kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۳۶۳۸
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۲
آمریکا میدان نبرد - ۶۴

آیا ما غول‌های بی‌شاخ و دم هستیم؟

 
 
 
نویسنده: دکتر جان‌دبلیو. وایتهد
مترجم: دکتر احمد دوست‌محمدی
 
همان‌طور که هر روانپزشکی به شما خواهد گفت، خشونت نظام‌مند علیه مردم یک بیماری روانی است. به هرحال همان‌گونه که سوآرز تأکید می‌کند:
مجسم کنید چه اتفاقی می‌افتد وقتی طوری تعلیم ببینید که فکر کنید هر کسی در کشور شما می‌تواند مظنون، مجرم یا تهدیدی علیه جان شما باشد. تحت هر شرایطی این حالت یک اختلال بالینی بدگمانی تلقی می‌شود. اما نظرتان درباره وقتی که شغل شما مستلزم بدگمانی باشد، چیست؟ اگر شما یک مأمور پلیس باشید و واقعاً معتقد باشید که دستگاه تلفن شخص یک اسلحه است، چی؟ مسئول این بدگمانی که به کشتار تقریباً روزمره آمریکایی‌ها در سرتاسر کشور منجر شده است، چه کسی است؟ آیا هیچ‌کس در مورد اختلالات ذهنی بالقوه نازی‌ها، با آنها برخورد کرد؟ آیا کسی گوش خواهد کرد؟ این پدیده پلیس سراسر آمریکا را در موقعیتی قرار داده است که بی‌اختیار، به طور منظم و به تدریج آدم‌های سالم را به آدم‌های کوکی پریشانی تبدیل می‌کند که تنها برای حمایت و اجرای یک نظام قانونی غیرانسانی، غیراخلاقی و ماشینی عمل می‌کنند. نظامی که قوانین و مقرراتی را که هیچ توجیه اخلاقی، منطقی و معقولی ندارد، به موقع به اجرا می‌گذارد.
آیا این شبیه بیماری آیشمن به نظر نمی‌رسد؟ صرفاً اطاعت از دستورات؟
آنچه که اوضاع را وخیم‌تر می‌کند، فقدان مسئولیت‌پذیری در مقابل رفتار نادرست مأموران پلیس است. آمارها در تمام نقاط آمریکا تکان‌دهنده هستند. روزنامه‌نگار بانی کریستین1 می‌نویسد، «از هر سه مأمور پلیس که در سراسر کشور متهم می‌شوند، تنها یک نفر محکوم می‌شود، در حالی که میزان محکومیت برای مردم عادی دقیقاً دو برابر آن است. در سطح ملی متجاوز از 95 درصد دعاوی سوءرفتار مأموران پلیس که برای تعقیب کیفری فدرال ارجاع می‌شوند، توسط مدعی‌العموم رد می‌شوند، زیرا همان‌طور که در یو‌اس‌ای تودی2 گزارش داده شده است، هیئت منصفه ملزم هستند به مأموران پلیس باور داشته باشند و اغلب اعتبار قربانیان زیر سؤال می‌رود. قصور در علاج این معیار دوگانه در مواجهه با مأموران پلیس و مردم عادی، زمینه گسترش و تقویت یک فضای حقوقی دوگانه خشونت- رفاقت را فراهم می‌کند.»
نتایج یکی از پژوهش‌های وزارت دادگستری ایالات متحده نشان می‌دهد «84 درصد مأموران پلیس گزارش داده‌اند شاهد زیاده‌روی در استفاده از زور توسط همکاران خود علیه مردم عادی بوده‌اند و 61 درصد قبول دارند که آنها اغلب «حتی تخلف‌های جنایی جدی را که شامل سوءاستفاده از قدرت توسط همکاران‌شان می‌شود»، گزارش نمی‌دهند.» درس عبرت در این‌جا این است که اذهان مأموران پلیس به منطقی که به کلی بی‌ربط و بریده از دنیای شهروندان معمولی متصل است؛ منطقی که با اسم رمز رفاقت تقویت می‌شود.
 به‌علاوه زمانی که آنها ممکن است در حال انجام وظایف باشند- وظایف آمیخته با خشونت- این ذهنیت آثار و پیامدهای شخصی هم به دنبال دارد. در واقع: «دو بررسی صورت گرفته در این زمینه به این نتیجه رسیده‌اند که حداقل 40 درصد خانواده‌های همه مأموران پلیس، مرتکب خشونت محلی شده‌اند، در مقایسه با 10 درصد خانواده‌های مردمان عادی. این رقم در بررسی سوم از مأموران پلیس قدیمی‌تر و مجرب‌تر به 24 درصد رسیده است که حاکی از این بود خشونت محلی در میان خانواده‌های مأموران پلیس، دو تا چهار برابر متداول‌تر از خانواده‌های آمریکایی به طور عام می‌باشد.»
به عبارت دیگر آنچه مأموران پلیس در کف خیابان عمل می‌کنند، اغلب در زندگی خانوادگی ادامه می‌یابد و با آثار و پیامدهای فاجعه‌آمیز همراه است. بله، تعداد بسیار کمی از ما آدم‌ها، کارهای کمابیش بدی انجام می‌دهیم. اغلب اوقات، این‌ها کسانی از میان ما هستند که کارگزاران حکومت آمریکا نامیده می‌شوند. بی‌تردید اکنون زمان آن رسیده است تا مبارزه را برای بازگرداندن آنچه که از ما به سرقت رفته است، آغاز کنیم. وگرنه سبک شماری شرّ، به زودی ما را در خود فرو خواهد برد.
آزادی یک انتخاب است. شما با انتخاب‌های خود، تعریف می‌شوید. شما چه چیزی را انتخاب خواهید کرد؟
آیا در حالی که شرّ آزادی‌های شما را از بین می‌برد، دست روی دست‌خواهید گذاشت؟ آیا شما عملاً به یکی از آنها تبدیل خواهید شد؟ اگر چنین باشد پس شاید -فقط شاید- فیلمساز جان کارپنتر3 راست می‌گفت که: غول‌های بی‌شاخ و دم در فیلم‌ها، ما هستیم... همیشه ما [هستیم]. آنها ما هستیم با کلاه‌هایی بر سر. آدم‌های کوکی در فیلم‌های جورج رومرو4 ما هستیم. آنها گرسنه‌اند. غول‌های بی‌شاخ و دم ما هستیم، اعضای خطرناک ما. عضوی که خواستار نابودی است. عضوی از ما با ذهنی مشمئز‌کننده. عضوی از ما که شرور و ستمکار است. ما اینها را در داستان‌های خود، همچون غول‌های بی‌شاخ و دم، به نمایش می‌گذاریم. بیایید به هم بپیوندیم و از تبدیل شدن غول‌های بی‌شاخ و دم خیالی، به حقایق زندگی ما جلوگیری کنیم. زمان اقدام همین حالا است.
پانوشت‌ها:
1- Bonnie Kristian
2- USA Today
3- John Carpenter
4- George Romero