علل گرایش به نفاق
علی جواهردهی
نفاق یکی از جلوههای رفتار دوگانه انسانی است. حالتی است که از آن به دورویی تعبیر میشود و برخلاف چهره ظاهری که به چشم میآید، چهرهای دیگر در پس آن نهان شده که چهره حقیقی فرد است.
این دو رویی آثار بسیار زیانباری در سلامت و تعادل شخصیت فردی و اجتماعی دارد که بیاعتمادی نخستین جلوه آن به شمار میآید. در حقیقت نفاق، نوعی دروغ شخصیتی است که به سبب عوامل درونی و بیرونی چون ترس و طمع پدید میآید. به یک معنا اسباب و عواملی که موجب میشود تا شخصی دروغگو شود یا دروغگویی را پیشه خویش سازد، همان اسباب و عوامل موجب میشود تا نفاق پیشه کند یا منافق شود. عمدهترین سبب در ایجاد چنین حالت و روحیهای شرایط بیرونی جامعه است تا چهرهای برخلاف واقعیت شخصیتی خود ارائه دهد و در پس این چهره دروغین در جامعه حضور یابد و از فواید حضور و شهروندی بهرهمند شود، بیآنکه هزینههای شهروندی را به درستی بپردازد.
نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای قرآنی به برخی اهداف نفاق ورزی و آثار آن اشاره کرده است.
***
نفاق، بیماری شخصیتی
واژه عربی نفاق از نفق گرفته شده است. نفق ایجاد سوراخی در زمین است که در حقیقت راه رهایی است. این عمل را جانورانی چون موش و خرگوش و روباه انجام میدهند تا همواره راه گریزی از خطرهای احتمالی داشته باشند. (ترتیب العین، خلیل فراهیدی، ج 3، ص 1825)
اما نفاق در اصطلاح فرهنگ قرآنی، به معنای داخل شدن در شریعت و دین از راهی و خروج از راهی دیگر است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 819) منافق با اظهار اسلام و همراهی با اهل آن در ظاهر، کفر و مخالفت خود را با اسلام در درون مخفی میکند. (المصباح، ج 1، ص 618)
در فارسی از این حالت به دورویی و ریاکاری تعبیر میشود؛ چرا که ظاهر و باطن شخص در این حالت متفاوت و غیرقابل تشخیص است (نگاه کنید: فرهنگ بزرگ سخن، ج 8، ص 7882) و شخص دارای دو چهره متفاوت ظاهری و باطنی است که تشخیص آن دشوار است و انسان نمیتواند حقیقت شخصیتی فرد را تحلیل کند و واکنش مناسب با توجه به شخص و شخصیت او بروز دهد.
نفاق یکی از رذایل و پستیهای اخلاقی و نابهنجاریهای رفتاری است. از این رو در اشکال گوناگون جلوهگری میکند؛ چرا که نفاق در ایمان، طاعات و معاشرت با مردم خود را نشان میدهد. یکی از جلوهها و مصادیق نفاق، ریاکاری است. لذا گفتهاند که نفاق اعم از ریا است. (جامعالسادات، ج 2، ص 412)
خداوند در آیاتی نفاق را بیماری دل و اندیشه معرفی میکند. (بقره آيات 8 تا 10؛ مائده آيه 52؛ انفال، آيه 49؛ توبه، آيه 125) بنابراین، نفاق امری قلبی و درونی است. (همان) به این معنا که شخصیت منافق، شخصیتی است که از نظر بینش، نگرش و عاطفه دچار بحران و اختلال است و از بیماری روانی و روحی رنج میبرد.
عدم ثبات در شخصیت، ریشه در تضاد و تقابل شخصیتی منافق دارد و برخلاف ثباتی که از خود نشان میدهد، در باطن تزلزل شدید دارد از این رو خداوند منافق را فردی میداند که در میان تاریکی قرار گرفته و سرگردان است و نمیتواند راه خویش را تشخیص دهد و مسیر درست را بیابد. (بقره، آیات 17 و 18) و همین سرگردانی درونی و ناتوانی موجب میشود تا میان حق و باطل، کفر و ایمان سرگردان شود و رفتاری نوسانی داشته باشد و هر دم، متاثر از بادهای اجتماعی و فشارهای بیرونی به سمتی گرایش یابد.
