kayhan.ir

کد خبر: ۲۵۳۶۳۳
تاریخ انتشار : ۲۴ آبان ۱۴۰۱ - ۱۹:۵۲
یادبود هفتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم محمدجواد قربانی

می‌گفت شهید صدایم بزنید!

 
 
 
سعید رضایی
هفتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم محمدجواد قربانی فرا رسیده است. وی اول فروردین 1362 در شاهین‌شهر استان اصفهان چشم به جهان گشود. 
همسر شهید قربانی درباره چگونگی آشنایی و ازدواج با این شهید می گوید: «با خانواده‌ام به زیارت حضرت زینب(س) رفته بودیم. روبروی گنبد حضرت زینب(س) ایستادم و شروع به درددل با بی‌بی کردم از خدا خواستم همسری به من بدهد که انتخاب خودت باشد. محمدجواد دوست عمویم بود و زیاد باهم رفت‌وآمد داشتند؛ در شب عروسی عمویم، محمدجواد مرا دیده بود. روز بعد مادرش را برای خواستگاری فرستاد.اولین برخورد ما شب خواستگاری بود. محمدجواد به‌قدری خجالتی بود که صورتش را پشت گل خواستگاری پنهان کرده بود.روزهای خوش عقد می‌گذشت؛ که روزی محمدجواد خبر استخدامش در سپاه را در سال ۱۳۸۶ به ما داد.همه می‌دانستیم که این شغل آسانی نیست، اما تقدیر خدا دیگرگونه بود و نذر کرده امام رضا (ع) باید الهی خدمت می‌کرد.همسرم خیلی خانواده‌دوست بود و علاقه‌اش را به‌راحتی ابراز می‌کرد؛ وقتی فهمید فرزند اولش دختر است خیلی خوشحال شد و به دلیل علاقه به اسم حضرت زینب(س) از دوران مجردی می‌خواست اسم دخترمان را زینب بگذارد، من دوست داشتم اسم دخترمان فاطمه باشد؛ برای حرف من احترام قائل بود، به همین دلیل گفت هر دو اسم را نوشته و می‌گذاریم زیر قرآن؛ هرکدام درآمد اسم می‌شود همان. اسم زینب، درآمد!روزهای زندگی مشترک یکی پس از دیگری می‌گذشتند. در کنار هم رسیدگی به کارهای خانواده همواره عبادت کردن و کمک به مردم نیازمند را مدنظر داشتیم. زینب کوچک‌مان پنج‌ساله بود و جان محمدجواد به او بسته بود.در همین روزهای خوش بود که فهمیدیم خدا هدیه‌ دیگری برای‌مان در نظر گرفته و نام فرزند دوم‌مان را حسین گذاشتیم. خوشبختی‌مان دیگر تکمیل بود و هیچ‌چیز از زندگی نمی‌خواستیم.»
