاجیان حقیقی در میان آنان مانند نوری در ظلمات میدرخشیدند. عرض کردم: «ای مولای من! درست فرمودی و حقیقت گفتار شما بر من ثابت شد، چقدر حاجی کم و سر و صدا زیاد است! آنگاه حضرت لبهای مبارک را به حرکت در آورد و با خواندن دعائی، چشمهای من به حالت اول برگشت.
(مناقب آل ابیطالب، ج ۴، ص ۱۸۴؛ بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۷۹. نظیر این مطلب، از امام صادق(ع)نیز نقل شده است: بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۸۱)
در حقیقت، هر کسی با نیات و اعمال خود، در حال ساختن ابدیت خود است؛ همان طور که بهشت و دوزخ و محیط زندگی خود را میسازد. به سخن دیگر، هر نیت و عملی که انسان انجام میدهد، دارای دو کارکرد در دنیا و آخرت است؛ با آن هم دنیا و محیط زیست دنیوی خویش را میسازد و هم حقیقت وجودی و محیط زیست آینده خود را در جهانی دیگر بنا مینهد.
از این رو بسیاری از آیات و روایات و کلمات اولیای الهی بر این نکته تأکید میکند که انسان خود را در فرصت کوتاه عمر، برای ابدیت میسازد. چهرهای که انسان در نهایت عمر از خود ارائه میدهد، همان چهرهای است که با آن در قیامت ظاهر میشود. پس در قیامت انسانها به شکلی وارد صحنه قیامت میشوند که برای خودشان ساختهاند. برخی از آنها گاو، خوک یا میمون یا حیوان دیگر وارد آنجا میشوند و برخی با صفات چند حیوان و جانور برانگیخته خواهند شد و اینگونه است که صحنه قیامت پر از وحوش و جانوران گوناگون است.(تکویر، آیه 5) در روایات معراجی پیامبر(ص) نیز صحنههایی از این حشر وحوش بیان شده است.
البته برخی از انسانها حتی از جانور و گیاه نیز پستتر میشوند و به شکل جمادات در میآیند و وقود و سنگ آتش زنه دوزخ میشوند. در حقیقت انسانهایی که خود سوخت دوزخ میشوند نه آنکه چیزی چون سنگ آتش زنه دوزخ آنان را بسوزاند.
(بقره، آیه 24)
خداوند در ترسیم وضعیت یهودیان میگوید که برخی از آنها حتی از سنگ نیز بدتر هستند و ماهیتی پستتر از سنگ و جمادات دارند، زیرا از سنگ آبی بیرون میآید و در برابر خداوند خاشع و خاضع هستند، ولی اینان پستتر از جمادات و سنگهای خارا میباشند.(بقره، آیه 74)
به هر حال، از نظر اسلام، هر انسانی خودش، ماهیت و هویت واقعی و نهایی خود را میسازد و هر کسی سازه خودش است. بر این اساس، هر گونه نیت و فکر و عمل انسانی، در دنیا و آخرت او چنان تاثیر شگرفی میگذارد که قابل قیاس با هیچ موجود دیگری نیست. هر کسی خود را چنان میسازد که برای ابدیت باشد. اگر انسان مسیر کمالی و فطرت خداجوی خود را بپیماید، از فرشتگان و کروبیان بالاتر میرود و در مقام عالیین قرار میگیرد که مقام انسان کاملی چون امامان معصوم(ع) است.
امکان و وقوع مسخ در دنیا
مسخ به معنای تغییر و دگرگونی در خلقت، از لحاظ شکلی و ظاهری(ترتیب العین، الفراهیدی، ج 3، ص 1699) به تغییراتی گفته میشود که صورتی زشتتر و قبیحتر از آنچه بوده است برای انسان رخ دهد.(مجمع البحرین، ج 2، ص 201؛ لسان العرب، ج 13، ص 102)
برخی نیز مسخ را زشت شدن شکل ظاهری و شکل باطنی انسان دانستهاند. به این بیان که آدمی متخلق به اخلاق زشت برخی از حیوانات و جانوران میشود.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 768)
از نظر قرآن، اینکه موجودی در شکل ظاهری به جانور و موجودی دیگر تبدیل شود و آنچه در حقیقت باطن آن شخص بوده، ظهور پیدا کند و جسم و شکل جانور دیگری را به خود گیرد، نهتنها ممکن است بلکه وقوع یافته و خداوند آن را گزارش کرده است.