(نساء، آیات 142 و 143)
اهل نفاق گاه حق را میشناسند و نوعی گرایش درونی به آن مییابند، ولی به سبب عدم ثبات شخصیت و تزلزل روحی و روانی، به سادگی متاثر از فشارهای هواهای نفسانی و وسوسههای شیطانی از حق عدول میکنند و به باطل و کفر گرایش مییابند. خداوند منافقان را انسانهایی معرفی میکند که در آستانه کفر نشستهاند و به کوچکترین حرکت و بادی به درون چاه ویل کفر فرو میافتند.
(آل عمران، آیه 167)
البته نمیتوان همه منافقان را در یک رتبه و درجه دستهبندی کرد؛ چرا که حالات و روحیات افراد متفاوت است. خداوند در آیاتی برای منافقان و نفاق مراتب متعدد و گوناگون از نظر شدت و ضعف بیان میکند.(بقره، آیات 8 تا 10؛ آل عمران، آیه 167 و توبه، آیات 77 و 97 و 125) و برخی از امور و عوامل را در شدت گرفتن حالت نفاق و یا تبدیل حالت به روحیه ثابت و ملکه مطرح میکند و نسبت به آن هشدار میدهد. از جمله در آیات 75 تا 77 سوره توبه، رویگردانی منافقان از پرداخت زکات و صدقات را مایه دوام و ریشهدار شدن نفاق در دل و جان آنان برمیشمارد و نسبت به چنین رفتارهایی هشدار میدهد.
از نظر قرآن روحیه نفاق، حالت بیمارگونهای روانی و روحی است که آثار آن به اشکال گوناگونی چون اضطراب و تشویش روحی و روانی بروز میکند.
(بقره، آیات 8 و 17 و 19، نساء، آیات 142 و 143، و توبه، آیات 45 و 56 و 57)
این اضطراب درونی گاه چنان شدید و خطرناک است که آنان را با بحرانهایی چون تضاد و دوگانگی شخصیت مواجه کرده و رفتارهای جنونآمیزی را سبب میشود. ترس و دلهره نسبت به هر بانگی آنها را بسیار آسیبپذیر میسازد. ترس از رسوایی و به خطر افتادن منافع، امتیازات اجتماعی و اقتصادی و حذف حقوق شهروندی، دلهره دائمی آنان را موجب میشود و با کوچکترین نهیبی خود را میبازند و به سوراخ میروند و گوشهای کز میکنند تا خطر برطرف شود.
از این رو میتوان روحیه موشزدگی را در آنان یافت که گاه از ترس نهیبی جان به جان آفرین تسلیم میکنند و قالب تهی میسازند
(نگاه کنید: احزاب، آیات 18 و 19؛ محمد، آیه 20؛ و توبه آیات، 56 و 57)
خداوند چنین حالت و روحیهای را مهمترین عامل سقوط انسان از ورطه انسانیت میداند و نسبت به این بدفرجامی منافقان به آنان هشدار میدهد.(توبه، آیات 45 و 49 و نیز 68 و 69)
اسباب و اهداف نفاقورزی
اما چرا انسان به چنین حالت یا روحیهای گرفتار میشود و فرجام شوم و بدی را برای خود رقم میزند؟ خداوند در پاسخ به این پرسش به اسباب نفاقورزی انسانها اشاره میکند و نسبت به آن هشدار میدهد.
منفعتطلبی
علت اینکه انسان روحیه دروغ و ریاورزی را در پیش میگیرد و در دام نفاق میافتد، فرار از خطر احتمالی در صورت صداقت و راستی است. انسانها از آن رو دروغ میگویند که راستگویی را راه نجات خود نمییابند. کودکانی که خطا میکنند به تجربه میآموزند که اگر حقیقت را کتمان کنند و راستگویی پیشه نکنند، دستکم تا زمانی در امنیت هستند و مجازات و تنبیه نمیشوند. گاه دستیابی به منافعی، آنان را به دروغگویی وادار میکند.