همسر شهید قربانی درباره اعزام او به سوریه هم می گوید: «هنوز مدت زیادی از تولد حسین نگذشته بود که خبرهای تازه‌ای در خانه‌مان پیچید.همه در بهت این تصمیم بزرگ مانده بودند؛ اما من و همسرم مصمم به انجام این تصمیم بودیم و انگار زمان سپاسگزاری از هدیه خدا رسیده بود.برای پدری چون محمدجواد گذشتن از من و بچه‌ها سخت‌ترین کار دنیا بود،اما چیزی در درونش به‌هم‌ریخته بود و انگار زمان عمل بود.باید می‌رفت تا به وعده‌هایی که در مناجات داده بود عمل می‌کرد و من علی‌رغم تمام سختی‌ها مشوقش بودم و در دلم می‌گذشت «و کفی الله المومنین القتال و کانَ اللهُ قویاً عزیزاً»
این شهید علاوه‌ بر خدمت در لشکر ۱۴ امام حسین(ع) به‌دلیل علاقه‌ای که به خدمت در بسیج داشت، فرمانده پایگاه بقیه‌الله(عج) حاجی‌آباد هم بود. و بیشترین تأکید و سفارش را هم برای پایگاه داشت. همسرش می‌گفت: «مهم‌ترین ویژگی محمدجواد توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیت‌المال بود. به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد و به زینب تأکید کرد که از آن استفاده نکن و یا یک‌بار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکید کرد که نباید از آن استفاده کنم. تمام دغدغه‌اش پایگاه بسیج محله بود و می‌گفت: «پایگاه دست من امانت است.» چند سالی آنجا راکد بود و رونقی نداشت. تابلوی آنجا را رنگ کرد و برای جمع‌کردن بچه‌ها همه کاری کرد. خودش همیشه در پایگاه، حضور داشت و می‌گفت این حضور باعث دلگرمی ‌بچه‌ها می‌شود. یکی از دوستانش درباره روزهای قبل از اعزام داوطلبانه این شهید به سوریه، نقل می‌کرد: «محمدجواد خوشحال به‌نظر می‌رسید و به بقیه می‌گفت: از همین حالا مرا شهید محمدجواد قربانی صدا بزنید.» برای اعزام آماده بود و حس می‌کرد که بالاخره به آرزویش دارد می‌رسد. یک روز در قطعه شهدا‌ اشاره به قبری کرد و گفت: «اینجا قبر من است و من بیست و سومین شهید حاجی‌آباد می‌شوم.» اعزامش مرتب عقب می‌افتاد. بالاخره ۱۹ مهر ۹۴ اعزام شد. وی پس از تحمل درد و رنج از اصابت موشک یا خمپاره ‌تروریست‌های تکفیری در تاریخ 25 آبان 1394 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
می‌گفت مطیع محض رهبر انقلاب باشید
آنچه در ادامه می‌خوانید سخنانی است از وجود مقدس شهید مدافع حرم محمد جواد قربانی که در طول مدت ۳۵ دقیقه در شب شهادت، ساعاتی قبل از عروج ملکوتی خود، به امام جماعت محل حاج آقا حجتی فرد فرمودند و ایشان را موظف کردند تا این سخنان را در مکان های مختلف بیان کنند:
«در ابتدای ملاقات با این شهید بزرگوار بنده را با جملاتی از شهادت خود و مکان مورد نظر برای به خاکسپاری پیکر مطهر این شهید خبر دادند و این‌گونه جملات خود را اغاز کردند: «در لحظه‌ای که صدای انفجار بر اثر اصابت موشک یا خمپاره دشمن بر گوشم طنین‌افکن شد ناگهان به مدت ۲۰ ثانیه خود را در آسمان مشاهده کردم و از بالا به بدن خود نگاه کردم و فهمیدم به شهادت رسیده‌ام که ناگهان به یاد همسر و فرزندانم افتادم. به محض خطور این فکر در من به ناگاه از آسمان در کنار پیکر خود نزول کردم و دوباره درون پیکرم وارد شدم و دوستانم را صدا زدم.»
این مطلب که از لسان مقدس شهید خارج شد بنابر شواهد دیگر بنده متوجه شهادت قریب الوقوع ایشان شدم و تمام حواس خود را جمع سخنان شهید کردم.
 ایشان در ادامه ضمن اینکه حسرت بسیار می خوردند که چرا توفیق شهادت همان لحظه برای ایشان ایجاد نشده فرمودند: «بسیار علاقه‌مند هستم در کنار قبر شهید ناصر نظری (مقبره کنونی شهید محمد جواد قربانی) مدفون گردم و این مکان از آن من است.»
این قسمت از سخنان شهید که به اتمام رسید ناگهان به یاد وصیت شهید در ماه مبارک رمضان ۹۴ حدود پنج ماه قبل از وقوع شهادت افتادم مبنی بر اینکه نماز مرا فقط شما بخوان.