در این حالت مسخ، دیگر نیازی نیست
که انسان چشم برزخی و یا ملکوتی داشته باشد تا بتواند حقیقت باطن شخص را چنانکه هست ببیند، بلکه همه انسانها
میتوانند این تغییر شکل و چهره و اندام را ببینند.
خداوند در آیاتی چند از جمله 65 سوره بقره، 47 سوره نساء، 60 و 78 سوره مائده، 163 و 164 سوره اعراف و 67 سوره یس، از امکان مسخ و تبدیل شدن موجودی به موجودی دیگر سخن گفته است. این مسخ نه تنها در قیامت بلکه در دنیا اتفاق میافتد و بر اساس گزارشهای متعدد قرآن چندین بار درباره گروههای انسانی وقوع یافته است.
خداوند به پیامبر(ص) ماموریت میدهد تا ماجرا و فرجام افراد مسخ شده از اهل کتاب را بیان کند تا هشدار و عبرتی برای اهل کتاب و دیگران باشد.(مائده، آیات 59 و 60؛ اعراف، آیه 163)
خداوند مسخ را به خود به عنوان منشا نسبت میدهد، ولی این بدان معنا نیست که خداوند بیحکمت و علتی این مسخ را انجام داده باشد؛ بلکه علت و عامل مسخ هر کسی خود او و اعمالش است و تنها خداوند برای مجازات مسخ شوندگان و تنبیه و هشدار به دیگران، چهره واقعی ساخته شده آنها را به خودشان و دیگران در دنیا نشان میدهد.(بقره، آیه 65؛ نساء، ایه 47؛ اعراف، آیات 163 و 166)
مشیت الهی موجب شده تا مسخ شدگان چهره واقعی خود را در دنیا مشاهده کنند و آنچه را از خود ساختهاند به عنوان سازههای شخصی خودشان ببینند و دیگران آن را مشاهده کنند.(یس، آیه 67) به هر حال، مسخ همان گونه که در آخرت تحقق خواهد یافت (نساء، آیه 47) در دنیا نیز به سبب حکمت و مشیت الهی تحقق خواهد یافت؛ چنانکه برای برخی اتفاق افتاده است.(همان آیات)
انواع مسخ
بر اساس آموزههای قرآنی، دو نوع مسخ وجود دارد که همگی مرتبط با نیات و اعمال خود انسان است. مسخ قلبی و مسخ ظاهری دو نوع مسخ است که در قرآن به آن اشاره شده است.
خداوند در آیه 110 سوره انعام از مسخ قلب انسان در نتیجه کفر و لجاجت او سخن گفته است. در این آیه توضیح میدهد که مسخ قلب موجب سرگردانی کافران در طغیانشان میشود.
مسخ شدن قلب و ادراک کافران، موجب ایمان نیاوردن آنان میشود و با آنکه روشنترین معجزات و آیات بینات الهی را میببینند ولی به سبب مسخ قلب،ایمان نمیآورند.(انعام،آیات 109 و 110)
مسخ دیگری که قرآن گزارش میکند، مسخ ظاهری و شکلی است که موجب میشود تا شخص به شکلی که خود ساخته است در آید. کسانی که میمون و خوک و مانند آن شدهاند، در این مسخ به مشیت و حکمت الهی، در همین دنیا چهره آخرتی و باطنی خود را نشان میدهند و به شکل خوک و بوزینه در میآیند.
عوامل مسخ ظاهری و باطنی
عوامل مسخ و انحطاط انسان همان گناهانی است که انجام میدهد. خداوند عواملی چون کفرورزی(مائده، آیه 78) و معصیت کاری
(مائده، آیات 78 و 79) را از عوامل مهم مسخ شدن مردم دانسته است. در حقیقت کفر اعتقادی و معصیت و گناه عملی انسان را در یک فرآیندی از صاحب مقام خلافت الهی به موجودی پست تبدیل میکند و مسخ مینماید.
البته مسخ ظاهری بر خلاف مسخ باطنی و قلبی، نیازمند چیز دیگری نیز میباشد. به این معنا که شخص باید چنان در اینگونه رفتارهای زشت و کفرآمیز گستاخ شده باشد که خداوند او را در همین دنیا به مسخ ظاهری گرفتار کند.