قرآن در بیان اهدافی که منافقان از نفاقورزی خویش دنبال میکنند، به مسئله دستیابی به مادیات و منافع مادی به عنوان یکی از اسباب توجه میدهد. برخی از افراد جامعه برای اینکه از حقوق شهروندی بهره گیرند بیآنکه هزینهای در قبال آن بپردازند، به نفاق روی میآورند؛ چرا که براساس اصول عقلایی هر کسی که منفعتی میبرد باید در قبال مضرات آن نیز مسئولیت داشته باشد. این در حالی است که برخی از انسانهای راحتطلب تنها منفعت میخواهند بیآنکه تعهدات و مسئولیت خویش را در برابر منفعتجویی به عهده گیرند و مضرات احتمالی آن را بپذیرند.
منافقان در جامعه از حقوق شهروندی بهره میگیرند ولی حاضر به پذیرش مسئولیتهای هزینهبر اجتماعی چون مجاهدتهای مالی و جانی در قبال بهرهمندی از امنیت نیستند.
(نساء، آیه 141؛ و توبه، آیه 42)
ترویج ضدارزشها
هدف دیگری که منافق از نفاق دنبال میکند، ترویج کفر، نابهنجاریها و ضدارزشهاست. به این معنا که منافق گاه اصولا کافر است و فشار اجتماعی و کاهش قدرت در برابر جامعه موجب شده تا با اعلام ظاهری ایمان و پذیرش هنجارها و ارزشها، خود را در مصونیت قرار دهد و از درون جامعه به تخریب ارزشها و هنجارها و ایمان مردم اقدام کند.
به این معنا که فشار اجتماعی و احتمال طرد شدن از سوی جامعه او را به همراهی با جامعه وادار میکند. او با پذیرش ظاهری ایمان و هنجارها، میکوشد تا موقعیت خود را تثبیت کند و در زمان مناسب به ترویج کفر و بیدینی اقدام کند و به ضد ارزشها و نابهنجارها دامن زند. (توبه، آیه 107)
آسیبرسانی به جامعه اسلامی آرمان و از اهداف منافقان است. از این رو، به گونهای برنامهریزی میکنند که با حفظ شخصیت ظاهری، امتیازات اجتماعی و حقوق شهروندی خود، در موقعیت مناسب ضربه را وارد سازند و به اهداف خود برسند. (همان)
تفرقهافکنی
خداوند در همین آیه یکی از روشهای منافقان برای آسیبرسانی را تفرقهافکنی در میان اهل ایمان و مردم معرفی میکند؛ زیرا اتحاد و وحدت مردم همچون سدی در برابر منافقان است و اجازه نمیدهد تا آنان به اهداف شوم خود برسند. از این رو با ایجاد تفرقه از طریق شایعه، دروغ، دوبههمزنی، جنگ روانی و مانند آن، میکوشند تا اتحاد و وحدت جامعه فرو پاشد و خود در حاشیه امنی قرار گیرند بیآنکه کسی متعرض آنان شود. خداوند در آیاتی از جمله آیه نور به مسئله شایعهافکنی و تهمتزنی منافقان به عنوان حربههای جنگ روانی و تبلیغاتی آنان اشاره میکند و در آیه 8 سوره مجادله به مسلمانان هشدار میدهد که اینان برای رسیدن به مقصود شوم خود، محافل توطئه تشکیل میدهند و در آن محافل به برنامهریزی و ساماندهی تخریب اجتماعی به اشکال مختلف اقدام میکنند.
از جمله روشهای جنگ روانی منافقان برای تفرقه میان امام و امت آن است که به جوسازی و تبلیغ علیه رهبران میپردازند تا آنان را شخصیتهایی جلوه دهند که ناتوان از رهبری جامعه و رساندن امت به جایگاه و اهداف میباشند. (توبه، آیه 61) آنان از همه ترفندهای زشت بهره میبرند که از آن جمله سادهلوح و خوشباور نشان دادن رهبران است. (همان) چنانکه میکوشند تا به هر شکلی مقاومت ملت در برابر دشمنان را کاهش دهند و در صفوف منسجم ملت تفرقه و جدایی افکنند تا در نقطه ضعف قرار گیرند. (آلعمران، آیات 167 و 168) بیماری دل و اندیشه منافقان (بقره، آیات 8 و 10) عامل بسیاری از سرکشیها و طغیان آنان (بقره، آیات 10 و 15) و تحلیل و تبیین نادرست از حقایق (همان) و در پیش گرفتن رفتاری ضدهنجاری و ضدارزشی از جمله دوستی با دشمنان و کافران (مائده، آیات 51 و 52) و پذیرش القائات شیطانی (حج، آیه 53) و رویگردانی از پذیرش قضاوتهای حق حتی داوری از سوی پیامبر(ص) از سوی منافقان (نور، آیات 49 و 50) میشود. در حقیقت پلیدیهای درونی و ناپاکی آنان (آلعمران، آیه 179 و مائده، آیه 41) موجب میشود تا زشتی پلیدی و رفتارهای ضدهنجاری و ضدارزشی سراسر زندگی آنان را آلوده کند.