 شهید محمد جواد قربانی سخنان خود را با این موضوع ادامه دادند که در کشور سوریه از کشور های مختلف اسلامی دیگر نظیرافغانستان، پاکستان، عراق، بحرین، لبنان نیز نیروهای رزمنده به صورت داوطلب جهت حمایت و حفاظت از حرم حضرت زینب و مردم بی دفاع سوریه حضور دارند و با رزمندگان کشورهای مختلف ایشان صحبت هایی را انجام داده بودند و از همه رزمندگان به طور مشترک این سخنان را نقل کردند.
 او می‌گفت قدر این امنیت موجود در کشور ایران را بدانید که هیچ نعمتی بهتر و بالاتر از این امنیت در کشور وجود ندارد و این نعمت از یک سوی مرهون جانفشانی رزمندگان فرسنگ‌ها آن طرف تر از مرزها و در اوج تنهایی و غربت است و از سوی دیگر به سبب رهبری‌های پیغمبرگونه مقام معظم رهبری مبنی بر هدایت صحیح در مسیر درست می باشد.
 ایشان در ادامه این‌طور فرمودند از هر کدام از رزمندگان از ملیت های مختلف وقتی سوال مطرح می شد که به دستور چه کسی برای نبرد با دشمن به اینجا آمده‌اید یا مهم‌ترین شخصیت در نظر شما چه کسی است در جواب می گفتند بنا بر دستور حضرت آیت الله خامنه‌ای و سید حسن نصرالله.
 شهید بزرگوار این‌گونه بنده را مورد خطاب قرار دادند که تمامی رزمندگان کشورهای مختلف به ما رزمندگان ایرانی می‌گفتند: قدر این رهبر فرزانه را داشته باشید، چرا که اگرسایر کشورهای اسلامی دارای چنین رهبر حکیم و فرزانه و مقتدری بودند هیچ وقت کسی جرات نمی کرد این‌گونه متعرض به مسلمانان شود.
 به مردم ایران بگویید مطیع محض فرامین حضرت آقا باشید و این را بدانید هیچ کس همانند مقام معظم رهبری نمی تواند چنین مقتدرانه و حکیمانه از یک سو ایران را از گزند دشمنان حفظ کند و از سوی دیگر با یک سخنرانی آن چنان ترس و وحشتی را در دل دشمن ایجاد کند که فقط با بردن نام نیرو های ایرانی در کشور سوریه دشمن فرار را بر قرار ترجیح دهد
بخشی از دست‌نوشته‌های شهید
عباراتی که در پی می‌خوانید، برخی از دست‌نوشته های شهید مدافع حرم محمدجواد قربانی است که از آن شهید به یادگار مانده است:
«سلام.امروز تاسوعا خیلی روز غم انگیزی است الان بیرون نشستم. یکی از ماشین ها داره مداحی پخش می‌کنه و منم دارم می نویسم و سینه می زنم.
خدا را شکر که بالاخره یه محرم و تاسوعا و عاشورا را در دفاع از ولایت توانستم انجام وظیفه کنم از بابت اینکه در هیئت نیستم ناراحتم اما اگر خود آدم دلش را صاف کند و نیتش خالص باشد، اینجا همه صحنه‌هایش هیئت است.
من اینجا عاشورا را باچشم دیدم، چه گل‌هایی که پرپر می شدند و به زمین می افتادند یا ابوالفضل العباس (ع) اگر در روز عاشورا نبودم اما حالا با تمام وجود آمدم  تا از حرم خواهرت دفاع کنم. ان شاء الله مورد قبول حق تعالی قرار بگیرد.
در حرم حضرت زینب به خودم افتخار کردم که اسم دخترم را زینب گذاشته‌ام خیلی دلم برایش تنگ شده است وقتی که با تلفن با زینبم صحبت کردم خیلی خوشحال شدم و روحیه گرفتم.(یازینب)»