از این رو خداوند اعمال ناپسند کافران بنی اسرائیلی را که با گستاخی تمام انجام میدادند و مقررات الهی را درباره تعطیلی روز شنبه نادیده گرفته و مورد لعن حضرت داود(ع) واقع شدند مطرح میکند و میگوید که گستاخیشان باعث شد که به میمون تبدیل شوند.(مائده، آیات 78 و 79؛ روح المعانی، ج 4، جزء، ص 309)
کسانی که پندناپذیر هستند
(اعراف، آیات 163 و 164) و با پیمانشکنی
(مائده، آیات 12 و 13)، طغیان و اصرار بر گناه و قانونشکنی (اعراف، آیات 163 و 166) لجاجت میورزند
(انعام، آیه 110) و راه ظلم و ستمگری را در پیش گرفتهاند و فسق و فجور میکنند (همان) گرفتار لعن پیامبران و خداوند هستند و در دنیا به مسخ ظاهری گرفتار میشوند. خداوند گزارش میکند که برخی از بنی اسرائیل به سبب اینگونه افکار و رفتار گرفتار خشم و لعن خداوند و پیامبرش شدند و به صورت میمون و خوک در آمدند.(مائده، آیات 59 و 60)
مسخ، نشانه انحطاط و سقوط
مسخ بیانگر سقوط انسان از دایره انسانیت و خلافت الهی است. این دسته افراد به سبب افکار پلید و اعمال زشتشان گرفتار مسخ شدهاند و هویت و ماهیت کمال خواه خود را از دست دادهاند و به جرگه حیوان سقوط کردهاند، از این رو خداوند آنان را از نظر مکان و مکانت در بدترین و زشتترین حالات ترسیم میکند. (مائده،آیات 59 و 60)
وضعیت مسخ شدگان ظاهری بدتر از دیگران است؛ زیرا این دسته نشان دادهاند که در اوج رذالت و پستی هستند و در نهایت دایره سقوط و انحطاط قرار گرفتهاند.
لذا خداوند آنها را در چنین وضعیتی به نمایش میگذارد تا درس عبرتی برای دیگران باشند.
کسانی که دچار مسخ باطنی و قلبی هستند، همچون کسانی که دچار مسخ ظاهری میشوند، نشانههایی دارند که با آنها شناخته میشوند. خداوند از آثار مسخ باطنی را سرگردانی و حیرانی ایشان میداند.(انعام، آیه 110) این دسته از انسانها به سبب مسخ قلبشان همه چیز را وارونه تحلیل و تبیین میکنند و توصیههای آنان نیز واژگونه است. اینان هر حقی را باطل و هر خوبی را زشت و بد میشمارند و بر عکس، گرایش به زشتیها و بدیها دارند.
خداوند در آیه 67 سوره یس بیان میکند که مسخ شدن موجب عجز و ناتوانی شخص میشود و قدرت جابهجایی را از دست میدهد. اینگونه افراد چنان در ورطه سقوط گرفتار آمدهاند که توانایی بازگشت به فطرت و سلامت را ندارند و در همان مسیر باطل میروند و قدرت بازگشت را ندارند و به سوی جلو نیز نمیتوانند بروند؛ زیرا جلو جز کمال نیست و آنها دنبال کمال نیستند.
(المیزان، ج 17، ص 107)
قساوت قلب از دیگر نشانههای مسخ شدگان قلبی است. اینان بر باطل خویش اصرار دارند و هرگز به دامن حق باز نمیگردند. از این رو قدرت تشخیص حق از باطل را ندارند و تنها دراندیشه تحریف حق و تبدیل آن به امور باطل هستند. بیماری قلبیشان که به سبب مسخ پدید آمده اجازه نمیدهد تا به سوی حق و زیبایی و خوبیها گرایش یابند و تنها دراندیشه بدی و زشتی و تحکیم آن هستند.(مائده، آیه 13)
به هر حال، مسخ ظاهری و باطنی نشانه اوج سقوط و انحطاط انسان است به گونهای که دیگر راه بازگشت را نخواهد یافت و گرایشی نیز به سوی کمال پیدا نمیکند. انسانهای مسخ شده در جامعه مانند حیوانات تنها دراندیشه دنیا هستند و نسبت به آخرت بیاعتنا هستند و هیچگونه علاقهای به آخرت و احسان و خیر و نیکوکاری ندارند و بر کفر و گمراهی و اعمال زشت خویش پافشاری دارند و به سبب فقدان قدرت تشخیص حق از باطل، بر باطل اصرار کرده و آن را حق بلکه تمام حق میدانند و از آن دل نمیکنند.