(منافقون، آیات 1 و 2)
آثار نفاق در زندگی منافقان
بیمار دلی و گمراهی منافقان هرچند که از بیماری سادهای آغاز میشود، ولی اندک اندک این حالت به روحیه و ملکه ثابتی تبدیل میشود و از حالت تردید و دودلی قلبی به کفر و ارتداد دائمی تبدیل میشود.
(آل عمران، آیه 167 و توبه، آیات 54 و 55 و نیز 64 و 66 و نیز 73 و 73 و آیات دیگر)
خداوند در آیه 88 سوره نساء حالت نفاق را علت سقوط و انحطاط هویتی و شخصیتی انسان میشمارد و در آیات 8 و 16 سوره بقره، آن را عامل مهم خسران ابدی میداند.
آثار و نتایج نفاق در اشکال مختلف ظهور و بروز میکند که شامل ناتوانی در شناخت و بینشها و نگرشهای درست و صحیحی تا رفتارهای نابهنجار و ضدارزشی و عدم تعادل شخص و شخصیت میشود.
نفاق موجب تحیر منافقان (بقره، آیات 8 و 15؛ نساء، آیات 142 و 143) به ویژه نسبت به حقانیت و وحدانیت خداوند (توبه، آیه 45 و مجمعالبیان، ج 5 و 6، ص 53)، حقناپذیری آدمی (مدثر، آیه 31)، توجیهگری خلاف کاریها بر مبنای دروغ (نساء، آیات 61 و 62)، مانع شناخت و تشخیص حق از باطل میشود. (بقره، آیات 9 تا 18 و مدثر، آیه 31) از جهت رفتاری و اخلاقی نیز انسان را به سوی تمسخرگرایی (بقره، آیه 14 و توبه، آیات 64 و 65)، حبط اعمال خوب و نیک (نوبه، آیات 68 و 69)، قطع رابطه خویشاوندی (محمد، آیات 20 و 22) و رفتارهای ضدهنجاری و ضدارزشی و مانند آن میکشاند.
نفاق همچنین مانع اصلی در تطهیر قلب (مائده، آیه 41)، توکل به خدا (انفاق، آیه 49)، ذکر خالصانه (نساء، آیه 142)، محرومیت از رحمت (احزاب، آیات 34 و 73)، محرومیت از رضای الهی (توبه، آیات 62 و 64)، شفاعت (نساء، آیه 145)، مغفرت (توبه، آیات 77 و 80) و محرومیت از هدایت الهی (بقره، آیات 14 و 16 و نیز نساء، آیات 142، 88 و 143)، پذیرش ولایت کافران (نساء، آیات 138 و 139) و وابستگی سیاسی به بیگانگان و محرومیت از استقلال (همان) میشود.
به سخن دیگر، روحیه دورویی و نفاق، آدمی را گام به گام از انسانیت و مدار آن بیرون میراند و به تباهی مطلق در دنیا و آخرت در فکر و عمل میکشاند. از این رو خداوند به کسانی که میان کفر و ایمان، راه نفاق را برگزیدند هشدار میدهد که این تحیر فکری و رفتاری میتواند بسیار خطرناکتر از کفر باشد و آنان را به مرتبهای پست از اهل کفر بکشاند؛ چرا که کافر با شفافیت، کفر خویش را نشان میدهد و مکر نمیورزد، ولی منافق با مکر ورزی و ریاکاری خویش موجب میشود که خشم الهی را به خود معطوف کند. اینگونه است که در پایینترین طبقات دوزخ قرار میگیرد.